اسم الکتاب : مباني نظري تجربه ديني المؤلف : الشیرواني، علی الجزء : 1 صفحة : 257
و پاى بنده باشد، درست خواهد بود. پس حق نيروها و اعضاى بنده را
با هويت خود، به معنايى كه مناسب ساحت قدس او باشد، فرا مىگيرد. و اين
نتيجه حب نوافل است.[1]
عبدالرحمان جامى در شرح اين عبارت، تصريح مىكند كه در مقام فناى فى
اللّه بايد عين بنده ثابت باشد؛ زيرا مقصود از فنا در اينجا آن نيست كه
عين بنده مطلقاً منعدم گردد، بلكه مقصود از آن، فانى شدن جهت بشرى در جهت
ربانى است... و اين فنا موجب مىگردد كه بنده به تعينات و صفات ربانى متعين
گردد، كه همان بقاى باللّه است. پس تعين بهطور مطلق، از او برطرف
نمىگردد.[2]
او در ادامه تصريح مىكند كه فناى ممكن در واجب، به اضمحلال آثار
امكان است، نه انعدام حقيقت او؛ مانند اضمحلال انوار محسوسه در نور آفتاب:
چراغ آن گه كه خورشيد منير است *** ميان بود و نابودى اسير است[3]
آن مثال و تمسك به اين شعر، بيشتر با وحدت شهود و كثرت وجود
تناسب دارد تا وحدت وجود. ناگفته نماند كه هر چند انتساب نظريه وحدت وجود
به ابنعربى، مشهور است و اكثر قريب به اتفاق پيروان و مفسران او بر اين
امر تأكيد كردهاند، اما هستند كسانى كه ابنعربى را پيرو وحدت شهود
مىدانند نه وحدت وجود.[4]
علامه طباطبائى در گفتوگويى نسبتاً طولانى بر سر آنكه آيا در حال
فنا، عين ثابت بنده باقى است يا نه، با اصرار از بقاى عين ثابت طرفدارى
مىكند و در برابر نظريه مقابل، كه قائل به هلاكت و اضمحلال كامل تعين بنده
در حال فنا است، مىايستد و مىفرمايد:
محيى الدين قائل به بقاى اعيان ثابته مىباشد و روى آن اصرار و ابرام هم دارد، با اين كه قائل به فناى در ذات خدا مىباشد.[5]
با توجه به اين تفسير، ديدگاه اتو در الحاق تجربه عرفانى به تجربه
مينوى، به نظريه ابنعربى نزديك مىشود، هر چند تفاوتهاى قابل توجهى
همچنان باقى مىماند.
[1] ابنعربى، نقش الفصوص، مطبوع در «نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص»، ص 5.
[2] عبدالرحمان جامى، نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص، ص 150.