كه آنها را خالقى و صانعى است اما چگونه موجودى است برايت معلوم نيست .
و چون اعتبار حق و معرفت وى مستلزم علم بيشتر و تميز بين حق و باطل است ,
يعنى از معرفت , خلق نيز حاصل مى شود پس نظر به حق كن كه اوست و بس .
پناه بلندى و پستى تويى *** ندانم چه اى هر چه هستى تويى
و با آفلان كه در حد ذات خود ساقط اند دل مبند , و از ملت ابراهيم خليل باش
ولا احب الافلين گو , و ذات خود را به ذات او متوجه ساز كه خود جدولى از بحر
بيكران وجودى , و بگو : انى وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض , و پيوسته
ديده بر جمال دل آراى او بدار
دوست بگو دوست كه يادش نكوست *** تا نگرى نيست جز او اوست اوست
همچو الف در همه آفاق جفر *** از بلد و خانه و اقليم و كوست
ماه و ستاره است و فروزنده مهر *** كوه و در و خشك وتر و بحر و جوست
اسم فراوان و مسمى يكى است *** آب يكى كوزه و جام و سبوست
ياد خدا مشك دهان است و دل *** خه كه دهان و دل تو مشكبوست
آينه دل چو شود صيقلى *** بنگريش با دل تو روبروست
وصف دل و وصف خداوند دل *** وقت مع الله يكى مو بموست
بلكه در آنگاه به حق اليقين *** او بود اندر دل و دل اندروست