اسم الکتاب : اصول فلسفه و روش رئاليسم المؤلف : العلامة الطباطبائي الجزء : 1 صفحة : 176
ادراك- با فرض تغيير شرائط زمان و مكان خطا بوده- و در فرض تازه ادراك و فكر ديگرى صواب خواهد بود- و همچنين در مورد واحد حاسه ما- هر چه با اجزاى بيشترى از ماده- و شرايط بيشترى از زمان
و گواهى جز انطباق با تجربيات محدود و موجود ندارد- و قاطبه دانشمندان حتى خود صاحبان فرضيهها- آنها را با احتمال و يقين اضافى تلقى مىكنند- نه با جزم و يقين حقيقى- دانشمندان مادى جديد- در باره آنها نيز ادعاى جزم و يقين حقيقى مىكنند- و تغيير و تبديل آن فرضيهها را- كه گواه قطعى بر حقيقى نبودن آنها است- از راه تغير و تكامل حقيقت توجيه مىكنند- ولى اين نكته را نبايد از نظر دور داشت- ميزان سوفسطائى يا شكاك بودن و نبودن هر شخص- يا هر دسته ادعاء خود آنها نيست- بلكه ميزان نظرياتى است كه- در باب ارزش معلومات اتخاذ مىكنند- و الا اغلب سوفسطائيان و شكاكان از اينكه- شكاك يا سوفسطائى خوانده شوند احتراز دارند- مثلا ژرژ بركلى [1]با آنكه نظرياتش- تماما مبتنى بر عدم وجود دنياى خارج از ذهن- و انكار بديهيات است- از سوفسطائى بودن استيحاش دارد- كانت و بعضى ديگر با آنكه واقعا شكاك هستند- و دانشمندان مادى نيز آنها را شكاك قلمداد مىكنند- ميل ندارند كه بانها شكاك اطلاق شود- .
از طرف ديگر مسلك شك- يك شكل و صورت معين ندارد- همواره در طول تاريخ فلسفه- با اشكال متنوع ظاهر شده- و هر كسى از يك راه مخصوص- در گرداب شك افتاده است- چنانكه ميدانيم راهى كه مثلا كانت پيش گرفت- با راهى كه رولاتيوستها- [2]يا راهى كه شكاكان قديم پيروهونى پيش گرفتند- جدا بود و در عين حال همه يك صف واحد را- از لحاظ شكاك بودن تشكيل ميدهند- .
ماترياليسم ديالكتيك نيز- از راه مادى بودن فكر و ادراك- و نسبى بودن حقايق- و از راههاى ديگرى كه ذيلا توضيح داده مىشود- در همان گرداب افتاده و دست و پا مىزند- .
ماديون روى نظريه مادى بودن فكر- و آنكه شناختن و هر ادراكى- ما وراء عمل اعصاب نيست- طرز شناختن هر چيز را با نوع ساختمان اعصاب- و مغز شخص شناسنده مربوط مىدانند- و مىگويند چون نوع ساختمان اعصاب اشخاص- با هم متفاوت است پس اقسام شناختنهاى حقيقى نيز- نسبت