اسم الکتاب : از تو سوال مى كنند( مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 125
روز سوم نيز طبق نذرى كه داشتند روزه گرفتند و همان داستان روز اوّل و دوم
تكرار شد، و اين بار شخص اسيرى [1] تقاضاى كمك كرد، حضرت على عليه السلام و تمام اعضاى
خانواده، افطارى خويش را به آن شخص اسير داده، و سومين شب را هم با آب افطار كرده،
و بدين ترتيب به نذر خويش وفا نمودند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روز بعد امام حسن و امام حسين عليهما السلام
را، در حالى كه رنجور و ضعيف شده بوده، و از شدّت ضعف به خود مىلرزيدند مشاهده
كرد، و از اين وضع ناراحت شد. و از سوى ديگر چشمهاى گودرفته فاطمه عليها السلام
بر ناراحتى و حزن پيامبر صلى الله عليه و آله افزود، از على عليه السلام پرسيد:
يا على! چرا بچّهها اين قدر ضعيف و رنجور شدهاند؟ چرا رنگ دخترم فاطمه پريده
است؟
حضرت على عليه السلام جريان را براى آن حضرت بازگو كرد، در اين هنگام جبرئيل
نازل شد و آيات سوره انسان را آورد. به اين آيات توجّه كنيد:
به يقين ابرار (و نيكان) از جامى مىنوشند كه با عطر خوشى آميخته است، از
چشمهاى كه بندگان خاصّ خدا از آن مىنوشند، و (از هر جا بخواهند) آن را جارى
[1]. در صدر اسلام كفّارى كه در
جنگهاى اسلامى اسير مىشدند، به عنوان برده در اختيار مسلمانان قرارمىگرفتند، تا
در كارهاى شخصى به آنها كمك كنند. بعضى از مسلمانها كه حتّى قادر به تهيّه
مايحتاج خويش نبودند، آنها را آزاد و رها مىكردند، و چون اين اسيران در مكّه و
مدينه كسى و چيزى نداشتند، محتاج كمك ديگران بودند.