وجه سياسى آن دنبال شده معرفى مى گردد و برخلاف ديگر كشورها، در سياست خارجى ايران،
منافع ملى تابعى از اصول سه گانه يادشده و نه برعكس، تلقى مى گردد. سپس نقش «فقه»
در حوزه انديشه و حوزه عمل سياست خارجى بررسى مى شود و معناى فقيه بودن امام خمينى
در عرصه سياست مورد مداقّه قرار مى گيرد و احكام فقهى مربوط و قابل اتباع و احكام
فقهى نامربوط و غيرقابل اتباع در عرصه سياسى تفسير و توضيح مى يابد. آنگاه، گره
خوردن «قدرت» ـ جلوه جلال و جمال ـ و «عدالت» ـ ركن نظام هستى ـ در انديشه امام
خمينى مورد تأكيد قرار مى گيرد و در همين راستا، شيعه و سنى در انديشه سياسى به هم
نزديك مى شوند و به وحدت مى رسند، به علاوه، «واقعيت» و «آرمان» نيز در تفسير مأمور
به تكليف بودن به هم پيوند مى خورند و «مصالح متقابل بشرى» جايگزين «منافع ملى» مى
گردد. سرانجام، بازيگران نظام بين الملل در انديشه امام خمينى در چهار كليت:
«كشورها»، «سازمان هاى بين المللى»، «شركت هاى چندمليتى» و «نخبگان» صورت بندى مى
شود و در اين عرصه گسترده بازى سياست خارجى، معناى «صدور انقلاب»، «تئورى توطئه» و
«سهم تأثيرگذارى ملت ها در نظم بين الملل» تفسير تازه اى مى يابند.