responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : تاریخ اسلام در آینه پژوهش المؤلف : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    الجزء : 24  صفحة : 3
إرهاصات در زندگي پيامبراكرم‌(ص) از منظر تاريخ

، سال ششم، شماره چهارم، زمستان 1388، 43 ـ 64

محسن رنجبر

چكيده

پژوهش حاضر، پس از ارائة تعريفي از واژة «ارهاص» و تفاوت آن با معجزه و كرامت، از باب مقدمه، به برخي از حوادث عجيب و خارق‌العاده در زندگي برخي از پيامبران پيشين مي‌پردازد و در ادامه، حوادث خارق‌العاده و عجيب يا همان ارهاصات را در زندگي پيامبر اكرم‌(ص)، پيش از بعثت حضرت در سه مقطع زمانيِ آستانة تولد، هنگام حمل و تولد و دوران كودكي و نوجواني از منظر تاريخي، مورد مطالعه و پژوهش قرار مي‌دهد. موضوع اين پژوهش، مطالعه در كم و كيف و صحت و سُقْم ارهاصات در زندگي پيامبر اكرم‌(ص) تا پيش از بعثت حضرت است.

كليد واژه‌ها: ارهاصات، پيامبران پيشين، پيامبراكرم‌(ص) و پيش از بعثت.

 

مقدمه

معجزات و حوادث خارق‌العاده در زندگي پيامبران، به ويژه پيامبر اعظم(ص)، از مسائلي است كه انديشمندان مسلمان، به ويژه مورخان، متكلمان و مفسران، از گذشته تاكنون، به آن توجه كرده‌اند. اما تا به حال ـ تا جايي كه بررسي شد ـ پژوهش تاريخيِ مستقلي دربارة حوادث خارق‌العاده‌اي كه مربوط به پيش از بعثت پيامبر اكرم‌(ص) باشد و به آن اصطلاحاً «ارهاصات» مي‌گويند، صورت نگرفته است. بر اين اساس، اين پژوهش درصدد بررسي تاريخيِ ارهاصات پيامبر اكرم‌(ص) است كه به معناي عام آن، يعني ‌كارهاي شگفت و خارق‌العاده كه از توان انسان خارج است و بر فضيلتي براي صاحب آن دلالت دارد، يكي از گونه‌هاي معجزه به حساب مي‌آيد. البته پيش از پرداختن به موضوع اصلي، منا‌سب است به چند نكته، اشاره شود:

الف) إرهاص در لغت و اصطلاح

إرهاص[1] برگرفته از «رَهص» به معناي اصرار، اثبات، آماده ساختن و محكم كردن و تأسيس بنيان است، چنانكه «رِهْص» به معناي چينة بُن ديوار يا ساختن رگة زيرين بناست.[2]

اما در اصطلاح متكلّمان، مراد از ارهاص، حوادث خارق‌العاده[3] و شگفتي[4] است كه در آستانة ميلاد انبيا يا پس از آن و پيش از ادعاي نبوت‌ به وقوع مي‌پيوندد[5] و از نبوتِ آنان در آينده حكايت دارد تا مردم با مشاهدة آن امور، آمادة شنيدن دعوت انبيا‌(ع) شوند.[6] اما تناسب، ميان معناي لغوي و اصطلاحي آن، را اين‌گونه مي‌توان توجيه كرد كه با ارهاص، قاعده و خانة نبوّت پي‌ريزي مي‌شود[7] و دلالت مي‌كند كه در آينده، پيامبري مبعوث خواهد شد[8] و به همين دليل، به امور ياد شده ارهاص مي‌گويند.

ب) تفاوت ارهاص با معجزه و كرامت

اگرچه ارهاص از امور خارق‌العاده‌اي است كه به اذن الهي صورت مي‌گيرد، اما با معجزه و كرا‌مت كه اينها نيز با اذن الهي صورت مي‌گيرند، تفاوت دارد، چنانكه كرامت نيز با معجزه تفاوت دارد و با اينكه كرامت امر خارق‌العاده‌اي است، اما بر خلاف معجزه، همراه ادعاي نبوت نيست.[9] اما تفاوت معجزه با ارهاص ـ چنانكه گفته شد ـ آن است كه ارهاص، وقوع امور خارق‌العاده‌اي است كه در آستانه يا زمان تولد تا پيش از بعثت هر پيامبري براي فراهم ساختن بستر و زمينة نبوت وي، اتفاق مي‌افتاد. بنابراين، ارهاص پيش از زمان دعوت و بدون ادعاي نبوت و تحدّي است،[10] هر چند برخي متكلّمان از باب مجاز و‌علاقة مشابهت يا تغليب، به ارهاص نيز معجزه گفته‌اند.[11] با مطالعه و بررسي در زندگي انبياي الهي، دانسته مي‌شود كه ارهاصات از اموري است كه كم و بيش در زندگي آنان پيش از پيامبري‌شان اتفاق افتاده است، اما به نظر مي‌رسد ارهاصات در زندگي پيامبراكرم‌(ص) با توجه به آن كه آخرين فرستادة خدا بوده و آيينش جهاني و فراگير بوده، بيشتر بوده است.

به هر حال، محقق طوسي براي امكان ارهاص، به وقوع معجزات پيامبر‌(ص) پيش از نبوت استدلال كرده و سپس علامة حلي به برخي از موارد ارهاص، از قبيل شكست و نابودي اصحاب فيل، شكاف برداشتن ايوان كسري، خشك شدن درياچة ساوه و خاموش شدن آتشكدة فارس كه نزديك يا هنگام ولادت حضرت روي داده و سايه افكندن ابر بر سر حضرت و حركت آن با او و سلام كردن سنگ‌ها بر ايشان پيش از بعثت، اشاره كرده است.[12]

نكتة ديگر آن كه ارهاصات به منظور ايجاد آمادگي در مردم براي پذيرش دين جديد بوده است، اما اثبات تاريخي اين امر كه همة ارهاصات، نمود و بروز خاصي ميان مردم داشته و آنان را براي پذيرش دين پيامبر جديد به گونه‌اي آماده ساخته، در بسياري از موارد، مشكل است، زيرا چنين انعكاسي در اخبار و گزارش‌هاي تاريخيِ به جاي مانده، كم‌تر به چشم مي‌خورد.

ج) إرهاصات در زندگي انبياي گذشته

چنانكه گفته شد، ارهاصات و حوادث خارق‌العاده از وقايعي است كه در زندگي پيامبران به منظور آماده‌كردن مردم روزگارشان براي پذيرش نبوت آنان اتفاق افتاده است. هرچند در قرآن به واژة ارهاص تصريح نشده است، اما آياتي از قرآن به برخي از وقايع زندگاني پيامبران پرداخته كه از ارهاصات آنان دانسته شده يا مي‌توان آنها را از مصاديق ارهاص به شمار آورد. بنابراين، مناسب است پيش از پرداختن به ارهاصات مربوطِ به پيامبر اعظم‌(ص) به برخي از ارهاصات مربوط به پيامبران ديگر، به اختصار اشاره شود:

1. حضرت موسي
الف) وحي (الهام) به مادر حضرت موسي‌(ع)

هنگامي كه حضرت موسي به دنيا آمد، خداوند به سبب آنكه جان موسي در خطر بود، به مادرش الهام كرد كه او را شير دِه و در دريا (رود نيل) بينداز و ترس و اندوه به دل راه مده كه ما او را به تو باز‌مي‌گردانيم: «و اَوْحَينا اِلي اُمِّ مُوسي اَن اَرْضِعيهِ فَاِذا خِفْتِ عَلَيهِ فَاَلقيهِ فِي‌اليمِّ و ‌لاتَخافي و لاتَحْزَني إنّا رادّوهُ اِلَيكِ‌ و جاعِلُوهُ مِنَ المُرسَلين».(قصص: 7)

ب) نجات حضرت موسي‌(ع) از دريا

هنگامي كه كارگزاران فرعون، موسي را از آب گرفته و نزد وي آوردند، همسر فرعون متوجه شد كه آنان قصد كشتن كودك را دارند، از اين‌رو به فرعون گفت: او نورِ چشم من و توست؛ او را نكشيد، شايد براي ما سودمند باشد يا او را به فرزندي بگيريم: «و‌قالَتِ امرَاَتُ فِرعَونَ قُرَّتُ عَينٍ لِي و لَكَ لاتَقتُلوهُ عَسي اَن ينفَعَنا اَو نَتَّخِذَهُ وَلَدًا‌...».(قصص: 9)

ج) بازگشت حضرت موسي‌(ع) به دامان مادر

خداوند مي‌فرمايد: موسي را به مادرش بازگردانديم تا چشمش بدو روشن شود و غم نخورد و بداند كه وعدة خداوند درست است: «فَرَدَدنـاهُ اِلي اُمِّهِ كَي تَقَرَّ عَينُها و لاتَحْزَن و لِتَعْلَمَ اَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ‌...»(قصص: 13)

خداوند با چنين فرماني به مادر حضرت موسي، به شيوة عجيب و ناباورانه‌اي جان حضرت موسي را حفظ كرد، زيرا در عصر حضرت موسي بر اساس آيات قرآن، پسران به دستور فرعونيان كشته مي‌شدند و دختران به بردگي گرفته مي‌شدند،[13] اما خدا كه بهترين حافظ و نگهبان آفريده‌هاي خويش است، حضرت موسي را نه تنها در آن وضع حفظ كرد، بلكه در دامان فرعون نيز او را پرورش داده و بزرگ كرد.

2. حضرت عيسي

در قرآن كريم به برخي حوادث هنگام باردار شدن حضرت مريم و وضع حمل وي اشاره شده است كه به هيچ‌رو نمي‌توان آنها را طبيعي و عادي حساب كرد، بلكه از ارهاصات به حساب آمده است:

الف) باردار شدن حضرت مريم‌(س) بدون شوهر

وقتي فرشتة الهي ازسوي خدا، بشارت فرزند به مريم، دادند مريم(س) گفت: پروردگارا! چگونه فرزنددار شَوَم، در‌حالي‌كه بشري با من تماس نداشته است؟ فرشته گفت: چنين است، خداوند هر چه بخواهد مي‌آفريند: «قالَتْ رَبِّ اَنّي يكونُ لي وَلَدٌ و لَم‌يمْسَسْنِي بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللّهُ يَخلُقُ ما‌يشاءُ‌...».(آل‌عمران: 47)[14]

ب‌) جاري شدن جوي آب از كنار حضرت مريم(س)

هنگامي كه حضرت مريم(س) به آب نياز داشت، جوي آبي از كنار آن حضرت جاري شد: «... قَد جَعَلَ رَبُّكِ تَحتَكِ سَرِيـّا».[15]

ج‌) بارور شدن نخل خشك

پس از وضع حمل مريمِ طاهره و نياز وي به غذاي مناسب در آن حال، پيدايش خرماي تازه بر نخلي خشك، كاري خارق‌العاده بود كه به فرمان الهي، صورت گرفت، چنانكه خداوند به وي فرمود: اين تنه نخل را به طرف خود تكان ده، رطب تازه‌اي براي تو فرو مي‌ريزد: «و‌هُزِّي اِلَيكِ بِجِذْعِ النَّخلَةِ تُسـاقِطْ عَلَيكِ رُطَبـًا جَنيـّاً».(مريم: 25)[16]

د) سخن گفتن حضرت عيسي‌(ع) در گهواره

واقعة خارق‌العاده ديگري كه هنگام تولد حضرت عيسي‌(ع) به امر خدا اتفاق افتاد، سخن گفتن وي در گهواره[17] به منظور رفع اتهام از حضرت مريم است. حضرت عيسي‌(ع) به كساني‌كه حضرت مريم(س) را متّهم ساخته بودند، فرمود: من بندة خدا هستم. خداوند مرا پيامبري صاحبِ كتاب قرار داده است: «قالوا كَيفَ نُكَلِّمُ مَن كانَ فِي المَهدِ صَبِيـّا، قالَ اِنّي عَبدُاللّهِ آتانِيَ الكِتابَ و جَعَلَني نَبيـّا».(مريم: 29ـ30) بنابراين، سخن گفتن وي در گهواره از معجزات آن حضرت به حساب نيامده، بلكه از ارهاصات وي به ‌شمار آمده است. افزون بر اين، گروهي از معتزله كه كرامات اوليا را انكار كرده‌اند، نزول مائدة آسماني بر مريم[18] و سخن گفتن فرشتگان با وي[19] را نيز از ارهاصات حضرت عيسي دانسته‌اند.[20]

3. ارهاصات در زندگي پيامبر اكرم‌(ص)

منابع حديثي و تاريخي شيعه و اهل‌سنت، حوادث خارق‌العاده و عجيب بسياري را دربارة حضرت محمد‌(ص) گزارش كرده‌اند كه استقرا و جمع‌آوري و ارائة فهرست‌وار آنها و از همه مهم‌تر، اثبات صحت يا سُقْم تاريخي آنها، افزون بر آن كه امري بس دشوار است، كاري خارج از حوصله و موضوع اين نوشتار است، از اين‌رو در اين پژوهش به مهم‌ترين و مشهورترين اين حوادث كه بسياري از منابع از آن سخن گفته‌اند، پرداخته مي‌شود.

بر اساس يك تقسيم بندي، حوادث خارق‌العاده و عجيب پيش از بعثت پيامبر‌(ص) يا همان ارهاصات دربارة رسول خدا‌(ص) را مي‌توان به سه دسته تقسيم كرد: 1. وقايعي كه در آستانة ولادت پيامبر‌(ص) اتفاق افتاد؛ 2. حوادثي كه هنگام ولادت حضرت رخ داد؛
3. وقايعي كه پس از تولد تا پيش از بعثت رسول خدا‌(ص)، روي داد.

3ـ1. در آستانة ولادت
الف‌ـ جريان نابوديِ سپاه ابرهه توسط پرندگان

يكي از حوادث و وقايع مشهوري كه قرآن به عنوان حادثه‌اي خارق‌العاده از آن ياد كرده، جريان حملة سپاه ابرهة اشرم به مكه است كه به منظور ويران كردن خانة كعبه صورت گرفت و در نهايت، ابرهه و سپاهش توسط پرندگاني كه از سوي خدا مأمور نابودي آنان بودند، با سنگريزه‌هايي كشته شدند.[21] اين واقعه، پيش از ولادت پيامبر‌(ص) رخ داد، اما به سبب نزديكي زمان آن با ولادت پيامبر اكرم‌(ص) كه بنابر مشهور در همان سال بوده است،[22] به گونه‌اي تمهيد و آماده ساختن مردم براي پذيرش وجود شخصي بود كه در آيندة نزديك خاتم پيامبران و رسولان و دينش آخرين و كامل‌ترين دين شد.

ب ـ هويدا بودن نور پيامبر‌(ص) در پيشاني پدرانش

وجود اخباري دربارة نمايان بودن نوري بر پيشاني جدّ و پدر پيامبر اكرم‌(ص) از ديگر ارهاصات مربوط به رسول خدا‌(ص) پيش از ولادت وي است كه در منابع تاريخي و سيره، گزارش شده است. چنانكه گزارش شده در جريان حملة ابرهه به مكه و ديدار عبدالمطّلب با ابرهه، عظمت و هيبت نور پيامبر‌(ص) كه بر پيشاني عبدالمطّلب ظاهر بود، ابرهه را گرفت.[23] همچنين گزارش‌هاي بسياري دربارة نمايان بودن نور يا سفيدي بر پيشاني عبدالله پدر پيامبر‌(ص) پيش از هم بستر شدن با آمنه، مادر حضرت، وجود دارد،[24] كه اين نور پس از هم بستر شدن با آمنه، به وي منتقل شد.[25]

3ـ2. هنگام حمل و ولادت

مورّخان و محدثان شيعه و سني دربارة حوادث خارق‌العاده هنگام حمل و تولد رسول خدا‌(ص)، گزارش‌هاي بسياري را نقل كرده‌اند كه در اين ميان، ابن‌سعد با عنوان «ذكر علامات النبوة في رسول الله‌(ص) قبل أن يُوحي اليه» گزارش‌هاي فزون‌تري را در اين‌باره، آورده است كه در ادامه به مهم‌ترين آنها پرداخته مي‌شود:

الف‌ـ زمان حمل

از حوادث عجيب و غيرمتعارف هنگام بارداري آمنه به پيامبر‌(ص)، به سهولت گذشتن اين ايام براي وي بود، زيرا زنان در آن روزگار با توجه به نبود يا كمبود امكانات بهداشتي و هواي نامناسب حجاز و به‌ويژه شهرِ مكه، دوران بارداري را به دشواري سپري مي‌كردند، اما بر اساس برخي گزارش‌ها، دوران بارداري آمنه به حضرت محمد‌(ص)، بسيار آسان بوده است، چنانكه ابن‌سعد نيز به نقل از زُهْري نگاشته است كه آمنه مي‌گفت: چون به فرزندِ خود آبستن شدم تا هنگامي كه وضع حمل كردم، هيچ‌گونه سختي و ناراحتي نديدم.[26] همچنين او در مدت ياد شده، از ناراحتي، شكم درد و بادِ شكم و نيز از بيماري‌هايي كه زنان آبستن به آن مبتلا مي‌شدند، شكايت نكرد[27] و هيچ حملي سبك‌تر و با بركت‌تر از آبستن به وي را [در مقايسه با زنان ديگر] نيافت».[28]

افزون بر اين، ابن‌سعد به نقل از آمنه در اين باره در گزارش ديگري آورده است:

‌هنگامي‌ كه به رسول خدا‌(ص) باردار شدم، نفهميدم كه به او باردارم و هيچ‌گونه احساس سنگيني نكردم، چنانكه زنان (ديگر) احساس مي‌كنند ... تا اين كه زماني بين خواب و بيداري بودم كه كسي (فرشته‌اي) نزدم آمد و گفت: آيا مي‌داني باردار شده‌اي؟ گويا گفتم: نمي‌دانم. گفت: تو به سرور و پيامبر اين امت، باردار شده‌اي ... من يقين به بارداري خود كردم. آن گاه آن كس تا نزديك وضع حمل، نزد من نيامد و چون آن زمان نزدم آمد، گفت: بگو «او را از شرّ حاسدان، در پناه خداي يگانة بي‌همتا قرار مي‌دهم» و من اين ذكر را مي‌گفتم».[29]

ب‌ـ هنگام تولد

در مطالعه و بررسي اخبار و گزارش‌هاي تاريخي مربوط به حوادث مربوط به هنگام ولادت پيامبر‌(ص)، به اين برداشت مي‌توان رهنمون شد كه ارهاصات و حوادث خارق‌العاده در زمان ياد شده در مقايسه با پيش و پس از تولد حضرت، بسيار بوده است. بر اين اساس ـ چنان كه كهن‌ترين منابع نگاشته‌اند ـ هنگام تولد حضرت محمد‌(ص) حوادثي خاص و خارق‌العاده روي داده است كه برخي از مهم‌ترين آنها عبارت‌اند از:

1. لرزيدن ايوان كسري و شكسته شدن سيزده كنگرة آن؛[30]

2. خاموش شدن آتشكده فارس كه هزار سا‌ل روشن بود؛[31]

3. خشك شدن درياچة ساوه؛[32]

4. پر آب شدن وادي سَماوه؛[33]

5. خواب ديدن موبدان (فارس)، شتران سركِشي را كه اسبان تازي گرامي نژادي را يدك كشيدند و از دجله مي‌گذشتند و در سرزمين‌ها پراكنده مي‌شدند.[34]

بر اساس گزارش مورخان، حوادث ياد شده آن گونه در دربار كسري انوشيروان شاه ساساني انعكاس داشته است كه حتي شاه ساساني از نُعمان‌بن‌مُنْذِر[35] خواست تا از شخصي دانا در اين باره، پرس و جو كند.[36]

6. همراهي نور با پيامبر‌(ص)

همراهي نور با پيامبر‌(ص) هنگام ولادت و روشن شدن مغرب تا مشرق از اين نور تا جايي كه قصرها و بازارهاي شام ديده شدند، از ديگر مواردي است كه منابع تاريخي و حديثي شيعه و سني، گزارش‌هاي بسياري را به نقل از آمنه مادر حضرت، در اين باره بيان كرده‌اند.[37]

7. رانده شدن شياطين و جنّيان از آسمان‌ها و منع آنان از شنيدن اخبار آسمان‌ها و وحي.

يكي ديگر از حوادث هنگام ولادت حضرت، رانده ‌شدن شياطين[38] و جنّيان[39] بود. امام صادق‌(ع) در اين باره مي‌فرمايد: شياطين به آسمان‌ها رفت و آمد مي‌كردند تا اين كه با تولد حضرت عيسي، از سه آسمان و با به دنيا آمدن پيامبر‌(ص) از هفت آسمان منع شدند.[40]

افزون بر اين، گزارش شده كه در مكّه يك يهودي به نام يوسف بود. وي چون شب ولادت پيامبر‌(ص) ديد كه ستارگان در حركت و جنب‌ و جوش هستند، گفت: اين (امر) نشانه آن است كه در اين شب، پيامبري به دنيا آمده، چون ما در كتاب‌هاي‌مان مي‌يابيم كه وقتي آخرين پيامبر متولد شود، شياطين رانده شده و از آسمان‌ها منع مي‌شوند.[41] البته بر اساس برخي از گزارش‌ها راندن شياطين، در آستانة بعثت هم بوده است، چنانكه ابن‌اسحاق در اين باره گزارش كرده است كه چون زمان بعثت رسول خدا‌(ص) رسيد، شياطين از گوش دادن به اخبار آسماني منع شدند و بين آنان و جاهايي كه براي شنيدن در آن جا مي‌نشستند، ممانعت به عمل آمد و به وسيلة ستارگان رانده شدند. پس شياطين دانستند كه پيشامدي از سوي خداي تعالي دربارة بندگان رخ داده است. ابن‌هشام در ادامة گزارش خود، به آياتي از سورة جنّ و احقاف در اين باره استشهاد كرده است.[42]

همچنين بر اساس گزارش ابن‌سعد از ابن‌عباس، چون پيامبر‌(ص) مبعوث شد، جنّيان از آسمان رانده شدند و آنها را با شهاب مي‌زدند. آنها پيش از اين، اخبار آسماني را گوش مي‌دادند و هر قبيله‌اي از جن، جايگاه خاصي داشت كه مي‌نشستند و گوش مي‌دادند.[43]

به نظر مي‌رسد وجه جمع ميان اين دو گونه گزارش‌ها (هنگام ولادت و بعثت) ـ چنانكه در گزارش ابن‌سعد نيز به آن اشاره شده ـ آن است كه هنگام ولادت، فقط رانده شدن از آسمان‌ها بوده است، در حالي كه در آستانة بعثت، علاوه بر رانده شدن از آسمان‌ها منع از شنيدن وحي و اخبار آسماني هم بوده است.

8. واژگون شدن و به رو افتادن بُت‌ها[44]

واژگوني بت‌ها از ديگر ارهاصات در شب ولادت رسول خدا‌(ص) بوده است به گزارش عروة‌بن‌زبير گروهي از قريش، روزي نزد بُتي اجتماع كرده و آن روز را عيد قرار داده و آن را بزرگ مي‌شمردند. آنان در پيشگاهِ بت قرباني نموده و مي‌خوردند و شراب مي‌نوشيدند تا اين كه شبي نزد بت رفتند، ديدند بت به صورت بر زمين افتاده است و با اين كه بت را دو بار به حالت نخستينش بازگرداندند، اما براي بارِ سوم نيز بت به صورت بر زمين افتاد... . در ادامة گزارش آمده است كه اين واقعه در شبي بود كه رسول خدا‌(ص) به دنيا آمد.[45]

حوادث ديگر

بر اساس برخي روايات و گزارش مورخان، حوادث خارق‌العاده و عجيب ديگري نيز هنگام ولادت پيامبر‌(ص) رخ داده است. اين حوادث بر اساس روايت امام صادق‌(ع) عبارت است از: شكاف برداشتن ايوان كسري و وارد شدن رود دجله در آن، برآمدن نوري از سمت حجاز و رفتن به سوي مشرق، سرنگون شدن تخت پادشاهان در فرداي شب ولادت و لال شدن آنان، ربوده شدن دانشِ كاهنان و بطلان سِحْرِ جادوگران و ممانعت از تماس كاهنان با شياطين.[46]

همچنين در گزارشي از يعقوبي در اين بار آمده است:

چون رسول خدا(ص) به دنيا آمد ... ستارگان فرو ريختند و قريش از اين فرو ريختن، شگفت زده شده و گفتند: اين اتفاق، رخ نداده مگر آن كه قيا‌مت برپا شده است. و نيز زمين لرزه‌اي مردم را دربرگرفت كه همه جاي دنيا را فراگرفت تا جايي كه كليساها و كنيسه‌ها ويران گشت و هر چيزي كه جز خدا پرستش مي‌شد، از جاي خود كنده شد، جادوگران و پيش‌گويان در كار خويش سرگردان مانده و شياطين آنان دربند شدند و ستارگاني هويدا گشت كه پيش از آن ديده نمي‌شد، از اين‌رو كاهنان يهود (از روي ناباوري) شگفت زده شدند.[47]

 

علاوه بر اين، در برخي منابع، خبر مُرسل مفصلي به نقل از ابان‌بن عثمان (متوفاي پس از 140ق) از قول آمنه نقل شده كه در آن از حوادث خارق العاده ديگري هنگام ولادت پيامبر‌(ص)، خبر داده شده است.[48]

3ـ3. پس از ولادت (و تا پيش از بعثت)

بر اساس منابع سيره و تاريخ، ارهاصات در زندگاني پيامبر اكرم‌(ص) منحصر به دوران ياد شده نبوده و در دوران كودكي و نوجواني نيز حوادث خارق‌العاده‌اي براي حضرت اتفاق افتاده است. اما حوادث قابل توجه، به ويژه حوادث خارق‌العاده و ارهاصاتي از زمان ازدواج پيامبر‌(ص) تا پيش از بعثت، يعني دورة پانزده ساله و نسبتا طولاني از عمر شريف حضرت، در منابع تاريخي و سيره ثبت نشده است. بر اين اساس، ارهاصات نيز در دوران ياد شده، چندان نمود و بروزي ندارد. اما ارهاصات در دورة كودكي و نوجواني حضرت را مي‌توان در موارد ذيل خلاصه كرد:

1. نزول خير و بركت بر حليمه از زمان پذيرش دايگي حضرت محمد‌(ص)

مورخان و سيره‌نويسان به نقل از حليمه سعديه، دايه رسول خدا‌(ص)، در گزارشي آورده‌اند: سالي كه دچار قحطي و خشكسالي شده بوديم، همراه شوهر و كودك شيرخواري كه داشتم با زنان بني‌سعد به شهر مكه رفتيم تا هر كدام كودكي از قريش گرفته براي شير دادن و بزرگ كردن آنان به ميان قبيله آوريم. مركب ما الاغ خاكستري رنگي بود و شتر پيري نيز به همراه داشتيم كه به خدا سوگند، قطره‌اي شير نداشت. شبي كه در راه مكه بوديم، كودك‌ گرسنة ما از بس گريه كرد، نخوابيدم. نه در پستان من شيري بود كه او را سير كند و نه در پستان شتر، تنها اميد به آينده بود كه ما را به سوي مكه مي‌راند. الاغ به قدري لاغر و وامانده بود كه كندي راه رفتنش، قافله بني‌سعد را خسته كرد. به هر شيوه‌اي بود، خود را به شهر مكه رسانديم و به دنبال بچه‌هاي شيرخوار قريش رفتيم. در نهايت، من نزد عبدالمطّلب رفته و محمد‌(ص) را گرفتم. چون او را براي شير دادن در دامان خود نهادم، پستان‌هاي من چنان پر شد كه محمد‌(ص) و كودكم نيز كه از گرسنگي نمي‌خوابيد، هر دو خورده و سير شده و به خواب رفتند. شوهرم نيز برخاسته به طرف شتر رفت و متوجه شد كه دو پستان شتر نيز پر از شير شده است، پس به مقداري كه من و او را سير مي‌كرد، دوشيد و خورديم و آن شب را به راحتي خوابيديم.

چون صبح شد، شوهرم گفت: اي حليمه، به خدا سوگند كه كودك با بركتي نصيب تو شده است. گفتم: آري من نيز چنين مي‌پندارم. پس من بر الاغ خويش سوار شده و آن كودك را نيز با خود برديم. به خدا سوگند، ديدم همان الاغي كه به سختي راه مي‌رفت، چنان به تندي به راه افتاد كه هيچ يك از الاغ‌هاي زنان بني‌سعد به تنديِ او نمي‌توانستند راه بروند تا جايي كه زنانِ همراه مي‌گفتند: اي دختر أبو‌ذؤيب، آهسته‌تر بران، مگر اين همان الاغي نيست كه هنگام آمدن بر آن سوار بودي؟ گفتم: چرا همان است. زنان (با شگفتي) مي‌گفتند: به خدا، خوب حيواني شده است.[49]

ابن سعد افزوده است:

حليمه به زناني كه همراهش بودند، رسيد. همين كه او را ديدند، گفتند: چه كسي را گرفتي و چون به آنان خبر داد، گفتند: آرزومنديم فرخنده و مبارك باشد. حليمه گفت: من بركت او را ديده‌ام؛ نمي‌توانستم پسر خود عبدالله را سير كنم و شب‌ها از گرسنگي نمي‌گذاشت بخوابيم، اكنون او و برادرش هر چه مي‌خواهند، مي‌نوشند و راحت مي‌خوابند و اگر كودك سومي هم باشد، سير مي‌شود.50

ابن هشام و طبري ادامة گزارش را از زبان حليمه، اين‌گونه نگاشته‌اند:

سپس به سرزمين بني‌سعد و خانه و ديار خود رسيديم. زميني خشك‌تر از آنجا نمي‌دانستم. اما چون بازگشتيم گوسفندانم كه شبانگاه از چرا مي‌آمد، سير و پر شير بود و مي‌دوشيديم و مي‌نوشيديم، اما ديگران از گوسفندان خود شير نمي‌دوشيدند و در پستان آنها يك قطره شير نبود. (اين جريان موجب شگفتي افراد قوم ما شده بود و) آنان به چوپانان خويش مي‌گفتند گوسفندان را به جايي ببريد كه چوپان دختر ابوذؤيب (حليمه) مي‌برد، اما گوسفندان آنان گرسنه باز مي‌آمدند و يك قطره شير نداشتند و گوسفندان من پر شير بودند.[51]

2. تنظيف پيامبر‌(ص) توسط فرشتگان

بسياري از منابع حديثي و سيره و تاريخ اهل‌سنت، يكي از حوادث خارق‌العاده ديگرِ دوران كودكي پيامبر(ص) را كه گزارش كرده‌اند افسانة شكافته شدن سينة پيامبر‌(ص) توسط جبرئيل يا فرشتگان است كه در تاريخ اسلام به جريان «شقّ صدر» شهرت يافته است.[52] افسانة ياد شده از ديدگاه محققان معاصر، مخدوش و نادرست دانسته شده است،[53] اما در برابر گزارش ياد شده، برخي از منابع شيعه، جريان ديگري را بيان كرده‌اند كه اشكالات اين افسانه را ندارد، چنانكه ابن شهرآشوب در اين‌باره نگاشته است:

حليمه مي‌گويد: در مدتي كه من مشغول تربيت حضرت محمد‌(ص) بودم، روزي به من گفت: برادران من هر روز كجا مي‌روند؟ گفتم: گوسفند مي‌چرانند. محمد‌(ص) گفت: من امروز همراه آنان مي‌روم، و چون با آنان رفت، فرشتگان او را گرفته به بالاي قلة كوهي برده و به شست‌وشو و نظافت او پرداختند. در اين وقت پسرم نزد من آمد و گفت: محمد را درياب كه ربوده شد! من نزد او رفتم و نوري ديدم كه از وي به آسمان ساطع بود، او را بوسيده، گفتم: چه بر سرت آمد؟ پاسخ داد: محزون نباش كه خدا با ماست، و سپس داستان خود را بازگو كرد. در اين هنگام بوي مُشك ناب به مشام مي‌رسيد و مردم مي‌گفتند: شياطين بر او چيره شد‌ه‌اند و او مي‌گفت: آسيبي به من نرسيده و باكي بر من نيست.[54

3. با بركت شدن غذا هنگام هم غذا شدن حضرت محمد‌(ص) با ديگران

ابن‌سعد در اين باره نگاشته است كه خاندان ابوطالب هرگاه تنها يا دسته جمعي غذا مي‌خوردند و حضرت محمد‌(ص) حاضر نبود، احساس سيري نمي‌كردند و هرگاه حضرت همراهشان غدا مي‌خورد، احساس راحتي و سيري مي‌كردند و معمولاً هنگامي كه خانواده ابوطالب مي‌خواستند غذا بخورند، ابوطالب مي‌گفت: خودتان مي‌دانيد كه بهتر است تا آمدن پسرم (محمد‌(ص) ) صبر كنيد، و چون او مي‌آمد و همراه ايشان غذا مي‌خورد، چيزي از غذاي‌شان اضافه مي‌آمد و اگر همراه آنان غذا نمي‌خورد، آنان سير نمي‌شدند و ابوطالب به پيامبر‌(ص) مي‌گفت: تو فرخنده و مباركي.[55] همچنين در جريان سفر تجاري پيامبر‌(ص) براي خديجه، غلامي كه همراه حضرت بود، به خديجه مي‌گويد: ما (هر وقت) با پيامبر‌(ص) غذا مي‌خورديم، سير مي‌شديم، اما غذا همان گونه كه بود، باقي مي‌ماند.[56]

افزون بر اين، ام‌ايمن[57] مي‌گويد: هرگز نديدم پيامبر‌(ص) در كودكي و بزرگي از تشنگي و گرسنگي شكايت كند. معمولاً صبح‌گاه مي‌رفت از زمزم آب مي‌نوشيد و چون به او غذا مي‌دادند، مي‌گفت: نمي‌خواهم، سيرم.[58]

4. افزايش و با بركت شدن اموال حضرت خديجه به سبب تجارت پيامبر‌(ص)

بر اساس گزارش‌هاي تاريخي، پيامبر اكرم‌(ص) در جواني با اموال حضرت خديجه، سفر تجاري به شام كرد كه در اين سفر به بركت حضور و وجود رسول خدا‌(ص)، سود تجارت، بسيار بود و امور سفر به سهولت انجام مي‌گرفت.[59] اين نيز مي‌تواند به گونه‌اي حادثه عجيبي تلقي شود.

5. سايه افكندن ابر يا دو فرشته بر سر پيامبر‌(ص)

مورخان و سيره‌نويسان، به ويژه ابن‌سعد گزارش‌هايي را دربارة سايه افكندن ابر[60] يا دو فرشته[61] بر سر پيامبر‌(ص) بيان كرده‌اند كه برخي از آنها به دليل اينكه ضمن وقايع مخدوش و غيرمعتبر آمده است، به سهولت قابل پذيرش نيست.[62] اما برخي از گزارش‌هاي ديگر همانند گزارش ابن‌سعد دربارة سايه افكندن ابر بر سر حضرت در دورة كودكي‌اش نزد حليمه[63] فاقد چنين اشكالاتي است، از اين‌رو قابل پذيرش است.

6. سجده كردن سنگ و درخت بر پيامبر‌(ص)

از ديگر حوادثي كه به گونه‌اي از رسالت پيامبر‌(ص) پيش از بعثت خبر ‌داده، سجده كردن اشيا و جمادات، از جمله سنگ و درخت بر حضرت بوده است. طبري ضمن گزارش سفري كه حضرت همراه ابوطالب به شام داشته، جريان ملاقات راهب را با پيامبر‌(ص) نگاشته است كه وقتي راهب از پيامبري او در آينده به پيران قريش خبر داد، آنان پرسيدند كه او از كجا مي‌داند؟ وي در پاسخ آنان گفت: «وقتي شما (كاروانيان) از گردنه نمايان شديد، ديدم كه درختان و سنگ‌ها در برابر پيامبر‌(ص) سجده كردند و آنها تنها براي پيامبران سجده مي‌كنند.[64]

7. سيراب شدن ابوطالب در بازار ذو‌المَجاز توسط پيامبر‌(ص)

ابن‌سعد از قول ابوطالب در اين باره، اين گونه گزارش كرده است:

در منطقة ذوالمجاز65 بودم و برادرزاده‌ام، يعني محمد‌(ص)، همراهم بود. من از تشنگي به او شكايت كردم. وي حركتي به خود داد و (از مركب) فرود آمد و گفت: عموجان تشنه‌اي؟ گفتم: آري. حضرت با پاشنة پاي خود اشاره‌اي به زمين كرد، ناگاه آب بيرون آمد و گفت: عموجان، بياشام و من آشاميدم.66

نتيجه

از آنچه تاكنون نگاشته شد، به اين نتيجه مي‌توان رهنمون شد كه ارهاصات در زندگاني انبياي الهي كم و بيش براي آگاهي و آماده‌سازي مردم به منظور پذيرش دعوت‌شان در هر عصري بوده است، هر چند فقر و حتي فقدان گزارش‌هاي تاريخي در منابع غيرعربي، از جمله منابع رومي و عبري نيز در اين باره، در ظهور كم‌رنگ‌ ارهاصات‌ مربوط به ديگر انبياي الهي، بي‌تأثير نبوده است. اما ارهاصات در بارة پيامبر اكرم‌(ص) به عنوان آخرين فرستادة الهي از اين‌رو كه دعوتش فراگير و جهاني بوده، هم بيشتر بوده و هم نمودِ فزون‌تري داشته است.

 

 

منابع

ابن اثير، اسدالغابة، بيروت، دارالفكر، 1409ق.

ابن اثير، مبارك بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الاثر، تحقيق محمود محمد الطناحي و طاهر احمد الزاوي، قم، اسماعيليان، 1364 ش.

ابن جوزي، ابوالفرج عبدالرحمان، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، تحقيق عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطاء بيروت، دارالكتب العلمية، 1412 ق.

ابن حاتم عاملي، يوسف، الدرّ النظيم، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، بي‌تا.

ابن حبيب بغدادي، محمد، المُحَبَّر، تحقيق ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دارالآفاق الجديدة، بي‌تا.

ابن حجاج نيسابوري، مسلم، صحيح مسلم، بيروت، دارالفكر، بي‌تا.

ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي، الاصابة في تمييز الصحابة، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق.

ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410ق.

ابن سيد الناس، ابوالفتح محمد، عيون الأثر في فنون المغازي و الشمائل و السِيَر، تعليق ابراهيم محمد رمضان، بيروت، دارالقلم، 1414 ق.

ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمد بن علي، مناقب آل ابي‌طالب‌، تحقيق يوسف البقاعي، بي‌جا، ذوالقربي «افست دارالاضواء»، 1379 ش.

ابن عبدالبرقرطبي، ابوعمر يوسف بن عبدالله، الاستيعاب في معرفة الاصحاب، تحقيق علي محمد بجاوي، بيروت، دارالجيل، 1412ق.

ابن عساكر دمشقي، علي بن حسن بن هبة الله شافعي، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالفكر، 1415ق.

ابن كثير دمشقي، ابوالفداء اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، تقديم يوسف عبدالرحمان مرعشلي، بيروت، دارالمعرفة، 1412 ق.

ابن كثير دمشقي، ابوالفداء اسماعيل، البداية و النهاية، تحقيق و تعليق علي شيري، بيروت، دارإحياء التراث العربي، 1408 ق.

ابن منظور، جمال‌الدين محمد بن مكرم، لسان العرب، قم، نشر أدب الحوزة، 1363 ش.

ابن واضح يعقوبي، احمد بن ابي‌يعقوب بن جعفر، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دارصادر، بي‌تا.

ابن هشام حميري، عبدالملك، السيرة النبوية، تحقيق مصطفي السقا و ديگران، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1415 ق.

ابن يوسف اندلسي، ابوحيان محمد، البحر المحيط في التفسير، بيروت، دارالفكر، 1420 ق.

بلاذري، احمد بن يحيي بن جا‌بر، كتاب جمل من انساب الاشراف، بيروت، دارالفكر، 1417 ق.

بيهقي، احمد بن حسين، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعة، تحقيق عبدالمعطي قلعجي، بيروت، دار الكتب العلمية، 1405 ق.

تفتازاني، سعدالدين، شرح المقاصد، تحقيق و تعليق عبدالرحمان عميره، قم، منشورات الشريف الرضي، 1409 ق.

تَهانَوي، محمد علي، موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون، 1996 م.

جعفريان، رسول (زير نظر)، نقد و بررسي منابع سيرة نبوي، مقالة «نقد و بررسي سفر پيامبر اكرم‌(ص) به شام»، نوشتة رمضان محمدي، تهران، سمت، 1378 ش.

جوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407 ق.

حائري تهراني، ميرسيدعلي، مقتنيات الدُرر و ملتقطات الثمر، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1377 ش.

حسني، هاشم معروف، الموضوعات في آلاثار و الاخبار: عرض و نقد، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1407 ق.

حسيني واسطي زبيدي، سيدمحمد مرتضي، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالفكر، 1414ق.

حقي بروسوي، اسماعيل بن مصطفي، روح البيان، بيروت، دارالفكر، بي‌تا.

حلي، جمال‌الدين، كشف المراد، شرح تجريد الاعتقاد، ترجمه و شرح فارسي ابوالحسن شعراني، تهران، اسلاميه، بي‌تا.

حموي، ياقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بيروت، دارإحياء التراث العربي، 1399 ق.

دهخدا، علي‌اكبر، ‌لغت نامه، تهران، مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372 ش.

ذكايي ساوجي، مرتضي، «نگاهي نو به روايت خشك شدن درياچة ساوه»، دوماهنامة كيهان انديشه، شمارة 68، مهر و آبان، 1375، ص 190.

رسولي محلاتي، سيدهاشم، ‌درس هايي از تاريخ تحليلي اسلام، قم، بي‌نا، 1405 ق.

زرگري نژاد، غلام‌حسين، تاريخ صدر اسلام (عصر نبوت)، تهران، سمت، 1378 ش.

شيح صدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي، الامالي، تحقيق مؤسسة البعثة، قم، مؤسسة البعثة، 1417 ق.

ـــــ ، كمال الدين و تمام النعمة، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1363 ش.

ـــــ ، علل الشرايع، نجف، مكتبة الحيدرية، 1385ق.

صالحي شامي، محمد بن يوسف، سُبُل الهُدي و الرشاد في سيرة خير العباد، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414 ق.

صدر حاج سيد جوادي، احمد (زير نظر) و ديگران، دائرة المعارف تشيع، تهران، سازمان دائرة المعارف تشيع، 1368 ش.

طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسلامي، 1417 ق.

طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، إعلام الوري بأعلام الهدي، تحقيق مؤسسة آل البيت‌(ع) لإحياء التراث، قم، مؤسسة آل‌البيت‌(ع)، لإحياء التراث، 1417ق.

ـــــ ، مجمعالبيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1373 ش.

طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1409 ق.

طوسي، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، تحقيق و تصحيح احمد حبيب قصير عاملي، بي‌جا، مكتب الاعلام الاسلامي، 1409 ق.

طوسي، نصيرالدين، تلخيص المحصَّل المعروف بنقد المحصّل، بيروت، دارالاضواء، چ دوم، 1405 ق.

فخر الدين رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت، دارإحياء التراث العربي،1420 ق.

قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي، تصحيح، تعليق و تقديم سيدطيب موسوي جزائري، قم، مؤسسة دارالكتاب للطباعة و النشر، چ سوم، 1404 ق.

مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.

محمود ابوريّه، أضواء علي السنة المحمدية او دفاع عن الحديث، قاهره، دارالمعارف، چاپ چهارم، بي‌تا،

مرتضي العاملي، سيدجعفر، الصحيح من سيرة النبي الاعظم‌(ص)، قم، دارالحديث، چ دوم، 1386 ش.

مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق يوسف اسعد داغر، قم، دارالهجرة، چ دوم، 1409 ق.

مقريزي، تقي‌الدين احمد بن علي، إمتاع الاسماء بما للنبي من الاموال و الاحوال و الحفدة و المتاع، بيروت، دارالكتب العلمية، 1420 ق.

مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1374 ش.

يوسفي غروي، محمد هادي، موسوعة التاريخ الاسلامي، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1417 ق.


استاديار مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره). دريافت: 8/10/88 ـ پذيرش: 12/12/88.

E-mail: Ranjbar@Qabas.net


[1]. «ارهص الشئ» اي أثبته و أسّسه.

[2]. اسماعيل بن حماد جوهري، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، ج 3، ص 1042 / جمال‌الدين محمد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب، ج7، ص 44/ سيدمحمدمرتضي حسيني واسطي‌زبيدي، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 4، ص 399/ ابن اثير، النهاية في غريب الحديث و الاثر، ج 2، ص 282، ذيل مادة «رهص».

[3]. محمد علي تَهانَوي، موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج ‌1، ص ‌141، مدخل «ارهاص».

[4]. جمال‌الدين حلي، كشف المراد: شرح تجريد الاعتقاد، ترجمه و شرح فارسي ابوالحسن شعراني، ص ‌491.

[5]. اسماعيل بن مصطفي حقي بروسوي، روح البيان، ج ‌10، ص ‌510.

[6]. جمال‌الدين حلي، كشف المراد: شرح تجريد الاعتقاد، ص‌491.

[7]. نصيرالدين طوسي، تلخيص المحصَّل، المعروف بنقد المحصّل، ص‌350.

[8]. ر.ك: محمدعلي تَهانَوي، موسوعة كشاف اصطلاح الفنون و العلوم، ج‌1، ص‌141، مدخل «ارهاص»؛ علي اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 2، ص 1637، واژة « ارهاص».

[9]. نصيرالدين طوسي، تلخيص المحصل، المعروف بنقد المحصّل، ص 373.

[10]. همان، ص 350. چنانکه افزون بر دو امر خارق العادة معجزه و ارهاص که به پيامبران اختصاص دارد، چهار امر خارق العادة ديگر نيز وجود دارد : اول، كرامت: کار خارق عادتي که مقرون به کمال ايمان و تقوا و معرفت و استقامت باشد؛ يعني از اولياي غيرانبيا صادر شود. دوم، معونت: صدور کار خارق عادت از عوام مؤمنان و اهل صلاح. سوم، استدراج: امر خارق عادتي که از کفار، مشرکان و فاسقان سر مي‌زند. چهارم، اهانت: اين امر نقطة مقابل معجزه است، به اين معنا که اگر امر خارق عادت که از مدعي رسالت صادر مي‌شود، مخالف دعواي او ـ نه موافق دعوايش ـ بود، اهانت نام دارد، مانند دعواي مسليمة کذاب که آب دهان در چاه انداخت تا (همانند معجزة پيامبر‌(ص)) چاه به آب بيايد، اما چاه خشکيد (دهخدا، لغت‌نامه، ج 2، ص 1803، ذيل واژة «استدراج»).

[11]. سعد الدين تفتازاني، شرح المقاصد، ج ‌5، ص‌12‌ـ13.

[12]. جمال‌الدين حلي، كشف المراد، شرح تجريد الاعتقاد، ص 491 ـ 492.

[13]. بقره (2 آيه) 49 و ابراهيم (14 آيه) 6.

[14]. مريم: 17ـ22/ همچنين رک: ابوعبدالله محمد بن عمر معروف به فخر الدين رازي، مفاتيح الغيب، ج ‌13، ص ‌528.

[15]. مريم (19 آيه) 24. همچنين رک: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌6، ص 786.

[16]. همچنين رک: طبرسي، همان، ج 6، ص 786 ـ 787 و فخرالدين رازي، مفاتيح الغيب، ج‌21، ص 527 ـ ‌528.

[17]. مريم: 30 ـ 36/ آل‌عمران: 46 و محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج‌14، ص 221 ـ ‌222.

[18]. آل‌عمران 37.

[19]. همان: 42 ـ 46.

[20]. فخرالدين رازي، مفاتيح الغيب، ج 14، ص 313/ ابوحيان محمدبن يوسف اندلسي، البحر المحيط في التفسير، ج 5، ص 105 و ميرسيدعلي حائري‌تهراني، مقتنيات الدُرر و ملتقطات الثمر، ج 4، ص 364 و ج 7، ص 286.

[21]. فيل: 1ـ 5. منابع تاريخي و تفسيري بسياري با تفاصيل و تفاوت‌هايي اين واقعه را گزارش کرده‌اند، از جمله عبدالملک بن هشام حميري، السيرة النبويه، ج 1، ص 81 ـ 88/ محمدبن سعد، الطبقات الکبري، ج 1، ص 73 ـ 74/ بلاذري، جمل من انساب الاشراف، ج 1، ص 75 ـ 76 / ابن‌واضح يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج1، ص 252ـ 253 / محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم والملوک، ج1، ص 551ـ 557‌ / محمدبن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج ‌10، ص‌409 ـ 411 / طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‌10، ص821 ـ ‌825 / فخرالدين رازي، مفاتيح الغيب، ج 32، ص 288 ـ 289 / ابن‌کثير، تفسير القرآن العظيم، ج4، ص 587 / محمدبن يوسف صالحي شامي، سُبُل الهُدي و الرشاد في سيرة خير العباد، ج 1، ص 214. اين حادثه را از باب ارهاص و آماده سازي براي بعثت پيامبر اکرم‌(ص) دانسته‌اند.

[22]. ابن‌هشام، السيرة النبوية، ج 1، ص 195 / ابن‌سعد، الطبقات الکبري، ج 1، ص81 و ج 3، ص 5 / بلاذري، جمل من انساب الاشراف، ج1، ص 100 / ابن واضح يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 7 / طبري، تاريخ الامم والملوک، ج1، ص570 ـ 571 / علي‌بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 268/ شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ص 196/ احمدبن حسين بيهقي، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعة، ج 1، ص 92.

[23]. مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 104.

[24]. ابن‌هشام، السيرة النبوية، ص 193 ـ 194/ ابن‌سعد، الطبقات الکبري، ج1، ص 77 ـ 78/ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 2، ص 6/ بيهقي، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعه، ج1، ص 103 ـ 106/ ابن‌کثير دمشقي، البداية و ‌النهاية، ج‌2، ص ‌308 ـ 309/ تقي‌الدين احمدبن علي مقريزي، إمتاع الاسماء بما للنبي من الاموال و الاحوال و الحفدة و المتاع، ج 4، ص 38 به بعد؛ احمد صدر حاج سيد جوادي و ديگران، دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 85، مدخل ارهاص.

[25]. ابن‌هشام، السيرة النبوية، ص 193 ـ 194/ ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ص 77 ـ 78/ بيهقي، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشريعه، ج1، ص 103 ـ 106/ مقريزي، امتاع الاسماع، ج4، ص 38.

[26]. ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص 79.

[27]. مقريزي، امتاع الاسماع، ج 4، ص 47/ محمدبن يوسف صالحي شامي، سُبُل الهُدي و الرشاد في سيرة خير العباد، ج1، ص 329.

[28]. صالحي شامي، همان، ج1، ص 341.

[29]. ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص 78 ـ 79/ ابن‌هشام، السيرة النبوية، ص 193 ـ 194/ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج1، ص 572. همچنين آمنه هنگام فرستادن محمد‌(ص) نزد حليمه، گفت : سوگند به خدا، من در تمام مدت بارداري، دشواري‌هايي را كه زن‌ها در مدت آبستني دارند، نداشتم و فرشته‌اي در خوابِ من آمد و گفت: به زودي پسري مي‌آوري، پس نامش را احمد بگذار كه او سرور جها‌نيان است. محمد‌(ص) هنگام تولد، با دو دستش (به زمين) تكيه زد و سر به آسمان برافراشت (ابن سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص 120). علي بن ابراهيم قمي و شيخ صدوق نيز مشابه اين خبر را آورده‌اند (علي‌بن ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج 1، ص 373/ شيح صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ص 195/ محمدبن محمد مفيد، الامالي، ص 361).

[30]. يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 8/ محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج1، ص 580/ شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ص 192 / محمدبن محمد مفيد، الامالي، مجلس 48، ص 360 ـ 361، حديث 1/ بيهقي، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعه، ج 1، ص 126/ فضل بن حسن طبرسي، إعلام الوري بأعلام الهدي، ج 1، ص 56/ ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، ج 2، ص 250/ ابن‌كثير، البداية و النهاية، ج2، ص 328. شيخ صدوق، بيهقي، طبرسي و ابن کثير، چهارده كنگره نوشته‌اند.

[31]. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 8‌ / طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج1، ص 580/ شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ص 192 / محمدبن محمد مفيد، الامالي، ص 361/ بيهقي، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعه، ج 1، ص 126/ طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ج 1، ص 56/ ابن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، ج2، ص 250 / ابن كثير، البداية النهاية، ج2، ص 328.

[32]. ابوجعفر محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج1، ص 580/ شيخ صدوق، كمال‌الدين و تمام النعمة، ص 192/ احمد بن حسين بيهقي، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعه، ج 1، ص 127/ ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، ج2، ص 250/ ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، إعلام الوري بأعلام الهدي، ج 1، ص 56/ ياقوت بن عبدالله حموي، معجم البلدان، ج 3، ص 179/ ابن‌كثير، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص 328. در اين که چرا درياچة ساوه خشکيد با آن که به نظر مي‌رسد اين درياچه نه همانند آتشکدة فارس مقدس بوده و نه مانند ايوان کسري متعلق به حاکمان ستمگر بوده است، يکي از محققان شواهدي بر مقدس بودن اين درياچه در آن روزگار آورده است، ر.ک : مرتضي ذکايي ساوجي، «نگاهي نو به روايت خشک شدن درياچة ساوه»، کيهان انديشه، ش 68، ص 190 ـ 195.

[33]. ـ شيح صدوق، الامالي، مجلس 48، ص 361، حديث 1. «سماوه»، منطقه‌اي بين کوفه و شام است (ياقوت بن عبدالله حموي، معجم البلدان، ج 3، ص 245).

[34]. ابن واضح يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 8‌ / طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج1، ص 580/ شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ص 192 / شيخ صدوق، الامالي، ص 361/ بيهقي، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشريعه، ج 1، ص 126/ طبرسي، إعلام الوري بأعلام الهدي، ج1، 56/ ابن‌جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، ج2، ص 250/ ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 328.

[35]. نعمان بن منذر، يکي از پادشاهان لخمي حيره (شهري در پنج کيلومتري کوفه) بوده که از سوي پادشاهان ساساني، بر اين شهر حکمراني مي‌کرده است.

[36]. تفصيل ماجرا را مي‌توان در اين منابع، پي‌جويي کرد: ابن واضح يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 8‌ / طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج1، ص 580 ـ 581/ بيهقي، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعة، ج 1، ص 127ـ 129.

[37]. ابن هشام حميري، السيرة النبويه، ج 1، ص 195 و ص 203/ ابن‌سعد، الطبقات الکبري، ج1، ص 81 ـ 82 و ص 118 ـ 119/ يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 9 / طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج1، ص 572/ علي بن ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج1، ص 373.

[38]. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 8 / شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ص 196/ بيهقي، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعة، ج1، ص 241.

[39]. ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج 1، ص 132.

[40]. شيخ صدوق، الامالي، مجلس 48، حديث 1، ص 360/ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي‌طالب، ج‌1، ص ‌56.

[41]. علي بن ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج1، ص 373 ـ 374/ شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ص 197/ طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ج1، ص 58/ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي‌طالب، ج 1، ص 56 / ابن‌سعد نيز مشابه اين گزارش را آورده است (ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج 1، ص 129).

[42]. ابن هشام حميري، السيرة النبويه، ج 1، ص 241ـ 242. دربارة تفسير يا تأويل آيات مربوط به رجم و رانده شدن شياطين، رک: سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ج 17، ص 125/ ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 11، ص 44 به بعد.

[43]. ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص 132/ عبدالرحمان بن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، ج 2، ص 357. ابن‌هشام و ابن‌سعد در اين باره گزارش‌هاي ديگري نيز آورده‌اند (ابن‌هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 243/ ابن سعد، الطبقات الكبري، ج 1، ص 132).

[44]. شيخ صدوق، الامالي، مجلس 48، حديث1، ص 360/ ابن شهرآشوب، مناقب آل‌ابيطالب، ج1، ص 55 و 57.

[45]. ابن عساکر دمشقي، تاريخ مدينة دمشق، ج 3، ص 423 و ج 38، ص 336/ ابن‌کثير دمشقي، البداية و النهاية، ج 2،‌ ص 450. صالحي شامي اين گزارش را به اختصار نقل کرده است (محمد بن يوسف صالحي شامي، سبل‌الهدي و الرشاد في سيرة خير العباد، ج 1، ص 350).

[46]. شيخ صدوق، الامالي، ص 361/ ابن شهر آشوب، مناقب آل‌ابيطالب، ج 1، ص 56.

[47]. يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 8.

[48]. ابن شهرآشوب، مناقب آل‌ابي‌طالب، ج 1، ص 53 ـ 55/ يوسف بن حاتم عاملي، الدرّ النظيم، ص 53 ـ 55. همچنين دربارة برخي ديگر از حوادث خارق العاده، رک: مجلسي، بحارالانوار، ج 15، ص 254 به بعد.

[49]. ابن‌هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 199 ـ 201/ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج1، ص 573 ـ 574.

[50]. ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص 120.

[51]. ابن‌هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 201/ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج1، ص 574. بلاذري، اين جريان را به اختصار گزارش کرده است (بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 102 ـ 103). ابن‌شهرآشوب اين جريان را با تفاوت‌هايي نگاشته است (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي‌ طالب، ج1، ص 59 ـ 60).

[52]. ابن‌هشام، السيرة النبويه، ج1، ص 201 ـ 202/ ابن سعد، الطبقات الكبري، ج 1، ص 119/ مسلم بن حجاج نيسابوري، صحيح مسلم، ج1، ص 101 ـ 102/ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 1، ص 574/ بيهقي، دلائل النبوه و معرفة احوال، ج 2، ص 5 ـ 8.

[53]. محققان معاصر اين افسانه را به دلايل گوناگون مخدوش و غيرمعتبر دانسته‌اند، رک: سيد جعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيرة النبي الاعظم‌(ص)، ص 164ـ 172/ سيدهاشم رسولي محلاتي، درس‌هايي از تاريخ تحليلي اسلام، ص 191 ـ 204/ محمود ابوريّه، أضواء علي السنة المحمدية او دفاع عن الحديث، ج 1، ص 187ـ 188/ محمد هادي يوسفي غروي، موسوعة التاريخ الاسلامي، ج1 ، ص 265 ـ 274.

[54]. ابن‌شهر آشوب، مناقب آل‌ابيطالب، ج 1، ص 60.

[55]. ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص 96 و 133/ بلاذري، كتاب جمل من انساب الاشراف، ج1، ص 105.

[56]. محمد بن حبيب بغدادي، المُحَبَّر، ص 78‌/ بلاذري، كتاب جمل من انساب الاشراف، ج1، ص 106.

[57] ام ايمن، كنيز عبدالله و داية رسول خدا(ص)‌ كه حضرت او را از پدرش به ارث برده بود‌. نام او «بركة» بود‌. در باره مقام
و منزلت اين بانو نزد پيامبر‌(ص) همين بس كه حضرت در بارة او فرموده است : «ام ايمن بعد از مادرم، مادر من بود‌»‌. چون پيامبر‌(ص) حضرت خديجه را تزويج كرد، او را آزاد كرد‌. ام‌ايمن پس از آزادي، با عبيدبن زيد حبشي ازدواج كرد كه ثمرة آن پسري به نام «ايمن» بود كه در جنگ حنين شهيد شد‌. بعدها ام ايمن با غلام حضرت خديجه به نام زيدبن حارثه كه خديجه او را به پيامبر‌(ص) بخشيد‌ه بود و رسول خدا‌(ص) او را آزاد كرده بود، ازدواج كرد كه ثمرة اين ازدواج، اسامة بن زيد بود‌. (محمد بن سعد، الطبقات الكبري، ج 8‌ ، ص ،179‌/ ابن عبدالبر قرطبي، الاستيعاب، ج 4، 356)‌. در خبري آمده است كه ام‌ايمن امين‌ترين زنان نزد حضرت زهرا(س) بود‌ (شيخ صدوق، علل الشرايع، ج1، باب 149، ص 187/ محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج43، ص 204).

[58]. ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص 133/ بلاذري، كتاب جمل من انساب الاشراف، ج1، ص 105 ـ 106.

[59]. بلاذري، كتاب جمل من انساب الاشراف، ج1، ص 107 / و نيز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص 124.

[60]. ابن‌هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 218/ ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج 1، ص 121 ـ 122/ بلاذري، كتاب جمل من انساب الاشراف، ج1، ص 105 ـ 106/ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج2، ص 33/ شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ص183 و 187 ـ 188.

[61]. ابن‌هشام، السيرة النبوية، ج1، ص 225/ ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج 1، ص 104 و 124/ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 2، ص 35/ بيهقي، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعة، ج2، ص 67.

[62]. رک: سيدجعفر مرتضي عاملي، الصحيح من سيرة النبي الاعظم‌(ص)، ج 2، ص 176ـ 181/ هاشم معروف حسني، الموضوعات في آلاثار و الاخبار : عرض و نقد، ص 200ـ 206/ رسولي محلاتي، درس‌هايي از تاريخ تحليلي اسلام، ج 1، ص 272 ـ 280/ رسول جعفريان، نقد و بررسي منابع سيرة نبوي، مقالة «نقد و بررسي سفر پيامبر اکرم‌(ص) به شام»، نوشتة رمضان محمدي، ص 313 ـ 331/ غلام حسين زرگري نژاد، تاريخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ص 187 ـ 192.

[63]. ابن‌سعد، الطبقات الكبري، ج1، ص 121/ عبدالرحمان‌بن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، ج 2، ص 268/ ابوالفتح محمد‌بن سيد الناس، عيون الأثر في فنون المغازي و الشمائل و السِيَر، ج 1، ص 45/ احمدبن علي مقريزي، إمتاع الاسماء بما للنبي من الاموال و الاحوال و الحفدة و المتاع، ج 4، ص 91 و ج 5، ص 63/ صالحي شامي، سُبُل الهُدي و الرشاد في سيرة خير العباد، ج 1، ص 388.

[64]. طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 2، ص 33/ بيهقي، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعة، ج 2، ص25.

[65]. ذوالمجاز، نام بازاري از بازارهاي دوره جاهلي بوده كه در يك فرسنگي عرفات تشكيل مي‌شده است (حموي، معجم البلدان، ج 5، ص 55).

[66]. ابن سعد، الطبقات الكبري، ج 1، ص 121/ ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، ج 2، ص 284/ مقريزي، إمتاع الاسماء بما للنبي من الاموال و الاحوال و الحفدة و المتاع، ج 8، ص 312/ ابن‌حجر عسقلاني، الاصابة في تمييز الصحابة، ج 7، ص 203.

 

 

اسم الکتاب : تاریخ اسلام در آینه پژوهش المؤلف : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    الجزء : 24  صفحة : 3
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست