اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى الجزء : 1 صفحة : 42
بفهماند چنانچه در «پرخيده» كه سخن رمزى و پوشيده است، «اپرخيده» گفتندى كه سخن روشن و آشكار است و در «ويژه» كه خالص و پاك است، «اويژه» گفتندى كه مغشوش و ناپاك است و على هذالقياس.
و امّا الفى كه در وسط كلمه باشد، بر پنج گونه است:
1) زايده كه به جهت بيان فتحه ماقبل و يا محض به جهت حسن كلام و يا ضرورت مقام درآورند، همچو: شماردن و غمخوار و رهگذار.
2) الف تعديه ـ به دستور دويّم در نگارش دويّم مراجعه شود ـ كه در افعال لازمه به جهت متعدّى كردن آن ها پيش از حرف مصدريّت آرند، همچو: رسيدن و رسانيدن و خوردن و خورانيدن.
3) دعا كه در ماقبل حرف آخر فعل مضارع آرند:
الهى دشمنش جائى بميراد *** كه هيچش دوست بر بالين نباشد *** مگر در جائى كه آوردن الف منشأ اشتباه به فعلى ديگر باشد، همچو: «فتد» و «نهد» كه اگر الف دعا برآيد، به «فتاد» و «نهاد» ماضى التباس يابد.
4) ملازمت و اتّحاد و التباس و ارتباط كه الف توالى و مقابله و مساوات نيز گويند كه مابين دو كلمه واقع و اتّصال و ارتباط اوّلى به دويّمى را افاده نمايد و اين هم، گاهى به منزله «واو عطف» باشد: تكاپو و تكادو و رستاخيز و سالاماه و شبانه روز و كمابيش; و گاهى به منزله «باى موحّده» بوده و ميان دو لفظ متجانس آمده و معنى الصاق و معيّت را انسب و سزاوار باشد: برابر، پياپى، خنداخند، دمادام، دوشادوش، رنگارنگ، سالاسال، شباشب، گوناگون، لبالب، مالامال; و گاهى معنى «تاى مثنّاة فوق انتهائى» را مناسب باشد: سراپا; و گاهى بدل هيچ يك نباشد، همچو: بناگوش.
5) الف اصلى كه در پاره اى افعال باشد: ساختن و پرداختن و مانند اين ها.
تبصرةٌ:«الف اصلى» را كه در بعضى مشتقّات فعل در وسط كلمه آرند، گاه است كه به جهت تخفيف بيندازند; نظامى:
خوشدل شد و آرميد با او *** هم خورد و هم آشميد با او
و امّا الفى كه در آخر آيد به دو گونه است: 1) اصلى كه حذف نتوان كرد، همچو: دريا، برنا 2) وصلى و الحاقى و آن هم بر چند بخش است:
1) ندا.
2) دعا: پروردگارا.
هيچكس بر جاى او ننشيندا *** روز شادى دشمنش كم بيندا
3) صفت مشبّهه و فاعليّت: دانا و بينا.
4) مصدريّت: درازا و پهنا.
5) تعجّب و مبالغه و كثرت: خوشا ، خنكا، فرحا، بسا.
اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى الجزء : 1 صفحة : 42