اسم الکتاب : درسهائي از نهج البلاغه المؤلف : الخامنئي، السيد علي الجزء : 1 صفحة : 11
نيست . خيلى از حرفهاست كه انسان مى تواند بگويد اما نمى تواند قول دهد كه
شنوندگان آدم مى توانند آن حرف را بفهمند يا بپذيرند و غم على اين است . اين كه
شما شنيديد كه على ابن ابيطالب مى رفت لب چاه را باز مى كرد و با چاه درد دل
مى كرد , حالا يا واقعيت دارد يا سمبليك است و هر چه هست حرف خوب و درستى
است اين بخاطر اين بود كه جز يك عده اى كه به على ايمان مى آوردند و آنهم نه به
خاطر اينكه او را مى شناختند و عبادتش را مى ديدند و معاويه را دورادور بدگوئيش
را شنيده بودند , بلكه به دليل خاصى على را دوست داشتند و به او مؤمن بودند ,
جاى اين شبهه و اشتباه براى همه وجود مى داشت كه خوب از كجا معلوم است كه اين
راست مى گويد و او نمى گويد . در جنگ صفين اينها نماز جماعت مى خواندند , آنها
هم نماز جماعت مى خواندند , اينها با خضوع و خشوع آنها هم با خضوع و خشوع , لذا
خصوصيت زمان على عليه السلام اينست كه جو جامعه , جو نفاق است نه به اين معنا
كه مردم منافق هستند نه , اتفاقا در جبهه معاويه هم مردم منافق نبودند , مردم
صادق بودند مگر غير از اينست ؟ آن كسى كه در راه معاويه جانش را دارد مى دهد ,
آن عرب قبائلى عشايرى دور و بر شام كه از وقتى منطقه او مسلمان نشين شده
معاويه را ديده , چون مى دانيد از اول كه شام فتح شد برادر معاويه كه يزيد بن
ابوسفيان باشد در آنجا حاكم بوده زمان عمر بن خطاب بود و اينها به هر حال
مورد علاقه و توجه خليفه دوم بودند ( خانواده سفيان ) و آنها را گذاشت استاندار
و مردم شام از اول كه چشم به اسلام باز كردند معاويه را شناختند بعد هم كه يزيد
بن ابوسفيان مرد برادرش معاويه ابن سفيان در آنجا حاكم بود ,
اسم الکتاب : درسهائي از نهج البلاغه المؤلف : الخامنئي، السيد علي الجزء : 1 صفحة : 11