اسم الکتاب : اخلاق اسلامى در نهج البلاغه( خطبه متقين) المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 23
و رستن از
نافرمانى و گسستن از گناه است، نه اين كه اگر كسى احياناً معصيتى را ترك كرد متّقى
ناميده شود زيرا مبدا اشتقاق اين مشتق، [1]
حال است، نه عمل و در نتيجه مُتلبس به اين حال متقى است نه متلبس به اين فعل گذرا،
با اين توضيح معلوم مىشود كه تقوى با معنى عالتى كه فقها در رسالههاى عمليه
دارند هم افق است، زيرا عدالت بر طبق عقيده آنها حالتى است كه: انسان را از عصيان
و سركشى بازمى دارد، اگر اين حالت در انسان مستحكم و زيربناى حالات انسانى شد،
توانسته در برابر امواج شهوت سدّى بسازد كه اگر در مواقعى هم اين سدّ به واسطه
امواج آسيب ببيند و يا حتّى شكسته شود، قابل ترميم است زيرا هنوز بنيان و پى
روحيّات باقى است، چون تقوى آن حالتى شد كه ماندنى است، نه عمل و فعل گذرا كه
رفتنى است.
تقوى مساوى
است با احساس مسئوليت در برابر پروردگار، عدم بىتفاوتى نسبت به جامعه و عقايد
مردم، از بىرنگى درآمدن و جامه صبغة اللهى پوشيدن كه
(صِبْغَةَ اللّه صبْغَةً).[2]
تقوى مُنجى
عقيده از سرگردانى و جهت دهنده به آن است و لذا يك انسان داراى تقوى و يك متقى
واقعى در كوفه به منزل كَلِيْن على (عليه السلام) رفتن ودر شام به قصر خضراى
معاويه آرميدن را به خود اجازه نمىدهد، پاى سفره امام حسين (عليه السلام) نشستن و
زير بيرق يزيد قيام كردن را هم به مُخّيلة خود راه نمىدهد، چه رسد به مرحله عمل
رساند.
تقوى وجه
تمايز بين حق و باطل است، زيرا رزمنده جان بركف اسلام از حيث اسلحه به دست گرفتن،
با آن صهيونيستى كه در سرزمين اشغال شده فلسطين
[1]. اگر انسان داراى ملكه عدالت شد اين حالت
نفسانى را اصطلاحاً عدل و تقوى گويند ولى اگر داراى ملكه نشده و احياناً معصيتى را
ترك و خود را كنترل مىكند اصطلاحاً حال مىگويند.