اسم الکتاب : ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب المؤلف : مدرس تبریزی، محمدعلی الجزء : 1 صفحة : 176
كه اولش اين است:
قفانبك من ذكرى حبيب و منزل
بسقط اللوى بين الدخول فحومل
ديوان شعرى هم دارد كه در سال 1836 م در پاريس چاپ شده است. نسب او بملوك كنده، از اهل نجد مىپيوندد و پدرش حجر، حكمران بنى اسد بود و عاقبت با نيرنگ و حيله وى را كشتند، امرؤ القيس بخونخواهى پدر قيام كرد، لكن بجهت عدم مساعدت قبيلهاش بمرام خود نائل نگرديد، ناچار بقيصر روم (پرستينيانس) پناهنده شد و مدايحى درباره وى انشاد نمود، لكن يكى از بنى اسد او را به هجو و بدگويى قيصر متّهم داشت، قيصر هم بنام خلعت شاهانه، پيراهن زهردارى بدو فرستاد، همينكه دربرش كرد، پوست بدنش ريش شد و از اثر زهر ريخته و جان داد، پس بامر قيصر مجسمه چوبين او را درست كردند و بر سر قبرش كه در آنكارا ميباشد نهادند، همان مجسمه تا زمان مأمون عباسى باقى بود و مأمون آن را ديده است. بهمين سبب ريش شدن بدنش بوده كه او را ذو القروح نيز مىگفتند ولى بزعم بعضى در آنكارا با اجل حتمى خود مرده است و ذو القروح گفتن بجهت آن بود كه بعد از ورود بآنكارا بيمار شد و بدنش قرحه و آبله برآورد و موافق آنچه در بعضى از كلمات قصار حضرت امير المؤمنين ع و ديگر كتب مربوطه مذكور است او را ملك ضليل نيز مىگفتهاند زيرا كه در تمامى عمر خود مضطرب و سرگردان بود و فوت او در سال 566 م ميباشد. از آنرو كه بصيد و شكار رغبتى تمام داشت بدينجهت اغلب اشعارش در وصف شكار و مركب و نيزه و امثال آنها ميباشد.
امرؤ القيس بمعنى مرد شدت است كه امرؤ بمعنى مرد و قيس بمعنى شدّت ميباشد و يا موافق بعضى امرؤ بمعنى عبد و قيس نام بتى بوده است. (اطلاعات متفرقه)
ام الفتاوى مصطفى بن شمس الدين-
بعنوان اخترى مذكور افتاد.
اميدى تهرانى ارجاسب-
از شعراى عهد شاه اسمعيل صفوى و از شاگردان ملّا جلال الدين دوّانى است كه بر سر قسمت آب كشت رازى كه در رى داشته مقتول شد و از او است:
اسم الکتاب : ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب المؤلف : مدرس تبریزی، محمدعلی الجزء : 1 صفحة : 176