اسم الکتاب : اصول فلسفه و روش رئاليسم المؤلف : العلامة الطباطبائي الجزء : 1 صفحة : 123
مشاهده مىكند و اين از همه بالاتر است- اينكه چيزى است صرف و خالص- كه هيچگونه تحديد نهايى و خليط در وى موجود نيست- و هيچ گونه غيبت از خود ندارد- و هيچگونه حائلى ميان خودش و خودش نيست
ثانيا هر كسى بالوجدان تشخيص مىدهد- كه در گذشته و حال يكى است نه بيشتر- و اگر مانند مجموع حلقههاى زنجير بود- و در هر لحظهاى از زمان يك حلقه آن فقط موجود بود- اين تميز و تشخيص ميسر نبود- چگونه ممكن است در باره يك حلقه زنجير- كه در يك سر واقع شده حكم كرد- كه عين همان حلقهايست كه در سر ديگر واقع شده- و بعلاوه نفس براى تشخيص اينكه در گذشته- و حال يكى است احتياجى باحياء خاطرات گذشته ندارد- و اگر مانند حلقههاى زنجير بود- بايد ادراك خود در گذشته- بدون تذكر يك خاطره ميسر نباشد- .
ثالثا همانطورى كه در قسمت حافظه گفته شد- روى فرضيه ماديين بازشناسى- يعنى تشخيص اينكه- اين خاطره يادآورى شده متعلق به گذشته است- و ادراك جديد نيست ممكن نيست- اين اشكال در اين مسئله بطريق اولى وارد است- يعنى اگر من عبارت از- مجموع سلسله متوالى ادراكات باشد- كه فقط با يكديگر ارتباط تعاقبى- يا على و معلولى دارند- چگونه ممكنست شخص بتواند تميز بدهد- كه من همان كسى هستم كه در پيش بودم- .
رابعا روى فرضيه ماديين ادراكات عموما- عبارت است از فعاليتها و خواص سلولهايى كه- مراكز سلسله اعصاب را تشكيل دادهاند- و خود اين سلولها دائما با همه محتويات خود- در تغيير و تبديلند يك دسته مىميرند- و دسته ديگر جاى آنها را مىگيرند- و حال آنكه هر كسى حضورا تشخيص مىدهد- كه بودن تغيير و تبديل و زياده و نقصان- البته در خود نه در حالات- همان كسى است كه در شصت يا هفتاد سال پيش بوده- .
و خلاصه اين بيان كه متكى به آگاهى نفس- از وجود و نحوه وجود خود است- آنكه از راه انتساب اينكه انسان ادراكات را- منسوب بخود مىداند نه عين خود- و از راه وحدت اينكه هر كسى تشخيص مىدهد- كه در گذشته و حال يكى است نه بيشتر- و از راه عينيت اينكه تشخيص مىدهد- كه خود عين همان است كه بوده نه غير آن- و از راه ثبات تشخيص اينكه- هيچگونه تغييرى در خود من حاصل نشده است- ثابت مىشود كه آنچه انسان آنرا-
اسم الکتاب : اصول فلسفه و روش رئاليسم المؤلف : العلامة الطباطبائي الجزء : 1 صفحة : 123