اسم الکتاب : سيره پيشوايان المؤلف : پيشوايى، مهدى الجزء : 1 صفحة : 374
ملاقات خواست. امام اجازه نداد.
ابوحنيفه گويد: دمِ در، مقدارى توقف كردم تا اين كه عده اى از مردم كوفه آمدند، و اجازه ملاقات خواستند. امام به آن ها اجازه داد. من هم با آن ها داخل خانه شدم، وقتى به حضورش رسيدم گفتم:
شايسته است كه شما نماينده اى به كوفه بفرستيد و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد(صلى الله عليه وآله)نهى كنيد، بيش از ده هزار نفر در اين شهر به ياران پيامبر ناسزا مى گويند. امام فرمود:
ـ مردم از من نمى پذيرند.
ـ چگونه ممكن است سخن شما را نپذيرند، در صورتى كه شما فرزند پيامبر خدا هستيد؟
ـ تو خود يكى از همان هايى هستى كه گوش به حرف من نمى دهى. مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدى و بدون اين كه بگويم ننشستى و بى اجازه شروع به سخن گفتن ننمودى؟
ـ واى برتو! اولين كسى كه بر اين اساس نظر داد، شيطان بود; وقتى كه خداوند به او دستور داد به آدم سجده كند، گفت: «من سجده نمى كنم، زيرا كه مرا از آتش آفريدى و او را از خاك و آتش گرامى تر از خاك است».
(سپس امام براى اثبات بطلان «قياس»، مواردى از قوانين اسلام را كه برخلاف اين اصل است، ذكر كرد و فرمود: )
ـ به نظر تو كشتن كسى بناحق مهم تر است، يا زنا؟
[1] قياس عبارت است از اين كه حكمى را خداوند براى موردى بيان نموده باشد و بدون اين كه وجود علت آن حكم در مورد ديگرى شناخته گردد، در مورد دوم هم جارى گردد.
اسم الکتاب : سيره پيشوايان المؤلف : پيشوايى، مهدى الجزء : 1 صفحة : 374