((مـطـلبـى كـه سـزاوار نـيـسـت در آن تـرديـد شود اين است كه قرآن
كريم كه مركب از سوره ها وآياتى است ، با اختلافى كه بر حسب موارد شخصى و
جزئى نزولش در سياق آن هست ، با اين احـتـمـال كـه يـك دفـعه نازل شده باشد
سازگار نيست . براى اينكه آياتى كه درباره وقايع شـخـصـى و حـوادث جـزئى
نـازل شـده ارتـبـاط كـامـل بـا زمـان ، مـكـان ، اشـخـاص و احـوال خـاصـى
دارد كـه دربـاره آن اشـخـاص و احـوال ، در آن زمـان و مـكـان نازل شده و
معلوم است كه چنين آياتى صادق و درست در نمى آيد، مگر آنكه زمان و مكانش
برسد و واقـعه اى كه درباره اش نازل شده رخ بدهد، بطورى كه اگر از آن
زمانها و مكانها و وقايع خـاص صـرف نـظـر شـود و فـرض شـود كـه قـرآن
يـكـبـاره نـازل شـده ، آن وقـت قهرا مورد آن آيات حذف مى شود و ديگر بر
آنها تطبيق نمى كند. پس ممكن نـيـسـت احـتـمـال بـدهـيـم كـه قـرآن كـريـم
بـه هـمـيـن هـيـاءت كـه هـسـت دوبـار نـازل شـده بـاشـد، يـك بـار
دفـعـتـا و يكجا و بار ديگر بتدريج . پس اگر بخواهيم بگوييم دوبـار نـازل
شـده ، لازم مـى شـود كـه قـايـل بـه فـرق بـيـن ايـن دو دفـعـه بـه اجمال و
تفصيل بشويم )).(84)
((برگشت معناى آيه به اين مى شود كه اگر تو به قرائت آيه اى كه هنوز
به تو وحى نشده عجله مى كنى ، براى اين است كه تا اندازه اى بدان علم پيدا
كرده اى . ولى تو به آن مقدار علم اكتفا مكن و از خدا علم جديد بخواه .
ايـن آيـه شـريـفـه از جـمـله مـداركـى اسـتـكـه مـضـمـون روايـاتـى
را تـاءيـيـد مـى كـنـد كـه نـقـل مـى كـنـد قـرآن كـريـم دوبـار نـازل
شـده اسـت ، بـار اول هـمـه اش از اول تـا آخـر دفـعـتـا نـازل شـده اسـت و
بـار دوم آيـه آيـه و چـنـد روز يـك بار.))(86)
بـنـابـر ايـن نـظـر، قـرآن دوبـار بـر رسـول خـدا(ص ) نـازل شـده
اسـت ؛ بـار اول حـقـيـقـت قـرآن وصـورت نـفـس الامـرى آن و بـار دوم صـورت
مفصل و جزء جزء عربى آن .
اثرات عميق نزول تدريجى قرآن
1 ـ بـدون شك ، هم از نظر ((تلقى وحى )) و هم از نظر ((ابلاغ به
مردم )) اگر مطالب بطور تـدريـجـى و طـبـق نـيازها اعلام شود و براى هر
مطلبى شاهد و مصداق عينى وجود داشته باشد، بسيار مؤ ثرتر خواهد بود.
اصـول تـربـيـتـى ايجاب مى كند كه شخص يا اشخاص تربيت شونده ، قدم
به قدم اين راه را بـپـيـمـايـنـد، و بـراى هر روز آنها برنامه اى تنظيم
شود تا از مرحله پايين شروع كرده ، به مـراحـل عـالى بـرسند. برنامه هايى
كه اين گونه پياده مى شود هم براى گوينده و هم براى شنونده دلچسبتر و
عميقتر است .
2 ـ نـزول تـدريـجـى قـرآن ، سـبـب ارتـبـاط دائم و مـسـتمر
پيامبر(ص ) به مبداء وحى بود. اين ارتـبـاط دائمـى ، قـلب وى را قويتر، و
اراده او را نيرومندتر مى ساخت و تاءثيرش در برنامه هاى تربيتى او انكار
ناپذير بود.
3 ـ از سوى ديگر، ادامه وحى ، بيانگر ادامه رسالت پيامبر(ص ) است ، و
جايى براى وسوسه دشمنان نخواهد گذاشت كه بگويند: اين يك روز از سوى خدا
مبعوث شد، سپس خدايش او را ترك گـفـت ! هـمـان گـونـه كـه در تـاريخ اسلام
مى خوانيم كه به هنگام تاءخير وحى در آغاز نبوت پـيـامـبـر اكـرم (ص )،
ايـن زمـزمـه پـيـدا شـد و سـوره ((والضـحـى )) بـراى نـفـى آن نازل گرديد.
4 ـ بـدون شـك ، اگـر بـنـا بـود بـرنـامـه هـاى اسـلام هـمـه
يـكـجـا نـازل شـود، لازم بـود يـكـجـا نـيـز اجـرا گـردد، زيـرا نازل شدن
بدون اجرا ارزش آن را از بين مى برد و مى دانيم اجراى همه برنامه ها اعم از
عبادات ، زكات و جهاد و رعايت تمام واجبات و پرهيز از تمام محرمات يكجا،
كار بسيار سنگينى بود كه موجب فرار گروه عظيمى از اسلام مى شد.