اسم الکتاب : مباني نظري تجربه ديني المؤلف : الشیرواني، علی الجزء : 1 صفحة : 210
من آن را نگفته و بدان حكم نكردهام - سستى آن [حديث] معلوم
مىگردد و در نتيجه، از روى بينهاى از پروردگارش، عمل به آن را ترك
مىگويد.[1]
در همين باره، ابنعربى دو گفته نقل مىكند: يكى از ابويزيد بسطامى و
ديگرى از شيخابومدين. ابويزيد خطاب به علماى رسمى، كه از طريق دراست علم
دين آموختهاند و از علم وراثتى بىبهرهاند، مىگويد: «شما علم خود را از
مردهاى و از مرده ديگرى گرفتهايد و ما علم خود را از آنكه زنده است و
نمىميرد، گرفتهايم. امثال ما مىگويند: دلمن از پروردگارم برايم روايت
كرده، و شما مىگوييد: فلان كس برايم روايت كرد. مىپرسيم: آن فلان كس كجا
است؟ مىگويند: مرده است. او نيز از فلان كس روايت كرد، او كجا است؟
مىگويند: مرده است. شيخ ابومدين نيز هر گاه به وى گفته مىشد: فلان كس از
فلان كس روايت كرد، مىگفت: ما نمىخواهيم گوشت مانده بخوريم. گوشت تازه
برايمان بياوريد».[2] او خود نيز سرچشمه دانستههايش را خداوند مىداند و
با صراحت مىگويد: «دانش ما از آنجا و خداوند آموزگار ما است».[3]
انتقاد ابنعربى نه تنها روش محدّثان در نقد حديث، بلكه شيوه
استنباطى و اجتهادى فقها را نيز شامل مىگردد؛ زيرا آنان در فهم احكام دين،
بر ظن و گمان خويش تكيهمىكنند و دچار خطاها و لغزشهاى فراوان مىشوند،
در حالى كه اهلاللّه علم خودرا از رسول خدا صلي الله عليه و آله هنگام
كشف به گونهاى روشن و به صورت نص صريح دريافتمىكنند:
فأَخذه أَهل اللّه عن رسول الله صلي الله عليه و آله في الكشف على الأَمر الجليّ و النص الصريح؛
پس اهل الله آن [علوم] را از رسول خدا صلي الله عليه و آله ، هنگام كشف، به گونهاى روشن و با نص صريح مىگيرند.[4]
اين امر به ضميمه نكتهاى ديگر، زمينه مخالفت عالمان رسمى با
اهلاللّه را فراهممىآورد و آن قصور آنان از دستيابى به باطن شريعت و
بىخبرى از آن است.