داورى قطعى درباره اين كه اين انديشهها، كه بعدها در ديگر آثار اتو
جلوه كرد، ابتدا در اين سفر به ذهن اتو آمده يا آنكه پيشينه داشته و فقط
در آنجا به ثمر رسيده است، دشوار است. مطمئناً خطوط كلى آن، قبلاً در
مقالهاى كه اتو در آن به بررسى كتاب روانشناسى مردم، نوشته ويلهلم ونت،
پرداخته و در سال 1910 منتشر شده، به چشم مىخورد. ويرايش دوم اين مقاله،
با نام «احساس مينوى به مثابه پايه تاريخىِ دين»[2] در
سال 1931 در مجله هيبرت منتشر شد؛ اما بدون ترديد، سفر به شمال
آفريقا و اندكى پس از آن به آسيا، نوشتههاى بعدى اتو را نوعى گسترش و عمق
داد كه آن ها را از ديگر آثار موجود معاصرانش، در اديان تطبيقى متمايز
مىسازد. از اين زمان به بعد، آثار اتو او را يك دانشمند اديان نشان
مىدهد، به همان اندازه كه بيانگر متكلم لوترى يا فيلسوف ايدهآليسم بودنِ
او است.
در اكتبر 1911 اتو سفرى را آغاز مىكند كه تا پايان جولاى همان سال
به طول مىانجامد. نخست به هند مىرود و در آنجا با مسلمانان، هندوها و
سيكها روبهرو مىشود. سپس در رنگن[3] با مكتب بودايى بارميس[4] از نزديك
آشنا مىشود. نامههاى اتو نشان مىدهد كه تحت تأثير زياد سنتهاى تراوادا
در برمه و تايلند و بيش از آن، ذن بوايى در ژاپن، قرار گرفته است.
در واقع، اتو نخستين دينشناس آلمانى است كه به معبد ذن رفت و با
شيوخ آنجا به گفتوگو پرداخت و از نزديك با روش مراقبه در ذن[5] آشنا شد.
اين تجربه شخصى موجب شد بعدها مراقبه[6] را روشى براى تجربه گوهر
غيرعقلانى قدسى به شمار آورد.[7]
در ژاپن براى تعداد بسيارى از راهبههاى ذن، درباره وجوه تشابه ميان آيين بودا و دين