اسم الکتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) المؤلف : سراج جوزجانی، منهاج الدین الجزء : 2 صفحة : 205
فصل در تقرير بر افتادن مغل لعنهم اللّه
چنين ميگويد: داعي دولت قاهره منهاج سراج، طيب الله عيشه [1] كه اين
قدر بحكم قصيده يحيي بن اعقب كه شاگرد أمير المؤمنين علي بن ابي طالب رض و
كرم اللّه وجهه بوده است، و استاد حسن و حسين رضي اللّه عنهما بود [ه] و
در خروج ترك و ظهور رفتنه چنگيزخان، و ظهور ترك چين قصيدهيي گفته (اند، از
اول حال ايشان تا وقت فناي آن جماعت جمله بيان كردهاند) از اول قصيده
[كه] دليل بر افتادن ايشان است، تمام آورده شد، تا بنظر بزرگان گذر يابد، و
ترجمه ابيات در زير هر بيت به فارسي [2] بيان كرده آمد تا بفهم همگنان
برسد اللّه تعالي پادشاه مسلمانان و سلطان السلاطين ناصر الدنيا و الدين را
بر سرير ملك داري باقي داراد، آمين يا رب العالمين. [قصيدة] لامام يحيي اعقب رضي اللّه عنه [3] احذر
بني من القران العاشرو انفر با هلك قبل نفر النافر به پرهيز اي پسر [ك من]
از قران دهم و بگريز (و بيرون شو) با اتباع خود پيش از گريختن ديگران [4] و اسكن بلاد ابا لحجاز [5] و كن بهاو اصبر علي مضض [6]
الزمان الجاير [7] و آرام گير بشهري از زمين عرب، و آنجا باش، و شكيبائي
كن، برسيدن سختي زمانه جور كننده و لا تركنن الي العراق لانهاسيشيعها [8] حد الحسام الباتر [9] ميل مكن [به] سوي عراق كه زود باشد كه فرا
رسد آن را [10] تيزي برنده.
[1] اصل: طيب اللّه عليه [2] اصل: فارسي بيان؟ [3] اين قصيده در عيون الأنباء تاليف 643 ه (ج 2 ص 16- 18) منسوب به بو
علي سينا طبع شده و ابن ابي أصيبعة در انتساب آن به بو علي ترديد دارد.
براي شرح رجوع شود بتاريخ ادبيات ايران از دكتر صقا (1/ 314) و تعليقات آخر
اين كتاب نمير (80) [4] اصل: با اتباع خويش، از آنكه بگريزند ديگران برهم [5] اصل: يلحجار [6] اصل مصض مط: مضي، در نسخ خطي مط: مضص، مضض، ولي مضض بمعني سختي و الم و تنكي است (المنجد) [7] اصل: جاير [8] اصل: سيبعها [9] الباتر: القاطع [10] اصل: كه آنرا زود باشد، كه فرا رسد، تيزي تيغ برنده. طبقات
ناصري، ج2، ص: 206 من فتنة افطس الانوف كانهم [1]سيل طماء [2] او
كالجراد الناشر از گروهي پست بيني [3] كه لشكر ايشان سيلي است بر شكل
ملخانند پراكنده [4] حرف العيون [5] ترونهم في ذلةكم قد اذلوا من
مليك قاهر [6] تنگ چشماني [7] كه ايشان را در خواري بيني، اما چند گه
خواركننده پادشاهان قاهر را [در دنيا] [8] ما قصدهم الا الدماء
كأنها [9]ثأر لهم من كل ناه آمر [10] نباشد پيش نهاد ايشان مگر
خونهاي خلق، گوئي از آدميان [11] كينه ميكشند، از جمله مهتر و كهتر سيريك
خوارزما يعود منابتاللعشب ليس لاهلها من قابر زود باشد [كه] بنمايد ترا
خوارزم كه گردد مرغزار پر گياه و نباشد كسي كه خوارزميان را در گور كند [12] و كذا خراسان (و) بلخ بعدهاو هرات تؤخذ بعد اخذ نشاور و همچنين
خراسان و بلخ پس از ان خراب شود، و هري گرفته شود، پس از گرفتن [ولايت]
نشاور ______________________________ [1] اصل: من فتنه فطش مط: من فتنه القطش، ولي افطس آنست كه بينيش پچق و پست باشد، [2] مط: طما اصل: طماء از ماده طمو و طمي كه بمعني ارتفاع و پري آب نهر است (المنجد) [3] اصل: لست؟ [4] مط: لشكر ايشان است سيلي و ملخانند پراكنده شد. [5] مط: صرف، حرف، ميل و كجي است. [6] اصل: گم قدر اذالوهن؟ [7] اصل: تنگ چشان كه [8] مط: اما چندگاه خوار كنند پادشاهان قاهر را [9] اصل: الي الدنيا [10] اصل: تار لهم من كل تاء امر؟ ولي ثار طلب خون مقتول و قصاص است (المنجد) [11] مط: خلق كه از آدميان كينه ميكشند از جمله كهتر و مهتر [12] اصل: و نباشد خوارزميان را كسي در گور كند طبقات
ناصري، ج2، ص: 207 بلد الديلميين [1] جبالها و قلاعهاتضحي خرابا مالها
من عامر [و] بلاد ديلم [2] بمعني مازندران (و) گيلان و كوهها و حصارهاء
الموت [ملاحده] خراب شود [و نباشد كسي كه عمارت كند آنرا از ملاحده و جز
ايشان] و الري فيها يقتلون عصابةمن آل احمد هم بسيف الكافر در ري كشته
شوند [3] گروهي بسيار از فرزندان مصطفي صلّي اللّه عليه و سلّم به تيغ
كافران [خذلهم اللّه] و يفر من سفك الدماء مليكهمفر الحمام من العقاب
الكاسر و بگريزد از بيم ريختن خونهاء پادشاه ايشان (از كافر) چنانكه بگريزد
از عقاب كبوتر [4] و آن محمد خوارزم شاه بود. و يموت من حنق [5]
علي ما نالهفي لجة من لج بحر زاخر و بميرد آن پادشاه از خشم، و رنجي بدو
رسد، در ژرفي درياء بزرگ و آن درياي مازندران بود كه محمد خوارزم شاه گريخت
[6] و خلاط [7] ترجع بعد بهجة منظرقفر [8] النبات باختلاف
الحافر [9] و خلاط باز گردد، پس از تازگي عمارتها، بيابان بي گياه از
سمب اسپان [10] ______________________________ [1] اصل: و الديلميين [2] مط: ديلمين [3] مط: شود. [4] مط: چنانكه كبوتر گريزد از عقاب [5] اصل: خنق، ولي حنق مط صحيح است بمعني قهر و غضب [6] مط: از خشم زخم آنچه در ژرفي درياي بزرگ و آن در مازندران [7] مط و اصل: اخلاط، ولي خلاط بكسر اول شهر معموري بود، در ارمينيه وسطي
(مراصد) كه در ابن اثير (ج 12) در وقايع دفاع جلال الدين خوارزم شاه و
يورش تتر نام آن برده ميشود [8] القفر، الخلاء من الارض لا ماء فيه و لا ناس و لا كلاء (المنجد) [9] حاقر: سم دواب [10] اصل: و باز گردد احداد پس از تاريكي عمارتها بيابان پر گياه از سم
اسپان كافران لعنهم اللّه؟ ولي صحيح اين عبارت بايد چنين باشد: و باز گردد
خلاط پس از تازگي عمارتها بيابان بي گياه از سم اسبان. اما سمب در مط سبب
طبع شده كه غلط است و سمب (سم) به معني حافر است.
اسم الکتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) المؤلف : سراج جوزجانی، منهاج الدین الجزء : 2 صفحة : 205