اسم الکتاب : پاسداران وحى المؤلف : فاضل لنكرانى، محمد الجزء : 1 صفحة : 229
آيا
با توجّه به اوضاع سياسى و موقعيت نظامى كوفه و آن چه درباره آن سامان براى امام
نقل شده، هنوز امام عليه السلام اميدوار بود كه بتواند به وسيله همين مردم، حكومت
جبّار اموى را سرنگون كند؟ آن چه به نظر قطعى مىرسد، اين است كه امام عليه السلام
در اين حكومت، در سر، سوداى ديگرى داشت و آن شهادت بود؛ همان خواستِ خداوند. و او
براى تحقّقِ آن، با ارادهاى پولادين اين راه را، ادامه مىداد.
3.
ابن اثير در جاى ديگر گويد:
چهار
نفر در «عَذِيبُ الهَجانات» حضور امام شرفياب شدند، و امام عليه السلام از آنان
خواست تا درباره مردم كوفه آنچه مىدانند، بگويند. مجمع بن عبيداللَّه عائذى، كه
يكى از آنان بود، گفت: و امّا اشراف كوفه پيمانههاى طمعورزىشان از رشوهها، پر
شده و سخت فريب خوردهاند و به دشمنى با تو از هر سو گرد آمدهاند. و امّا ديگران، [1] دلهاشان خواهان توست و شمشيرهاشان
بركشيده از نيام براى كشتن توست.
آنگاه
امام عليه السلام از فرستاده خود قيس بن مسهّر جويا شد، گفتند:
كشته
شد و داستان كشته شدن او را براى امام عليه السلام بازگو كردند.
امام
عليه السلام با شنيدن اين خبر، اشك از ديدگانش جارى گشت و نتوانست از گريستن باز
ايستد. و در همين حال با ديده اشكآلود
[1]. همانها كه قربانى مطامع سوداگران زر و زور
و تزويرند.
اسم الکتاب : پاسداران وحى المؤلف : فاضل لنكرانى، محمد الجزء : 1 صفحة : 229