اسم الکتاب : آئين كيفرى اسلام المؤلف : ترابى شهرضايى، اكبر الجزء : 1 صفحة : 498
هرچند
جمود بر ظاهر لفظ اقتضا مىكند كه به دنبال اجراى حدّ تازيانه مرگ باشد، امّا به
نظر عرف «لاتنكؤها عليه فتقتلوه»، يعنى: ترس از قتل و موت وجود دارد؛ و در معرض
مرگ قرار مىگيرد؛ لذا، لازم نيست حتماً علم به تحقّق موت به دنبال اجراى حدّ
داشته باشيم؛ بلكه همين مقدار كه خوف مرگ را بدهيم، كافى است.
2-
وعن عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن محمّد بن الحسن بن شمون، عن عبداللَّه بن
عبدالرّحمن الأصمّ، عن مسمع بن عبدالملك، عن أبي عبداللَّه عليه السلام، أنّ أمير
المؤمنين عليه السلام اتي برجل أصاب حدّاً وبه قروح ومرض وأشباه ذلك، فقال أمير
المؤمنين عليه السلام: أخّروه حتّى تبرأ لا تنكؤ قروحه عليه، فيموت ولكن إذا برأ
حدّدناه. [1]
فقه
الحديث: به نظر ما، اين روايت، همان روايت قبل است؛ منتهى راوى ديگرى آن را
نقل و بعضى از عباراتش عوض شده است؛ وگرنه داستان همان است.
امام
صادق عليه السلام فرمود: مردى را نزد اميرمؤمنان عليه السلام آوردند كه بايد بر او
حدّ اقامه مىشد؛ ودر بدن او زخم، مرض و مانند آن بود. حضرت امير عليه السلام
فرمود: حدّ او را تأخير بيندازيد تا بهبود يابد. نبايد كارى كرد كه پوست زخمهاى
او برود و قروح او منفجر گردد؛ و در نتيجه، مرد در اثر اجراى حدّ بميرد. هنگامى كه
خوب شد، حدّ الهى را دربارهاش اجرا مىكنيم.
اين
دو روايت در باب تازيانه است؛ زيرا، مىفرمايد: اگر به او حدّ بزنيم، زخمهايش باز
شده، و امكان مرگ او هست. امّا روايتى كه در باب مستحاضه رسيده اطلاق دارد:
3-
وعنه، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبداللَّه عليه السلام، قال:
لا
يقام الحدّ على المستحاضة حتّى ينقطع الدم عنها.
[2] فقه الحديث: اين روايت به طور كلّى
مىگويد: حدّ بر زن مستحاضه اجرا نمىشود، تا
[1]. وسائل الشيعة، ج 18، ص 322، باب 3 از ابواب
مقدّمات حدود، ح 6.