اسم الکتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) المؤلف : سراج جوزجانی، منهاج الدین الجزء : 2 صفحة : 168
و
لشكر او باطراف ما وراء النهر و فرغانه و تركستان بهر موضع بود، و چنانچه
از ان برادرانش توشي برادر مهتر را پيش پدر غمز كرده بود كه توشي در مزاج
آن دارد كه چنگيزخان را در شكارگاه بكشد. چون بسمع پدر رسانيد، چنگيزخان
پسر خود توشي را زهر داد، و هلاك كرد، و چند سال اين چغتاي ملعون بر سر
قبايل و لشكرهاء خود بود و چون قضاء اجل [1] در رسيد، حق تعالي ولي از
اولياي بزرگ [2] خود را بر دست او فوت گردانيد تا بسبب آن بدوزخ رفت.
(حكايت درويشي)
و آن چنان بود، كه درويشي عارفي صافي باطني بود، از حدود خراسان، او را
شيخ محمود آتش خوار گفتندي، شيخي بس بزرگوار بود (و) درويشي نامدار. از
سرجان برخاسته و در غم حق بكاسته، تن در مشقت داده، و سر در جهان نهاده،
گرد بلاد طوف ميكرد، بموضعي رسيد ميان دو كوه كه از زمين تركستان به بلاد
چين از ان راه شوند، و ميان دو كوه در بندها [ي] محكم نهاده و نگاهبانان
داشت [3] و اصحاب رصد نصب [4] كرده تا هر كه بطرف چين رود، يا از ان
بلاد به تركستان آيد، آن [5] جماعت تفحص حال بكنند، و از حال ايشان با
خبر باشند [6] چون شيخ محمود آتش خوار، بدان موضع رسيد، جماعت نگاهبانان
شخصي راه ديدند از عادت خلق بيگانه و بصورت ظاهر چون ديوانه، او را
بگرفتند، كه فدائياي [7] شيخ محمود گفت: آري من فدائي ام، هر چند با او
الحاح كردند، كه تو كيستي بگو، گفت همان كه شما گفتهايد، فدائيام، چون
بر ان [8] سخن اقرار نمود، او را نزديك چغتاي آوردند، مسعودبيگ [9]
جملة الملك چغتاي بود شيخ محمود را بشناخت، اما از خوف چغتاي هيچ نيارست [10] كه حال شيخ محمود و بزرگي او باز [11] گويد، چغتاي (ملعون) شيخ
محمود را گفت كه تو كيستي؟ گفت: من فدائيام.
[1] مط و مب: اجلش [2] مط و مب: ولي بزرگ از اولياي خود را [3] مط و مب: داشته [4] اصل: نسبت [5] اصل: از ان [6] اصل: باشد، [7] مط و مب: اين [8] مط و مپ: بدان [9] اصل: بك [10] مط و مب: نتوانست، [11] اصل: باد
اسم الکتاب : طبقات ناصري(تاريخ ايران و اسلام) المؤلف : سراج جوزجانی، منهاج الدین الجزء : 2 صفحة : 168