اين فص بيان داشته و چيزى بر آنها اضافه نكرديم، پرداخته مىشود.
4/ 7 شيخ- كه خداوند از او خشنود باد- گويد: وجود عالمى كه نبوده و
سپس بود شده، در خواست نسبتهاى فراوانى در ايجاد كننده او و يا اسمائى از
پديد آورندهاش- هر چه مىخواهى بگو- دارد پس ناگزير از اين و به سبب مجموع
وجود عالم است. بنا بر اين، عالم از احدى ذات كه احديت كثرت- از حيث
اسماء- منسوب به آن است موجود است، چون كه حقايق عالم اين را از او
مىطلبند. و باز اگر عالم ممكن نبود قابل و پذيراى وجود نبود لذا عالم جز
از جهت دو امر، موجود نگشت: از اقتدار الهى كه آن چه از كثرت نسبتها كه
بيان داشتيم منسوب به آن است، و آن چه از قبول كه ايراد داشتيم براى اينكه
محال [ممتنع] قبول وجود و تكوين را نمىكند. از اين روى، خداوند فرمود:
«فيكون»- يعنى در دم موجود شود- لذا تكوين و موجود شدن را به عالم از جهت
قبولش نسبت داد(1). اين بود عين كلام شيخ- كه خداوند از او خشنود باد-.
5/ 7 حال گويم: چون حضرت خليل عليه السلام حامل صفات ثبوتيه بود كه
از جهت آن صفات صورت ايجاد كمال مىيابد، او را نسبت خاص به ذات- از جهت
صفت اقتدار- درست بود و اسماعيل عليه السلام مثال قابليت عالم است بدان جهت
كه محلى براى نفوذ اقتدار در آن است. از اين روى: كانَ عِنْدَ رَبِّهِ
مَرْضِيًّا [مريم/ 55: نزد پروردگارش پسنديده بود]، يعنى براى اطاعت كردنش،
تا آن كه در او و به واسطه او احكام قدرت ظاهر و آشكار گردد.
(1). جامى در نقد النصوص در شرح اين فقره گويد: يعنى به حسب آن
چه كه در آن از اعيان و حقايق قابل تجلى وجودى و فيض بخشايشى است درخواست
نسبتهاى بسيار، كه در پديد آورندهاش- سبحانه- متعقل است دارد، و يا
درخواست اسماء و يا صفات و يا غير اينها- هر چه خواهى بگو- دارد كه در وجود
عالم از آن ناگزير است. يعنى از تحقق كثرت اسمائى در پديد آورندهاش-
سبحانه- و به واسطه مجموع اين نسبت و اسماء و احديت كثرت آن، وجود عالم
تحقق مىيابد، نه به اعتبار احديت ذات.