قوانين عام زبانشناختي را به کار گرفته است. خداوند سبحان هنگام فرستادن
وحي بر پيامبر (ص) نظام زباني مخصوصي را برگزيده است و بالتبع زبان که
ابزار فرهنگي اقوام است، حامل فرهنگ هم هست، ولي خداوند متعال در نص و
محتواي قرآن پيامي را از آسمان به زمين نازل کرده است که بيانگر فرهنگ خاصي
است، حتي اگر برخي از آن با فرهنگ قوم عرب مشترک باشد؛ پس براي فهم مراد
خداوند بايد از زبان عربي گذر کرد.
2-3. پيشفرض کلامي ديگري که نگارنده در تحقيق قلمرو دين بدان
توجه دارد، مسئلهي انتظار بشر از دين است. نظريهي مختار در مسئلهي
انتظار بشر از دين اين بود که متون ديني به پارهاي از نيازهاي انسان در
دنيا و آخرت ميپردازد؛ ولي بشر در رفع تمام نيازهاي خود به عقل و تجربه
نيز حاجتمند است؛ بنابراين، اگر قطع دست براي جلوگيري از معضل دزدي، و
احکام احتکار و خمس و زکات براي رفع تمام مشکلات اقتصادي کفايت نميکنند و
يا احکام فقهي توان کافي در برنامهريزي اقتصادي و سياسي ندارد و يا احکام
طهارت و نجاست در حل مسائل بهداشت و نظافت کامياب نيست[1] و مواردي از اين
قبيل، از دايرهي مباحث انتظار بشر از دين و قلمرو دين خارجاند؛ زيرا
ادعاي نگارنده اين نيست که کتاب و سنت پاسخگوي تمام نيازهاي آدمي است،
براي اين که همين کتاب و سنت، انسانها را به بهرهگيري از عقل و تجربه
توصيه کرده و مخالفان عقل را مورد عتاب قرار داده است. پس پاسخگو نبودن
دين نسبت به تمام نيازهاي دنيوي انسان، غير از پاسخگو بودن دين نسبت به
پارهاي از نيازهاي دنيوي و اخروي اوست.
بنابراين، پيش فرض ديگر مسئلهي قلمرو دين اين است که دين اسلام،
اولاً و بالذات، براي تامين سعادت اخروي انسانها ارائه شده، ولي به تبع آن
به پارهاي از نيازهاي دنيوي نيز پرداخته است و با توجه به نيازهاي ثابت و
متغير انسانها، احکام و معارف ثابت و متغير را ارائه نموده و شيوهي
اجتهاد را براي کشف احکام متغير معرفي کرده است. پس، از آن رو که سعادت
اخروي از نيازهاي دنيوي منفک نيست، اسلام به بيان احکام دنيوي نيز پرداخته
است. البته دين اسلام براي دنيا عرضه نشده است، تا گمان شود قلمرو دين تمام
نيازهاي دنيوي را دربرميگيرد، ولي مسلماً به اين دسته از نيازها نيز
پرداخته است و گستره و دامنهي آن در بحث قلمرو دين روشن ميگردد.