رفته بعينه همان باز گردد. مگر مىشود كه عين آن چه تلف شده و
همانندش با آن در دنيا به او بازگردد؟ و هر دو سر، حال حضرت ايوب عليه
السلام را در بردارد.
3/ 19 من دروازه اين مقام را برايت گشودم، اگر اهلش هستى در آن در
آى، و اگر در آن در آمدى بر بسيارى از اسرار تكاليف و همچنين اسرار عبادات
سخت بدنى و نفسانى و فايده وادار كردن بر آنها و نيز بر سر پاداش دادن بر
آنها در آخرت و يا تنها در دنيا نه آخرت و يا در دنيا و آخرت، هر دو، آگاهى
خواهى يافت. پس فرق بين مواهب و بخششهاى الهى را كه در آغاز فرود مىآيد و
كوشش در آن مدخليتى ندارد، و بين آن چه كه كوشش در ظاهر و باطن انسان در
آن مدخليت دارد- و غير اينها از آن چه كه تعلق به اين باب دارد- دانستى.
4/ 19 حال بدان: بلا و رنج و سختيهايى كه به پيغمبران و بزرگان از
اهل الله مىرسد به سه قسم تقسيم مىگردد و براى هر قسم از آنها موجب [:
علت و انگيزه] و حكم و نتيجهاى است: گاهى نسبت به برخى موجب جلا و براقى
دلهاشان و تكميل كننده استعدادات وجودى مجعول(1) آنان است تا به سبب اين
(1). جعل به معنى نهادن و آفريدن و گردانيدن و گمان بردن و به
پا داشتن و شروع كردن در كارى و اعطا كردن آمده است و در اصطلاح فلاسفه
عبارت از اثر خاص فاعل است كه مناسب معناى آفريدن است. برخى گويند مجعول
بالذات، ماهيت است و وجود، مجعول بالعرض بعضى گويند مجعول بالذات، وجود است
و ماهيت، مجعول بالعرض و عبارت از حدود وجود است بعضى گويند مجعول بالذات
نفس صيرورت ماهيات موجودا مىباشد بعضى ديگر گويند مجعول بالذات مفهوم وجود
بما هو وجود است. صدر المتألهين گويد: مجعول بالذات و معلول بالذات انحاء
وجودات است- به جعل ابداعى بسيط- كه به افاضه خاص و تجلى اول موجودات از
كتم عدم پديد آمدهاند و به تجلى دوم مراتب و كثرات صفاتى و اسمائى و
افعالى نمودار گرديده است.
استعداد عبارت از كيفيتى است در مستعد كه مبدأ تكامل مستعد است به
طرف كمال ممكن، و در موجودات مختلف برحسب مراتب اختلاف آنها از لحاظ شدت و
ضعف متفاوت است.