اسم الکتاب : انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 218
پيامبر خدا، از خداوند بخواه كه يكى از مردگان را زنده كند تا از احوال جان
كندنش و سؤال نكير و منكر به ما خبر دهد. پيامبر خدا دست به دعا بلند كرد، سپس
مردى كه تمام بدنش سياه بود از قبر خارج شد و گفت: اى اهل دنيا، نود سال است كه
مردهام و هنوز تلخى جان كندن از كامم بيرون نرفته است. پس شما زندگان غفلت نورزيد
و از حلال و حرام بپرهيزيد و حق و باطل را بشناسيد كه آنجا پشيمانى سودى ندارد.
روز و شب در كارسازى آخرت باشيد و ذخيره آنجا را آماده كنيد كه كسى از پى شما
نمىآورَد. بدانيد كه همگان شربت مرگ را مىچشند. پيغمبر خطاب به او گفت: اى مرد،
در دنيا عملت چگونه بود؟ گفت:
اى پيامبر خدا، من از اهل دنيا بودم و دنيا را دوست مىداشتم و هميشه حريصانه
در پى جمع كردن مال بودم و در عين حال مىشنيدم كه در آخرت اينگونه عذابها هست.
شيطان ملعون مرا از راه بهدر برد و دنيا را در كامم شيرين كرد.
هر چه را گرد آوردم براى وارثان واگذاشتم و با دست تهى به اينجا آمدم و آن
مالها وبال من شد. اكنون وارثان آن را مىخورند و هيچ يادى از من نمىكنند.
پس شما امروز كه فرصت داريد غافل مباشيد و از گناهان توبه كنيد و دل از حبّ
جاه اين دنياى فريبكار برداريد كه اينجا افسوس و پشيمانى سودى ندارد و ملك الموت
به گونهاى جان بنده دوستدار دنيا را مىگيرد كه رگهاى اعضا از هم گسسته مىشود و
هفت اندام او به درد مىآيد. اين دستورها براى آن است كه مبادا كسى روز قيامت
بگويد: « «يَا حَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِى
جَنْبِ اللَّهِ»؛ افسوس بر من از كوتاهىهايى كه در اطاعت
فرمان خدا كردم». [1] آه از
تقصيرى كه در راه خدا كردم و نامه عملم را سياه و عمر خود را تباه ساختم. [2] ما بايد به
پايان زندگى ديگران نگاه كنيم. گاهى در كوچه و بازار كه عبور مىكنيم برخى
پيرمردان و پيرزنان ناتوان را عصازنان مىبينيم كه بهزحمت