responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : حق اليقين المؤلف : علامه مجلسى    الجزء : 1  صفحة : 138

بودى حسد مرا بر خلفاء و امتناع مرا از بيعت ايشان و انكار كردن من خلافت ايشان را من عذر نميخواهم از اين امور نه بسوى غير تو زيرا كه چون حضرت رسول از دنيا رفت و امت او اختلاف كردند قريش گفتند مى‌بايد امير از ما باشد و انصار گفتند ميبايد امير از ما باشد قريش گفتند محمد از ماست و ما سزاوارتريم بخلافت از شما پس انصار ولايت و سلطنت را بقريش گذاشتند بسبب قرابت با محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم پس ما كه اهل بيت آن حضرت بوديم احق بوديم باين امر از غير و چون مردم با أبو بكر بيعت كردند پدر تو ابو سفيان بنزد من آمد و گفت تو احقى به اين امر از غير تو و من يارى ميكنم تو را بر هر كه مخالفت تو كند و اگر خواهى پر مى‌كنم مدينه را از سواران و پيادگان بر سر پسر ابو قحافه و من قبول نكردم از ترس آنكه افتراق در ميان اهل اسلام بهم رسد و ابن ابى الحديد از كلينى روايت كرده است كه چون على عليه السّلام خواست بجانب بصره رود خطبه‌اى خواند و بعد از حمد و ثنا و صلوات فرمود بدرستى كه چون حقتعالى پيغمبر خود را بعالم بقا برد قريش امر خلافت را از ما گرفته متصرف شدند و ما را منع كردند از حقى كه ما سزاوارتر بوديم بآن از همه مردم پس دانستيم كه صبر كردن بر اين ظلم بهتر است از آنكه كلمه مسلمانان را پراكنده كنيم و خونهاى مسلمانان را بريزيم و مردم نو مسلمان بودند و دين در حركت و اضطراب بود هنوز قرار نگرفته بود باندك ضعفى فاسد ميشد و باندك تأملى متغير ميشد پس گروهى متولى امر خلافت شدند كه نهايت اهتمام در استحكام امر خود كردند و بدار جزا رفتند و ايضا بطرق متعدده روايت كرده است كه حضرت امير عليه السّلام گفت خداوندا تو جزا ده قريش را كه حق مرا از من منع كردند و غصب كردند امر مرا و به روايت ديگر فرمود كه طلب يارى ميكنم از تو بر قريش بدرستى كه ايشان قطع كردند رحم مرا و غصب كردند حق مرا و اجماع كردند بر منازعه من امرى را كه من اولى بودم بآن از ايشان و هرگاه على عليه السّلام اين شكايتها از ايشان كند معلوم است كه ايشان را دوست نميداشته و ايشان او را دوست نمى‌داشتند و از ايشان متأذى شده بود و صاحب مشكاة از صحاح ايشان نقل كرده كه دوست نميدارد آن حضرت را مگر مؤمنى و دشمن نمى‌دارد او را مگر منافقى و در صحيح ترمدى از ابو سلمه روايت كرده است كه ما منافقان را نميشناختيم مگر ببغض على و در استيعاب نقل كرده است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم گفت هر كه على را دوست دارد مرا دوست داشته و هر كه مرا دوست دارد خدا را دوست داشته است و هر كه على را دشمن دارد مرا دشمن داشته و هر كه على را ايذا كند مرا ايذا كرده است و هر كه مرا ايذا كند خدا را ايذا كرده است حقتعالى ميفرمايد الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً

اسم الکتاب : حق اليقين المؤلف : علامه مجلسى    الجزء : 1  صفحة : 138
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست