هر یک از ماها که نگاهی به خود نموده و زندگانی خود را تحت نظر گرفته و سپس به طور قهقری به روزهای گذشته خود برگشته و تا آنجا که از روزهای زندگی و هستی خود در یاد دارد پیش برود، خواهد دید که نخستین روزی که دیدگان خود را باز کرده و به تماشای زشت و زیبای این جهان پرداخته، برای اولین بار خود به خود چیزهایی (جهان) خارج از خود دیده و کارهایی به حسب خواهش خود انجام داده (البته در اینجا نباید فراموش کرد که در این تماشا به خطاهایی نیز برمیخوریم که تدریجاً علماً و عملًا با آنها مواجه شدهایم) و اگر باز این عمل را تکرار کرده و در هر یک از اطوار گوناگون زندگی نظر خود را بیازماید، همان خاطره به وی جلوهگر خواهد شد (خارج از من جهانی هست که در وی کارهایی به حسب خواهش خود میکنم).
[1]. در میان دانشمندان یونانی قبل از سقراط گروهی هستند که «سوفسطائی» یا «سوفیست» خوانده میشوند و نام اشخاصی به این عنوان برده میشود.
مطابق آنچه از تواریخی که در دست هست استفاده میشود، پیدایش سفسطه در یونان در قرن پنجم قبل از میلاد در اثر دو چیز صورت گرفت؛ یکی ظهور آراء و عقاید فلسفی گوناگون و ضد و نقیض و حیرتآور و یکی دیگر رواج فوق العاده فن خطابه و