اسم الکتاب : مباني نظري تجربه ديني المؤلف : الشیرواني، علی الجزء : 1 صفحة : 83
در اين تفسير، احساس، منشأ مفهوم است، تنها بدين معنا كه آن
احساس، متعلق مفهوم را آشكار مىسازد. مواجهه با واقعيت عينى، مفهوم آن
واقعيت را پديد مىآورد.
در تفسير دوم، آن احساس، هم به مفهوم مىانجامد و هم به آشكارسازى
امر مينوى؛ اما مواجهه با آن امر مينوى نيست كه به پيدايش مفهوم امر مينوى
انجاميده است، بلكه آن احساس به همان نحو، آن مفهوم را ارائه مىدهد كه عقل
نظرى كانت انواع مقولات پيشين را فراهم مىآورد. بنابراين، مفهوم امر
مينوى، به معناى متعارف كلمه، پيشين است.
اما اين احساس، بيش از اين كارايى ندارد؛ زيرا افزون بر فراهمسازى
آن مفهوم، واقعيت خارجىيى را كه اين مفهوم بر آن اطلاق مىشود، آشكار
مىسازد.
در اينجا اين پرسش مطرح مىشود كه اين دو كاركرد احساسهاى مينوى،
چگونه بايكديگر مرتبط مىشوند؟ به نظر مىرسد كه نه مفهوم و نه عين خارجى،
به تنهايى و جدا از هم به دست نمىآيند، بلكه عين خارجى از خلال مفهوم به
دست مىآيد يا بهصورت امرى كه توسط مفهوم سازمان يافته است. اين دو با هم
به دست مىآيند، نهآنكه يكى از ديگرى مشتق شود.
بنابر هر دو تفسير، اتو ادعا مىكند كه احساس، ما را در برخورد و
تماس با چيزى بيرون از خود قرار مىدهد و آن را براى ما آشكار ساخته، آگاهى
و شهودى از آن امر است. از اين نظر، احساس ياد شده، شبيه تجربههاى بصرى و
شنيدارى است. اين احساس، يك اشاره عينى دارد، اعم از آنكه با يك مفهوم
پيشين سازمان يافته باشد يا فقط به يك مفهوم منتهى شده باشد.
اين بخش از سخنان اتو، مورد انتقاد انديشمندان بعدى قرار گرفته
است. جوزفگيسر[1] در نقدى كه بر كتاب مفهوم امر قدسىِ اتو دارد، مىنويسد:
يك احساس، مطمئناً مىتواند بر يك متعلق بيرون از ما متمركز شود؛
اما اين را كه «اين متعلق بيرون از ما وجود دارد» ما مىتوانيم معتقد
باشيم[2] و فكر كنيم.[3]و[4]