2/ 20 پس بدين عنايت و به سبب اوليتى كه از اصول صفات حق تعالى
است، او را شرف و بزرگى بخشيد، و باز شرف ديگرى او را عنايت كرد و آن اينكه
در طفوليت به او حكم [نبوت] بخشيد و به نيكى عاقبت- چه در اينجا و چه پس
از مرگ در حشر- بشارتش داد و فرمود: سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ
يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا [مريم/ 15: درود بر او هنگامى كه
تولد يافت و هنگامى كه بميرد و هنگامى كه زنده برانگيخته شود]. و اين از
نوع همان چيزى است كه تو را در فك ختم فص صالحى- در حاشيه- بر آن آگاهى
بخشيدم كه هر موجودى كه نسبتش به حق تعالى از جهت اسباب [: جمع سبب] باطنى
قوىتر باشد، اضافهاش به حق متعال قوىتر و تمامتر است.
3/ 20 و حصول فرزند از زن نازا و پير فرتوت، اضافه و نسبتش را به
اسباب معمولى ظاهرى دور مىسازد، و سه روز روزه گرفتن پدرش و دستور حق
تعالى مر او را به ذكر و تسبيح، و دستور او مر قومش را نيز به تسبيح در
بامداد و شامگاه، سببى براى تكميل استعداد او بوده كه از حق تعالى حكم
[نبوت] و رحمت و زكات [: پاكى، صدقه] را در كودكىاش [بتواند] بپذيرد
همچنان كه روزه مريم يكى از اسباب معينى- به دستور خدا- در نطق و بيان عيسى
عليه السلام بود. زيرا مدار كار وجود بر ظهور و بطون است هر چه از باطن كم
آيد ظاهر گرفته و جبرانش مىكند و برعكس. اين را نيكو بفهم، مطلب را خواهى
گرفت.
4/ 20 و نيز بايد دانست كه همت از اسباب باطنى است و نخستين اسباب
در وجود حضرت يحيى عليه السلام، ستودن پروردگار حال مريم- كه درود الهى بر
وى باد- است [زكريا] به همتش با دعا به پروردگارش پناه جست و پروردگارش
دعاى وى را اجابت فرمود و يحيى را به او بخشيد. و اگر وجود پدرش زكريا و
اصلاح همسرش براى زاييدن نبود، يحيى نيز مانند عيسى بيرون مىآمد و در
گهواره سخن از حكمت [و پيغمبرى] مىگفت ولى چون حكم