responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى    الجزء : 1  صفحة : 134

همچو «انوشيروان عادل است» و «كتاب ما بى نظير است»; و گاهى صفت و يا نكره هم باشد: «عالم بى عمل، درخت بى ثمر است»، «خاموشى بهتر از سخن زشت است»; و گاهى مؤخّر هم باشد خصوصاً در مقام ضرورت: «خوش است عالم آزادگى و خوش خوئى»; و گاهى به قرينه مقام محذوف گردد: «بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم»; و مخفى نماند كه مبتدا گاهى به طريق عطف مكرّر باشد: «درويش و غنى، فقير اين خاك درند».

بينش: چنانچه روشن گرديد، گاه باشد كه جمله اسميّه از اسم و فعل تشكيل يابد: «رستم آمد»; و بعضى از ادبا اين را هم فعليّه ناميده و امر سهل و جاى مداقّه نيست.

خبر، عبارت از مسند است كه به شخصى يا چيزى منسوب بوده و يا از او مسلوب گردد، خواه اسم باشد: «دانش گنجى است» و يا صفت: «اين مرد، دانا است»; و يا كنايه: «بهاى اين كتاب چند است؟»; و يا مصدر: «چاره، كشتن بدخواه است»; و يا ظرف: «آب در كوزه است»; و بعضى از ادبا اين را هم قسمى عليحده شمرده و به جمله ظرفيّه موسوم كرده و گاه باشد كه خبر را به طريق عطف متعدّد آورده و گاهى تأكيداً مكرّر نمايند: «ما همه بى چاره و سرگشته ايم».

آن كه شيران را كند روبه مزاج *** احتياج است احتياج است احتياج ***

جمله فعليّه

از فعل و اسم مركّب گردد و اگر آن فعل، معلوم باشد، آن اسم را فاعل گفته و اگر مجهول باشد، آن اسم را نايب فاعل گويند: «آمدند مردمان» و «كشته شد سهراب».

تبصرةٌ: گاه باشد كه به اوّل جمله اسميّه و فعليّه، ادات شرطى آمده و به جمله شرطيّه موسوم بوده و آن جمله ديگر كه در مقابل آن مى آيد، به جواب شرط و يا جمله جزائيّه مسمّى گردد: «تمدّن خوب است اگر مقرون به تديّن باشد» و اصل در جمله شرطيّه، تقدّم بر جزائيّه بوده و گاهى به حكم ضرورت، مؤخّر باشد: «كردمى شكوه اگر دادرسى داشتمى».

دستور: در جائى كه مبتدا و فاعل فعل، مفرد باشد، خبر و فعل هم مفرد آيد و اگر اسم جمع باشند، افراد و جمع فعل و خبر، هردو جايز باشد.

به زيورها بيارايند مردم خوبرويان را *** تو سيمين تن چنان خوبى كه زيورها بيارائى

سپه خصم نگر تا كه چه سان غو آورد *** تير بر خصم بيندازد و رو گرداند

و همچنين اگر جمع بوده و غير ذى روح را باشد:

يكى درخت گل اندر ميان خانه ما است *** كه سروهاى چمن پيش قامتش پستند

نه در جهان گل روئى و سبزه زنخى است *** درخت ها همه سبز است و بوستان گلزار

و امّا اگر جمع ذى روح باشد، فعل و خبر نيز جمع آيند.

درخت، غنچه برآورد و بلبلان، مستند *** جهان جوان شد و ياران به عيش بنشستند

اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى    الجزء : 1  صفحة : 134
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست