responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى    الجزء : 1  صفحة : 135

و اگر مبتدا و فاعل، مفرد و متعدّد بوده و ذى روح باشند، جمع آوردن فعل و خبر واجب گردد: «رستم و افراسياب، هر دو دلير بودند» و در غير ذى روح، افراد هم جايز و جمع، افصح و اولى است: «تديّن و تمدّن خوبند» يا «خوب است».

اخباريّه و انشائيّه

اگر مضمون جمله در خودى خود با قطع نظر از حال متكلّم و صادق و كاذب بودن او و با صرف نظر از مضمون خود جمله و محقّق الوجود و العدم بودن آن، محتمل صدق وكذب باشد و بعبارة اُخرى مدلول آن، پيش از تكلّم واقع بوده و مقصود متكلّم، كشف و بيان همان مدلول بوده و خبردادن از آن و حكايت كردن آن باشد، آن را جمله اخباريّه گويند همچو: «انوشيروان عادل است»; و اگر هم چنين نباشد مانند كلامى كه متضمّن معنى امر و نهى و دعا و استفهام و تمنّى و ترجّى و شرط و قسم و نظائر اين ها از مفاهيمى كه به خود سخن در عرصه وجود آمده و پيش از آن، اصلا موجود نباشد، آن را جمله انشائيّه نامند.

تتمّةٌ: گاه باشد كه جمله را به اعتبار حالات و صفات مختلفه به اقسام كثيره مقسوم داشته و به اسامى متفرّقه موسوم دارند چنانچه اگر در ابتداى كلام واقع و به جمله عليحده مسبوق نباشد، آن را جمله ابتدائيّه گويند. نظامى:

هست كليد در گنج حكيم *** بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

و اگر به كلامى ديگر مسبوق بوده و بدان، متعلّق و مربوط نباشد، آن را جمله مقطوعه نامند:

دوستان چند كنم ناله ز بيمارى دل *** كس گرفتار مبادا به گرفتارى دل

و اگر به كلام سابق مربوط بوده و ازاله ابهامش نمايد، به جمله مبنيّه موسوم كنند.

بى تو چو شمع كرده ام خنده و گريه كار خود *** خنده به روز دل كنم، گريه به روزگار خود

و اگر علّت و سبب آن را بفهماند، به جمله تعليليّه موسوم باشد و اگر به كلام سابق، معطوف باشد، به جمله معطوفه مسمّى گردد و اگر در اثناى اجزاى جمله عليحده بوده و به هيچ يك متعلّق نبوده و از دور نمودن آن در معنى اصل جمله خللى راه نيابد، به معترضه ناميده دارند.

گر بخندم وان پس از عمرى است، گويد: زهر خند *** ور بگريم وين به هر روزى است، گويد: خون گرى

و اگر از متفرّعات آن بوده و بدان مترتّب گردد، نتيجيّه گويند، چنانچه گوئى: «ياى نسبت از خواصّ اسم است، پس به فعل نيايد» و اگر بعضى از اجزاى جمله از ترتيب طبيعى خود تغيير يافته و نسبت به يكديگر، مقدّم و مؤخّر باشد، آن را جمله مقلوب نامند:

آهوى آتشين را چون برّه در بر افتد *** كافور خشك گردد با مشك تر برابر

يعنى چون آفتاب در برج حمل داخل شود، شب و روز يكسان گردد و همچنين اگر معنى جمله به خودى خود تمام باشد، آن را جمله كامل گويند: «پدر و مادر وسيله مغفرت هستند» و اگر با جمله ديگرى تمام باشد، آن را جمله ناقص ناميده و آن جمله ديگر را جمله مكمّل گويند: «بگريز از دانائى كه به دانش خود كار نكند»; و گاه باشد كه جمله مكمّل نيز در خودى خود ناقص بوده و در تماميّت مدلول خود، محتاج به جمله ديگر باشد: «بگريز از عالمى

اسم الکتاب : قامــوس المعـــارف المؤلف : مدرس تبريزى، محمدعلى    الجزء : 1  صفحة : 135
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست