«آيا آن كسى كه موجودات را آفريده از حال آن ها آگاه نيست در حالى كه او از اسرار دقيق باخبر و آگاه است؟!».
خدايى كه سازنده ذرات وجود، پديد آرنده سلول هاى بى شمار و تركيب دهنده قطعات مختلف وجود انسان، قطعاً از نيازمندى هاى نهان و آشكار و مصالح و مفاسد مصنوع خود بيش از ديگران آگاه است.
او بر اثر علم گسترده از روابط و واكنش اين پيوندها و وظايف فردى و اجتماعى هر انسانى آگاهى كامل دارد.
شرط دوم، كه پيراستگى از هر نوع سودجويى در وضع قانون باشد، جز خدا در هيچ مقامى موجود نيست زيرا تنها خدا است كه نفعى در اجتماع ما نداد، و از هر نوع غرايز خصوصاً غريزه خودخواهى پيراسته است در حالى كه همه افراد بشر كم و بيش از حس خودخواهى كه آفت قانون گذارى صحيح است برخوردارند هر چند هم سعى و كوشش كنند كه خود را از چنگال اين غريزه برهانند، باز گرفتار مى شوند.
به قول «ژان ژاك روسو» براى كشف بهترين قوانين كه براى ملت ها سودمند باشد، يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انسانى را ببيند ولى خود داراى آن ها نباشد، با طبيعت رابطه اى نداشته باشد ولى كاملا آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد ولى حاضر باشد كه به سعادت ما كمك كند، بالاخره به افتخاراتى اكتفا نمايد كه به مرور زمان عملى گردد، يعنى در يك قرن خدمت كند و در قرن ديگر