مطب شدم و از فرصتى كه به من داده بود تشكر كردم. او گفت:
شما مىتوانيد با تمامى بيماران من مصاحبه و گفت و گو داشته باشى. از مطب خارج شده
و وارد سالن انتظار شدم. در اين حالت، تقريباً نگاههاى شك و ترديد بيماران برطرف
شده بود. با بيشتر افرادى كه در سالنِ انتظار بودند، گفت و گو كردم كه شرح آن را
در ذيل مىآورم.
مورد اول:
براى شروع كار، كنار مرد جوانى نشستم كه دفترى بزرگ در دست داشت و با قلمى كه در
دست داشت، مشغول نقاشى تصاوير زنان در حالتهاى مختلف بود. اين مرد جوان، ريش و
سبيل خود را از ته تراشيده، و موهاى سر خود را همانند زنان بلند نموده، و نيز
ابروهاى خود را همانند زنان نازك كرده بود. به او سلام كردم و او با حجب و حيا جواب
سلام مرا داد.
پرسيدم: چند سال دارى؟
گفت: 27 سال.
- اهل كجا هستى و وضعيت خانواده شما چگونه است؟
- اهل رشت هستم و ما مجموعاً 12 خواهر و برادر هستيم؛ 5
واهر و 7 برادر، و من برادر سوم خانواده هستم.
- علت مراجعه شما به مطب جراح تغيير جنسيت چيست؟
- من اختلال جنسى دارم و براى تنوع هم كه شده، مىخواهم
تغيير جنسيت بدهم.
- ممكن است بيشتر توضيح بدهى، آيا شما دو جنسى هستى؟!
- خير؛ من دو جنسى (هرمافروديت) نيستم. بلكه كاملًا پسر
هستم، ولى هيچ علاقهاى به جنس مخالف (زن) ندارم، بلكه مرد را دوست دارم!
- آيا اعضاى خانواده شما، مثل والدين و برادر و خواهر با
تغيير جنسيتِ شما موافق هستند؟
- خير، والدينم بشدت با من مخالفت مىكنند. برادران و
خواهرانم نيز مخالف تغيير جنسيتِ من بوده، و پيوسته مرا مسخره مىكنند. آنان تهديد
كردهاند اگر تغيير جنسيت