اسم الکتاب : پاسداران وحى المؤلف : فاضل لنكرانى، محمد الجزء : 1 صفحة : 223
به
خدا مىسپارم. سپس به خدا سوگند، زهير در خطِ مقدّم سپاه بود تا اينكه كشته شد».
نقل
طبرى از آنجا كه تاريخ او از منابع استناد مؤلّف شهيد جاويد، بلكه مهمّترينِ
آنهاست، به لحاظِ استناد آن به ابومخنف، چنان كه برخى گفتهاند، در خورِ تأمّل
است.
و
امّا زهير، كسى است كه پس از بازگشت از مراسم حجّ در طول راه مىكوشيد تا با امام
عليه السلام ديدارى نداشته باشد. ولى كوشش او، راه به جايى نبرد و سرانجام توفيق
يار او شد و با امام عليه السلام ديدار كرد. و اى كاش مىدانستيم كه در اين ديدارِ
كوتاه، ميان او و امام عليه السلام، چه گذشت كه آن چنان دگرگون شد و پس از بازگشت
به خيمه خود، با همسر و همراهانش بِدْرود گفت و به كاروان امام عليه السلام پيوست؟
آيا
امام عليه السلام سخنِ سلمان باهلى را به يادَش آورد؟ آيا آن غنيمتِ سرورانگيز كه
سلمان باهلى از آن خبر داده بود؛ غنيمت شهادت بود؟ آيا در صورت پيروزىِ ظاهرى بر
يزيديان و تأسيسِ حكومت در كوفه، دستيابى به مقامى رفيع بود، كه زهير بدان اميد،
دست از خانه و خاندان شست و سر از پا نشناخت، تا به صف حسينيان پيوست؟
به
راستى، چه انگيزهاى زهير را به وجد آورده بود، كه آنگونه دلداده فرزند پيامبر
شد؟ اگر مراد از غنيمت، موقعيتهاى دنيايى بود كه زهير با پيروزى امام حسين عليه
السلام به آنها دست مىيافت، بِدْرود او و اين كه اين ديدارِ آخرين است، چه معنا
داشت؟ ناگزير بايد پذيرفت كه امام عليه السلام در اين ديدارِ شورانگيز با اكسيرِ
نگاهِ خود، مس وجودِ زهير را به گوهرى ناب تبديل كرد. و او را با معنويت خويش، آن چنان
در حوزه جاذبه شهادت، قرار داد كه ديگر «آن سرايى» شده
اسم الکتاب : پاسداران وحى المؤلف : فاضل لنكرانى، محمد الجزء : 1 صفحة : 223