در هـنـگـام اخـفـاى مـيـم ، لبـهـا را به هم نزديك مى كنيم ،
بحدّى كه فاصله اندكى بين دولب ، موجود باشد. در اين حال ، صوت به حالت
غُنّه به ميزان دو حركت ، كشيده مى شود، مانند:
رَبَّهُمْ بِهِمْ ـ اَمْ بِهِ جِنَّةٌ ـ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ
يـادسـپـارى : مـيـان مـيـم سـاكـن اصـلى و نـون سـاكـن و تـنـويـن
كـه قبل از حرف باء تبديل به ميم ساكن مى گردد، تفاوتى وجود ندارد.
O تمرين :
نـَجَّيـْنـاهـُمْ بِسَحَرٍ ـ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً ـ اَنْتُمْ
مُدْهِنُونَ ـ اَنْتُمْ بِهِ ـ رَبَّهُمْ مُشْفِقُونَ ـ هُمْ مِنْها ـ وَ
هُمْ بـارِزُونَ ـ اَنَّهـُمْ بـادُونَ ـ لَهـُمْ مـُوسـى ـ هـُمْ
بـَدَؤُوكُمْ ـ جُلُودُهُمْ ـ بَدَّلْناهُمْ ـ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ ـ
يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً
اظهـار
ميم ساكن در نزد بقيّه حروف ، اظهار مى گردد. بايد دقّت نمود كه
ميم ساكن ، حركت نگرفته و روى آن مكث نيز نشود و در نزد دو حرف ((فاء ـ
واو)) توجّه بيشترى لازم است تا ميم ساكن ، اخفا يـا ادغـام نـشـده و صـوت
نـيـز قطع نگردد. بدين منظور پس از تلفّظ ميم بدون اينكه صوت ، قـطـع گردد
يا لبها بشدّت از يكديگر جدا شود لبها با ظرافت به حالت اداى حرف ((فاء و
واو)) درآيد، مانند:
لَكُمْ فيها ـ يَمُدَّهُمْ فى ـ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ
جمع بندى موارد غُنّه
در پـايـان ، مـوارد غُنَّه را كه در درسهاى گذشته بطور پراكنده تشريح شده ، جمع بندى مى كنيم .
1 ـ نون و ميم مشدّد، مانند:
اِنَّ ـ كُنّا ـ عَمَّ ـ اُمَّةً
2 ـ ادغام ميم ساكن در ميم ، مانند:
لَهُمْ مُوسى ـ وَ هُمْ مِنْها
3 ـ ادغام نون ساكن در چهار حرف ((يَنْمُو)) يا ((يَمُون )) مانند:
مَنْ يَشاءُ ـ مِنْ نَفْسٍ ـ مِنْ مالٍ ـ مِنْ وَلِي
4 ـ كـلّيـّه ((اخفا))ها (كه شامل اخفاى نون ساكن نزد ((حروف مابقى )) و همچنين اخفاى ميم ساكن در نزد حرف ((باء)) مى باشد)، مانند:
عَنْكُمْ ـ كُنْتُمْ ـ مِنْ بَعْدِ ـ اَمَدًا بَعيداً
مدّ و قصر
مـدّ در لغت ، به معناى ((زيادت ))، ((افزونى و كشش )) مى باشد، و
در اصطلاح عبارت است از: ((امتداد و كشيدن صوت در حروف مدّى بيش از مقدار
طبيعى )).
قصر در لغت ، به معناى ((كوتاهى )) و ضد مدّ مى باشد، و در اصطلاح ، عبارت است از: ((اداى حروف مدّى به اندازه طبيعى و معمولى آن )).
حروف و سبب مدّ
براى مدّ، حروف مدّى و سبب مدّ لازم است .
الف ـ حـروف مـدّى : عـبـارت اسـت از: ((الف مـاقـبـل مـفـتـوح ، يـاء ماقبل مكسور، واو ماقبل مضموم )).
ب ـ سـبـب مـدّ: عـبـارت است از ((همزه و سكون )) و تشديد هم به خاطر آنكه يك حرف ساكن در آن نهفته است ، سبب مدّ به حساب مى آيد.
چـنـانـچـه حروف مدّى ،بدون سبب باشد،يعنى بعداز آنها همزه يا سكون
نباشد،((مدّ ذاتى )) نام دارد و به ميزان دو حركت كه حداقلِ كشش حروف مدّى
است ، كشيده مى شود، مانند:
اتُونى ـ اُوذينا
كـشـش صـوت را در حـروف مـدّى بـه ميزان دو حركت (9) ((قصر))، و سه
حركت را ((فوق قـصـر)) و چـهـار حـركـت را ((تـوسـّط)) و پـنـج حـركـت را
((فـوق تـوسـّط)) و شـش حـركـت را ((طول )) نامند.
مقدار مدّ از دو حركت ، كمتر نبوده و از شش حركت نيز بيشتر نمى باشد.
انواع مدّ
مـدّى كـه سـبـب آن هـمـزه بـاشـد، بـر دو قـسـم اسـت : ((مـدّ متّصل )) و ((مدّ منفصل )).
مدّى كه سبب آن سكون باشد نيز بر دو قسم است . ((مدّ لازم )) و ((مدّ عارض )).
الف ـ مدّ متّصل :
آن است كه حرف مدّ و همزه در يك كلمه باشد و مقدار مدّ آن از چهار تا شش حركت خواهد بود، مانند:
يَشاءُ ـ سيئَتْ ـ سُوءُ
ب ـ مـدّ منفصل :
آن است كه حرف مدّ در آخر كلمه و همزه در ابتداى كلمه بعد قرار گيرد و مقدار آن از دو تا پنج حركت مى باشد، مانند: