آنها معتقدند ما هيچ وظيفه عقلى نداريم و هيچ چيز به حكم عقل بر ما واجب نيست،
بلكه تمام وظايف را بايد شرع تعيين كند، حتى لزوم شناسايى خدا و لزوم مطالعه
درباره مدعى نبوّت و معجزات او، اين گونه مسائل هم بايد از طريق شرع ثابت شود،
زيرا عقل قادر به اثبات هيچ حكمى از احكام نيست.
در حالى كه اگر بخواهيم اينگونه مسائل را هم از طريق حكم شرع ثابت كنيم
گرفتار «دور و تسلسل» و تناقض عجيبى مىشويم، چه اينكه قبل از آنكه ما خدا يا
پيامبر را بشناسيم بر ما لازم است به دنبال تحقيق درباره شناسايى خدا و پيغمبر
برويم؟ اكنون اين سؤال پيش مىآيد كه به چه دليل لازم است ما دنبال «تحقيق» برويم.
آيا اين الزام مىتواند به حكم شرع باشد، شرعى كه هنوز پايههاى آن (توحيد و
نبوّت) ثابت نشده است؟ پس مىبايست پيش از آنكه خدا و پيغمبر را بشناسيم، شرع
(يعنى خدا و پيغمبر) را شناخته باشيم! بنابراين ترديد باقى نمىماند كه اين گونه
مسائل بايد به فرمان عقل باشد، و عقل به صورت يك حاكم، معزول نيست!
در برابر اين عقيده، عدليه ( «شيعه» و جمعى از اهل سنّت كه پيروان «واصل بن
عطا» هستند و به نام «معتزله» شناخته مىشوند) معتقدند حاكم مطلق در اين گونه
مسائل تنها عقل است و شرع هيچ نقشى- جز ارشاد و راهنمايى به حكم عقل و تأكيد آن-
نداشته و نمىتواند داشته باشد. (دقت كنيد)
همچنين عقل و خرد، حُسن و قبح بسيارى از اشيا را مستقلًا درك مىكند، عقل
مىگويد محال است خداوند كار قبيح انجام دهد، زيرا او «حكيم» است و انجام كار قبيح
و ناپسند برخلاف «حكمت» مىباشد. عقل و خرد مىگويد