اسم الکتاب : سيره پيشوايان المؤلف : پيشوايى، مهدى الجزء : 1 صفحة : 257
كنار مدفن او چنين سخنانى بگويد و برسنت او اين گونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ايالت هاى دور افتاده چگونه خواهد بود.
عبدالملك در مدت حكومت طولانى خود، آن چنان با ظلم و فساد و بيدادگرى خو گرفت كه نور ايمان در دل او به كلى خاموش گشت. وى روزى خود به اين امر اعتراف كرد و به «سعيد بن مسيب» چنين گفت:
«چنان شده ام كه اگر كار نيكى انجام دهم خوشحال نمى شوم، و اگر كار بدى از من سر زند، ناراحت نمى گردم»! سعيد بن مسيب گفت: مرگ دل، در تو كامل شده است![1]
عبدالملك غالباً با زنى به نام «ام الدرداء» گفتوگو مى كرد. روزى «ام الدرداء»به وى گفت: «اى اميرالمؤمنين! شنيده ام پـس از عبـادت و تهجـد، شـراب نوشيده اى»؟! و او پاسخ داد: «نه تنها شراب كه خون مردم را نيز نوشيده ام»!![2]
او كـه روزى از لشگـركشـى يـزيـد بـه مكـه (جهـت سـركـوبى عبدالله بن زبير) به خدا پناه مى برد و ابراز نفرت مى كرد، پس از رسيدن بـه حكومت، نه تنها اين عمليـات را ادامه داد، بلكه شخص سفّاكى چون حجاج را مـأمور ايـن كار كرد و او مسجدالحرام و كعبه را (كه پسر زبير در آن جا متحصن شده بود) با منجنيق سنگ باران كرد![3]
عُمّال ستمگـر
نمايندگان عبدالملك نيز در مناطق مختلف كشور اسلامى، به پيروى از او، حكومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدرى بـا مردم رفتــار مى كردند.
«مسعودى» مى نويسد: «عبدالملك فردى خونريز بود. عمال او مـاننـد
[1] ابن طقطقى، همان كتاب، ص122; ابن اثير، همان كتاب، ج4، ص521; هندوشاه، همان كتاب، ص76.
[2] سيوطى، همان كتاب، ص216.
[3] سيوطى، همان كتاب، ص217; هندوشاه، همان كتاب، ص76.
اسم الکتاب : سيره پيشوايان المؤلف : پيشوايى، مهدى الجزء : 1 صفحة : 257