مىبخشد كه بدان بر هر چه كه حق تعالى اراده دارد كه آگاهىاش
دهد از مقامات و مراتب قدس و لطايف و دقايق اسرار بلند خويش، آگاهى
مىيابد. در آن هنگام ميل و تعشقش به ساحت حضرت اقدس الهى انعكاس يافته و
به آن جناب اتصال پيدا كرده و به سبب اين اتصال كه احكام وسايط و ميانهها
را از بين بر مىدارد، آن چه كه موجب در آمدن او در سلك و رشته صاحبان نيرو
و بينش است ورا حاصل مىگردد و درى كه به روى او بسته بود باز مىشود و
اداره و تدبيرش مطلقا مقيد و منحصر به صورتى مخصوص نمىشود، بلكه از نيرو و
كمال او را آن مقدار حاصل مىشود كه بدان توان تدبير و اداره صورتهاى
گوناگون را در يك لحظه خواهد داشت، نه تعشّق و تقيّد را.
5/ 18 و گاه ممكن است كه عنايت و عزت الهى او [: نفس] را فرا گرفته
و در مراتب أرواح عالى قرارش بدهد و همانند آنها شود چون زيبايى تجلىاى
را كه از آن سوى جهت خاص به وى شده مشاهده كرده، آن جهتى كه بين او و پديد
آورندهاش فتح و گشادگى برايش ايجاد نموده و آن چه از پروردگارش كه از آن
جهت بهرهمند شده. و از بركت آن چه حاصل نموده، به صورتش كه مقيد به تدبير
آن بوده است، قوا و انوارى سرايت كرده كه در موجودات بالا و پايين سارى و
جارى بوده و به واسطه احديت جمعش- از جهت آن صورتى كه مقيد به تدبيرش بوده-
حافظ صورت ناهمتا [و خلاف واقع] گرديده كه در موجودات از جهت صورت و معنى
و روح و مثال، واقع و ثابت است.
6/ 18 و چون آن چه را كه در اين مقدمات گنجانيدم فهميدى، حال بدان:
حضرت يونس عليه السلام از جهت احوالش كه در قرآن عزيز آمده است مثال
ارتباط روح انسانى است به بدن، و ماهى بزرگ مثال روح حيوانىاى است كه
اختصاص بدان دارد، و جهت ماهى بودنش به واسطه ضعف و ناتوانى صفت حيات در آن
است. چون ماهى داراى نفس سائل و روان نيست، همين طور حيوانيت انسان نيز
داراى حياتى ضعيف و ناتوان است، از اين روى