اسم الکتاب : مباني نظري تجربه ديني المؤلف : الشیرواني، علی الجزء : 1 صفحة : 256
چنان بر بنده غالب آيد كه خود را هيچ ببيند و شمع وجودش در
برابر عظمت نور الهى جلوهاى نداشته باشد، در حالى كه از نگاه ابنعربى -
بنا بر تفسير رايج از ديدگاه او - اوج تجربه دينى (عرفانى) آن است كه هستى
بنده و تعين وجودى او در ذات حق تعالى فانى و مستهلك گردد و از او هيچ اسم و
رسمى باقى نماند.
البته فهم و تفسير تجربه فنا امرى بسيار دشوار است و هر چند در
متون عرفانى، از آن بسيار گفتهاند، اما فهم فلسفى آن هنوز با ابهام رو به
رو است. يكى از پرسشهاى مهم درباره تجربه فنا آن است كه آيا تعين بنده در
حالت فنا باقى است يا آنكه زايل مىگردد؟ مفسران ابنعربى در اين باره، دو
گونه نظر دادهاند.
مقتضاى وحدت وجود به معناى دقيق كلمه، زوال تعين است. بنابر وحدت
وجود، هستى بنده، وجودى غير واقعى است. او در حقيقت نمود است، نه بود. در
طى تجربه عرفانى، اين تعين شكسته مىشود و بنده در هستى بىكران حق، مستغرق
و مستهلك مىگردد، به گونهاى كه از او هيچ نمىماند. اگر اين تجربه، تنها
تحولى معرفتى باشد، بههمان وحدت شهود باز خواهد گشت؛ اما اگر تحولى وجودى
باشد، كه واقعاً هستى بنده در هستى حق، به سان قطرهاى كه به دريا
مىپيوندد، مضمحل گردد، اين تحول برابر با عدم و نيستى بنده، به اعتبار
وجود و تعين خاصش خواهد بود و ديگر كمالى براى او بهشمار نمىرود. به
راستى اگر در تجربه فنا از بنده هيچ نمىماند و تنها حق خواهد بود كه با
وحدت قاهره خويش جلوه مىكند، چه كمالى براى بنده باقى مىماند و چه
انگيزهاى انسان را وا مىدارد تا در طى مجاهداتى طاقت فرسا، به اين مرتبه
نايل آيد؟
اما اگر تعين بنده در حال فنا همچنان باقى است، هر چند هيچ توجهى
به خود ندارد و خود را به هيچ وجه نمىبيند، در اين صورت، تجربه فنا با
وحدت شهود نيز سازگار است.
ابنعربى در پارهاى موارد به بقاى عين ثابت در تجربه فنا تصريح دارد. از جمله در نقشالفصوص مىنويسد:
لابدّ من إِثبات عين العبد وحينئذ يصح أَن يكون الحق سمعه وبصره
ولسانه ويده و رجله. فعمَّ قواه وجوارحه بهويّته على المعنى الذي يليق به
سبحانه. وهذه نتيجة حب النوافل؛
چارهاى از اثبات عين ثابت بنده نيست. در اين صورت، اين كه حق، گوش، چشم، دست
اسم الکتاب : مباني نظري تجربه ديني المؤلف : الشیرواني، علی الجزء : 1 صفحة : 256