دانشمندان اسلامى در آغاز كتابهاى فقهى خود معناى لغوى و اصطلاحى فقه را بدين گونه بيان داشته اند كه اين كلمه در قرآن كريم به معناى فهم آمده و براى تأييد اين مطلب آياتى را ياد كرده اند همچون:(مَا نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ) (هود/91) نم يفهميم بسيارى از آنچه را كه تو مى گويى، (وَ لكِنْ لاَتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ)، (الاسراء/44) يعنى شما تسبيح آنان را نمى فهميد، و (وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِى يَفْقَهُوا قَولِى)، (طه/28) يعنى گره از زبانم بگشاى تا گفتار مرا دريابند. و برخى هم «علم» را در تعريف لغوى فقه آورده اند و برخى ديگر ميان اين كلمات جدايى قائل شده به اين بيان كه فقه و فهم به معانى تعلّق مى گيرند در حالى كه علم به معانى و ذوات هر دو مربوط مى شود، بنابراين نمى توان گفت: فَقِهْتُ السَّماءَ و الأرضَ، ولى عَلِمْتُ السَّماءَ وَ الأرضَ را مى توان گفت. از آنجا كه فقه را به «علم» تفسير كرده اند دانشمندان لغتِ فارسى «فقه» را به «دريافتن و دانستن» معنى كرده و «فقيه» را «دانشمند» يا «دانشومند» گفته اند بنابراين از دانشمند معناى خاص آن اراده شده است، چنان كه سعدى گويد: