اسم الکتاب : مسيحيت در دنياى كنونى المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 82
و غلام و بنده گناهان هستند و اصولًا سرشت و طبيعت آدمى بر فساد و گناه بنيان
شده است، چنانكه بيلى گراهام در كتاب چگونه مىتوان خدا را يافت صريحاً مىگويد:
«ما در وضع طبيعى در واقع دشمن خدا
هستيم، ما مطيع قوانين الهى نمىباشيم و مطابق «روميان 8: 7» اصلًا نمىتوانيم
مطيع باشيم ... كتاب مقدّس به ما تعليم مىدهد كه در طبيعت مرده و پرگناه ما عاملى
وجود ندارد كه حيات ايجاد كند ... كتاب مقدّس چنين تعليم مىدهد كه طبيعت قديمى ما
كاملًا فاسد است». [1]
و به اين ترتيب احتياج عموم به فادى كاملًا روشن مىشود.
ولى نبايد ترديد داشت كه ريشه موضوع فداء اگرچه در اناجيل كنونى و ساير
رسالههاى وابسته به آن يافت مىشود، هرگز در قرون اوّل مسيحيّت اينهمه شاخ و برگ
نداشته و مسلّماً بعدها به آن افزوده شده و يكى از چهرههاى اصلى تعليمات كليسا را
تشكيل داده است.
به نظر مىرسد عوامل زير در شاخ و برگ دادن به اين موضوع كاملًا مؤثّر بوده
است:
1. جنبه عوامپسند داشتن، زيرا گناهكار نشان دادن همه مردم، آنهم يك گناه
ذاتى كه اجباراً و بدون پيشبينى قبلى دامنگير همه انسانها شده است، لطمه شديدى
به شخصيّت انسان مىزند و ناراحتى شديد درونى در او ايجاد مىكند و همين احساس
حقارت او را در پى عاملى مىفرستد كه وى را از اين وضع برهاند