اسم الکتاب : پاسداران وحى المؤلف : فاضل لنكرانى، محمد الجزء : 1 صفحة : 217
لوط
بن يحيى [1] گفته است: من در صفّين از سربازان
اميرمؤمنان عليه السلام بودم. ابوايّوب اعور سَلَمى، كه از فرماندهان لشكر معاويه
(لعنت خدا بر او باد) بود، راهِ ورودِ به آب را، بست و لشگر على را از آن بازداشت.
لشگر امام نزد آن حضرت از تشنگى شِكوِه كردند. امام عليه السلام سوارانى را براى
آزاد سازى آب بسيج كرد و امّا همگى، بدون پيروزى، ناكام بازگشتند. امام عليه
السلام از اين شكست و ناكامى، تنگدل شد. در اين هنگام فرزندش حسين بن على عليه
السلام عرض كرد: پدر جان! آيا براى آزاد سازى آب، بر ابو ايّوبِ اعْوَر بتازم؟
فرمود:
اى فرزندم، بر او بتاز. حسين عليه السلام بر ابوايّوب بتاخت، و او و سوارانش را
تار و مار كرد. سپس خيمه خود را برافراشت و سوارانش را فرود آورد و آنگاه به سوى
پدر بازگشت و او را از آزادسازى آب آگاه ساخت. امام عليه السلام با شنيدن خبر
پيروزى گريست. گفتند: اى أمير مؤمنان چرا مىگرييد در حالى كه به بركت حسين عليه
السلام اين نخستين پيروزى است؟! فرمود: به ياد آوردم كه حسين عليه السلام به همين
زودى در كربلا تشنهكام به شهادت خواهد رسيد؛ تااينكه اسب او رميده و شيهه
مىكشد؛ «الظَّلِيمَة الظَّلِيمَةَ لِامَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا؛
داد از امّتى كه فرزند پيامبر خود را مىكشد».
امام
اميرمؤمنان عليه السلام در اين سخن به تصريح، از امام حسين عليه السلام و شهادت و
تشنگى او ياد فرموده و گريسته است. بر اين اساس اگر بپذيريم كه در پارهاى
[1]. لوط بن يحيى، همان «ابومِخنف» است كه طبرى
از او نقل مىكند و در زمان امام صادق عليه السلام مىزيسته است.
اسم الکتاب : پاسداران وحى المؤلف : فاضل لنكرانى، محمد الجزء : 1 صفحة : 217