responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : تاریخ اسلام در آینه پژوهش المؤلف : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    الجزء : 24  صفحة : 2
جماعةالعلماء،احياگرهويت سياسي شيعيان عراق

، سال ششم، شماره چهارم، زمستان 1388، 23 ـ 42

سجاد دادفر

چكيده

بعد ازجنگ جهاني اول و استقلال عراق از امپراتوري عثماني، تمام حكومت‌هايي كه در اين كشور به قدرت رسيدند، به‌رغم شكل‌ها و نگرش‌هاي مختلف‌شان، در پديدآوردن مشاركتي كه همه بخش‌هاي جامعه را در بر گيرد، شكست خوردند. در اين ميان، شيعيان بدون توجه به جمعيت و خدماتشان در استقلال عراق، كمتر از هر گروه ديگري مورد توجه قرارگرفتند. انقلاب 1958م عبدالكريم قاسم و انجام پاره‌اي اصلاحات از سوي وي و نيز گسترش ايدئولوژي‌هاي غير ديني از جمله كمونيسم، واكنش روحانيت شيعه را در پي داشت. به نظر مي‌رسد اين واكنش نقش عمده‌اي در احياي هويت سياسي شيعيان عراق در اين دوره و پس از آن داشته است. در اين ميان، جماعةالعلماء، از نخستين گروه‌هايي است كه نقش ارزنده‌اي را در اين مورد ايفا كرد. نگارنده در اين پژوهش تلاش نموده تا ضمن بررسي شرايطي كه منتهي به پيدايش جماعةالعلماء شد، نقش اين گروه را در تحولات سياسي جامعه شيعي عراق مورد توجه قرار دهد.

كليد واژه‌ها: عراق، شيعيان، جماعةالعلماء و جنبش سياسي.

 

مقدمه

جنبش سياسي يكي از مهم‌ترين اشكال رفتار جمعي است كه تعداد كثيري از مردم در آن سازمان مي‌يابند و فعالانه شركت مي‌جويند تا در جامعه نوعي دگرگوني ايجاد كرده يا از وقوع دگرگوني خاصي جلوگيري نمايند.[1]

شركت در جنبش براي بيشتر مردم جنبه غير مستقيم و غير رسمي دارد. معمولاً تعداد زيادي از مردم هوادار، بدون عضويت رسمي در سازماني كه جنبش را رهبري مي‌كند، از برنامه‌هاي جنبش پشتيباني كرده و خواسته‌هاي جنبش را خواسته‌هاي خود مي‌دانند، به اين ترتيب، جنبش را مي‌توان كوشش جمعي براي پيشبرد منافع مشترك يا تأمين هدفي مشترك از طريق عمل جمعي خارج از حوزة نهادهاي رسمي تعريف كرد. جنبش، پديده‌اي است كه از كمترين تشكيلات سازماني برخوردار است، اگر چه به اندازه يك حزب سازمان‌يافته و ديوان‌سالار نيست، اعضاي آن، چه رسمي و چه غير رسمي، فعال بوده و از موضع جنبش در جهت ايجاد دگرگوني و اصلاح در جامعه، هواداري مي‌كنند.[2]

بر اساس آنچه گفته شد، بررسي جنبش سياسي شيعه در عراق قرن بيستم نشان مي‌دهد كه مي‌توان رشد خود آگاهي شيعيان اين كشور را (از سر چشمه‌هاي مخالفت با نفوذ استعمارگران تا نارضايتي اجتماعي و در نهايت، فعاليت سياسي مبارزه جويانه) در دو مرحله گسترده و درهم تنيده دنبال نمود:

مرحلة نخست اين جنبش كه با اشغال عراق توسط انگلستان در سال 1332ق/1914م شروع شد، سرآغاز قيامي عليه استعمارگران بود كه با حضور گسترده شيعيان و تحت رهبري مرجعيت انجام گرفت. بررسي تاريخ جنبش شيعه در اين مرحله كه با قيام 1338ق/1920م، به اوج خود رسيد، نشان مي‌دهد كه مهم‌ترين خواسته شيعيان، كسب استقلال سياسي عراق و اخراج بيگانگان از كشور بود.[3] هر چند در نتيجه تلاش گسترده شيعيان و رهبران آن و نيز انتخاب فيصل به عنوان نخستين پادشاه عراق، استقلال اين كشور تحقق يافت، اما نكته قابل توجه آن است كه با تأسيس دولت‌هاي وابسته، فعاليت سياسي جنبش شيعه، محور تازه‌اي يافت كه همان مشاركت سياسي در حكومت و تلاش براي بهبود جايگاه اقتصادي و اجتماعي خود در كشور بود. در اين دوره، مخالفت شيعيان در قالب اعتراض به نابرابري در توزيع منافع و فرصت‌ها و نياز به حكومت عادلانه، بروز مي‌يافت.[4]

سيطره جامعه سني بر تشكيلات نظامي و نيز بر روند تشكيل حكومت كه از زمان جنگ جهاني اول آغاز گرديد، پس از استقلال اين كشور تثبيت و تا سقوط حزب بعث ادامه يافت. هر چند طي دوران سلطنت خاندان هاشمي، اقدامات ناچيزي براي وارد ساختن شيوخ قبايل و چهره‌هاي سرشناس شيعه به پارلمان و كابينه صورت گرفت، اما اين تلاش‌ها بسيار محدود و كم اثر بود. تسلط جامعه سني بر حكومت باعث شد تا بسياري از شيعيان از همه امتيازهاي اجرايي برخاسته از چنين سلطه‌اي، بي‌بهره باشند. چند دهه تبعيض كه با نارضايتي از اوضاع اجتماعي ـ سياسي و اقتصادي همراه بود، از دهه 1379ق/1960م به بعد جمعي از شيعيان را به مبارزه عملي با حكومت برانگيخت.

اما آغاز مرحله دومِ جنبش سياسي شيعه را بايد در دوران بعد از انقلاب 1377ق/1958م، و از شهر مقدس نجف دانست.

انقلاب 1958م عبدالكريم قاسم و واكنش شيعيان

درسال1958م و در پي قيام عبدالكريم قاسم، نظام سلطنتي درعراق سقوط كرد. البته بدنه اصلي اين انقلاب از شيعيان جنوب تشكيل مي‌شد، اما غلبه ايدئولوژي چپ بر آن موجب شد تا توده شيعه بر اثر روشنگري‌هاي مرجعيت از آن جدا شوند.

با سقوط رژيم سلطنتي و تشكيل نظام جمهوري در عراق، قاسم تلاش نمود تا با انجام اصلاحاتي چند، به نوعي كشور را درمسير توسعه و رفاه اجتماعي قرار دهد. اين اقدامات عمدتاً در راستاي انجام تغييراتي در ساختار سياسي ـ اقتصادي و اجتماعي كشور بود. تلاش درجهت آزادي كشور از كنترل سياسي ـ اقتصادي خارجي و به خصوص غربي، اصرار بر توزيع عادلانه‌ درآمد و منافع اجتماعي متمركز، حركت در جهت كسب اتحاد ملي و تسلط بر گروهاي مختلف مردم توسط دولت و تلاش در جهت مدرنيزه ‌كردن ساختار اجتماعي و اقتصادي كشور، بخشي از اهدافي بود كه قاسم در انديشه تحقق آن بود.[5] هرچند از دوران كوتاه مدت حكومت قاسم به عنوان دوره‌اي درخشان در تاريخ عراق ياد مي‌شود، اما در عين حال مي‌توان گفت كه بخشي از اصلاحات انجام شده در اين دوره، در بخش‌هاي اجتماع، اقتصاد و سياست به گونه‌اي بود كه خشم روشنفكران شيعي و مخصوصاً طبقه روحاني را برانگيخت. در واقع مي‌توان گفت كه جنبش شيعه در اين مرحله، عكس‌العملي مستقيم به تغييرات نهادينه شده و تحولات ايجاد شدة پس از انقلاب بود.

قسمتي از اين تحولات، شامل تلاش در جهت تنزل جايگاه طبقات اجتماعي قديمي، از جمله طبقه روحانيون بود. چنين تنزل و ركودي، عملاً بخش عمده‌اي از جنبه‌هاي اجتماعي‌، اقتصادي، فرهنگي و سياسي جامعه را در بر مي‌گرفت.[6] در كنار لغو مجموعه قوانين منازعات قبيله‌اي،[7] تنزل جايگاه طبقات بزرگ اشرافي، مالك و زمين‌دار، وضع قوانين جديد خانواده، آزادي‌هاي نوين سياسي ـ هر چند كوتاه مدت ـ به گونه‌اي بود كه فرصت لازم را براي ظهور و گسترش ايدئولوژي‌هاي مدرن، بالأخص، ماركسيسم فراهم كرد.

به نظر مي‌رسد دست‌كم سه عامل در واكنش شيعيان و مخالفت مجتهدان، عليه سياست‌هاي دولت قاسم در اين زمان، نقش عمده‌اي داشتند: قانون جديد اصلاحات ارضي در زمينه تعيين حدود مالكيت، قانون خانواده و گسترش عظيم ماركسيسم. اينها سه عامل اساسي و مهمي بودند كه بر موضع مخالفان عليه سياست‌هاي دولت، تأثير عميقي نهادند.[8] ماركسيسم از ديدگاه روحانيون، خطري جدي براي اسلام به حساب مي‌آمد كه مي‌توانست معتقدات ديني مسلمانان را تحت‌الشعاع خود قرار دهد. در اين دوره، كمونيست‌ها با استفاده از فضاي سياسي ايجاد شده در نتيجة تبليغات وسيع، موفق شدند توجه توده‌هاي عظيمي را، مخصوصاً در ميان طبقات متوسط، پايين و كارگر شهري و روستايي جلب نمايند. اين موفقيت به گونه‌اي بود كه حزب كمونيست عراق به واسطه نفوذ در ميان دهقانان و جوانان مهاجرِ شيعه از استان‌هاي جنوبي به بغداد و فقراي شيعه در مراكز شهري، رونق پيدا كرد. استقبال گسترده بخش‌هاي مختلف جامعه شيعي عراق از حـزب كمونيست به گونه‌اي بود كه دبيركل وقت اين حزب، سلام عادل، سيدي از اهل نجف بود. همچنين بسياري از اعضاي كميته مركزي و بيشتر اعضاي رده بالاي حزب، شيعه بودند.[9]

در نتيجة گسترش انديشه‌هاي ماركسيستي در ميان طبقات مختلف جامعه شيعي عراق، در سال 1378ق/1959م، پايين‌ترين آمار زيارت از كربلا و نجف ثبت شد. صحنه حضور جمعيت چند صد نفري زائران حاضـر در شهر‌هاي مقدس در آن سال، در مقايسه با جمعيت عظيم و ده‌ها هزار نفري سال‌هاي گذشته به گونه‌اي بود كه نگراني عميق روحانيون را بر انگيخت.[10] روحانيوني كه به واسطه تأثيرپذيري جمعيت عظيمي از مردم كشاورز و فقير شهر‌هاي مقدس و حومه آن از سياست‌هاي ماركسيستي، با بيگانگي و جدايي از آنان روبه‌رو شده بودند. نفوذ حزب كمونيست در بعد از انقلاب 1958م / 1377ق و به ويژه در دو سال بعد از آن، بي‌سابقه بود. در نتيجة حمايت قاسم از آنان، كمونيست‌ها بر اتحاديه‌هاي كارگري، انجمن‌هاي روستايي و شهري، سازمانهاي دانش آموزي، جوانان و دانشجويان مسلط شده و در عين حال، مناصب نظامي بالايي در ارتش داشتند.[11]

از سوي ديگر، اصلاح قانون خانواده كه براساس آن سهم زنان در ارث، همسان با مردان اعلام شد، از عوامل ديگري بود كه واكنش جامعه شيعي و مخصوصاً طبقه روحانيت را در‌پي ‌داشت. همچنين بر‌اساس اين قانون، چند همسري ممنوع و متخلفان از آن به شدت جريمه و مجازات مي‌شدند.[12]

از نظر علما اين مسئله مصداق حاكميت ارزش‌هاي ضد ديني و تنزل جايگاه شريعت بود. بدين ترتيب، در نتيجه تحولات ايجاد شده، موج مخالفت روحانيت و مبارزان شيعه عليه حكومت قاسم شروع شد.[13]

مخالفت‌هاي صورت گرفته را مي‌توان در قالب دو نوع واكنش متفاوت تقسيم‌بندي نمود: واكنش نخست كه توسط گروهي از طلبه‌هاي جوان و اصلاح‌طلب نجف در كنار شخصيت‌هاي غير معمم شيعه و از خانواده‌هاي بازرگان به راه افتاد، خصيصه‌اي ايدئولوژيكي ـ ‌سياسي داشت كه هدف آن، خلق ايدئولوژي اسلامي جهاني به منظور سركوب انديشه ماركسيسم و تشكيل سازمان مدرني براي ترويج آن بود. اين حركت، سر منشأ تأسيس حزب‌الدعوه اسلامي شد. اما دومين واكنش كه توسط مراجع و نسل ارشد علما صورت گرفت، بيشتر خواهان توسعه و بازسازي حوزه، گسترش خدمات اجتماعي و توجه بيشتر به معتقدات اسلامي بود، ضمن آنكه نشريات اين دسته، ابزار مناسبي براي حمله شديد به كفر و الحاد (حزب كمونيست) و اشاعه و تـرويج اسلام به حساب مي‌آمدند. در نتيجه ايـن استراتژي‌ها گروه «جماعةالعلما»ي نجف متولد شد. بنابراين مي‌توان گفت كه احياي هويت سياسي شيعيان عراق در اواخر دهة 1369ق/1950م، واكنشي در برابر خطرات ناشي از گسترش ايدئولوژي‌هاي غير ديني و مخصوصاً كمونيسم بود.

جماعةالعلماء (زمينه‌هاي شكل گيري)

هر چند تماس‌ها و تحركات اوليه براي تشكيل جماعةالعلماء در اواسط يا اواخر سال 1378ق/1959م، آغاز شد، اما اعلام رسمي تشكيل آن در سال 1379ق/1960م و همزمان با سالروز ولادت امام علي(ع) در شهر نجف اشرف اتفاق افتاد.[14]

اگر چه حضور تعدادي از مؤسسان اوليه الدعوه در تركيب اعضاي اصلي جماعةالعلماء، نقاط مشتركي را بين اين دو گروه به وجود آورده بود، اما واقعيت امر آن است كه برخلاف حزب‌الدعوه، انگيزه تشكيل اين گروه، بيشتر اعتقادي و نه سياسي بود. مبارزه با گسترش كمونيسم و تأكيد مجدد بر آموزه‌هاي شيعه و اصول اسلام از اهداف مهمي بود كه مؤسسان جماعةالعلماء در پي آن بودند. از سوي ديگر، فعاليت اين گروه نيز منحصراً با حضور طبقه روحاني و تحت نظارت دقيق مرجعيت آغاز شد. بي‌شك، پشتيبان و حامي واقعي اين گروه، آيت‌الله سيدمحسن حكيم، مرجعيت اعلاي وقت شيعه بود، زيرا بدون رضايت وي تشكيل چنين اجتماعي از علما، قابل تصور هم نبود.[15]

در واقع، جماعةالعلماء كه بعدها، زمينه سقوط حكومت عبدالكريم قاسم را در سال 1963م به وجود آورد، مجموعه‌اي از علما، مجتهدان و فضلاي حوزه علميه نجف را دربر مي‌گرفت كه از بـرجسته‌ترين آنها مي‌توان سيدمرتضي آل ياسين (دايي سيدمحمد‌باقر صدر) و سيداسماعيل صدر (برادر سيد محمدباقر صدر) را نام برد.[16] برخلاف حزب‌الدعوه كه مؤسسان آن بيشتر از نسل جوان بودند، ده نفر از شخصيت‌هاي رده اول جماعت‌العلما بالغ بر شصت سال سن داشتند كه در حوزه علميه از جايگاه عالي يا متوسطي داشتند. (به جدول شماره 1 نگاه كنيد)

رهبري اين گروه بر عهدة آيت‌الله مرتضي آل‌ياسين بود. انتخاب آل‌ياسين به عنوان رياست گروه را مي‌توان به عوامل مختلفي چون سابقه و تبار خانوادگي، مرتبه مذهبي و روابط گسترده او با شهرهاي مقدس، از جمله نجف و كاظمين نسبت داد. ارتباط خوب وي با كاظمين باعث گسترش نفوذ مرجعيت در اين شهر مي‌شد؛ شهري كه همواره تحت تأثير و نفوذ خاندان خالصي قرار داشت.[17]

همان‌گونه كه ذكر شد به نظر مي‌رسد اهداف اصلي بانيان اين گروه، اجراي برنامه‌هايي در راستاي دفاع از ارزش‌هاي اسلامي و بهبود شرايط زندگي شيعيان عراق در حوزه‌هاي مختلف اجتماعي بود. در راستاي اجراي اين سياست و تحت تأثير اقدامات سازمان اخوان‌المسلمين مصر، اين گروه اقدام به تأسيس مراكز بهداشتي، فرهنگي و صندوق‌هاي خيريه، جهت كمك به نيازمندان، فقرا و يتيمان نمود. همچنين مؤسسان جماعةالعلماء، به منظور تحول در نظام آموزشي حوزه، ده مدرسه در سطوح ابتدايي، راهنمايي و متوسطه در شهر‌هاي، بغداد، بصره، حله و نعمانيه احداث و افتتاح نمودند. اين مدارس علاوه بر دانشكده الهيات بود كه در بغداد و تحت نظارت و سرپرستي سيد مهدي حكيم و سيد مرتضي عسگري راه‌اندازي شد.[18]

بدين ترتيب با حمايت مالي و معنوي آيت‌الله سيدمحسن حكيم، جماعت‌العلما به‌تدريج به گروهي مؤثر در سياست گذاري‌هاي جامعه شيعي عراق تبديل شد. جماعةالعلماء در شرايطي پا به عرصه حيات گذاشت كه در نتيجه فعاليت گسترده كمونيست‌ها و قدرت‌گيري آنان با انقلاب 1958م عبدالكريم قاسم، شهر نجف، شاهد انتشار انبوهي از نشريات، هفته‌نامه و كتاب‌هايي در زمينه مبارزه با كفر و الحاد بود. جهت‌گيري اين آثار كه اغلب توسط علماي جوان و روشنفكر حوزه نوشته مي‌شد، در راستاي تبيين و تحليل مسائل آن روز جامعه عراق بود. از جمله عناوين اين آثار مي‌توان به مسئله كار و حقوق كارگر در اسلام، نظام سياسي در اسلام، معضل فقر در اسلام، ثروت در اسلام، دولت و دستگاه حكومتي در اسلام، نظام مالي و توزيع ثروت در اسلام، كمونيسم يك اصل ويران‌گر، كمونيسم دشمن مردم، سازماندهي خانواده در اسلام و كنترل جمعيت در اسلام اشاره نمود.[19]

اضواء الاسلام و رويارويي ايدئولوژيكي

در راستاي تحليل شرايط آن روز جامعه عراق و ديدگاه جامعه شيعي، يكي از مهم‌ترين اقدامات فرهنگي جماعةالعلماء انتشار نشريه اضواء الاسلام بود كه به مصداق، سخن‌گوي گـروه عمـل مي‌كرد. افرادي چون سيدمحمدباقر صدر، محمدحسين فضل‌الله، محمدامين زين‌الدين و عبدالهادي فاضلي، اعضاي هيئت تحريريه اين مجله را تشكيل مي‌دادند. هر چند انتشار اين مجله، كمتر از سه سال ادامه داشت، اما با اين حال نقش مهمي در تثبيت و استقرار سنن و رسوم انديشمندانة نوين و هويت بخشيدن به اقدامات علماي جوان و ارتباط آنان با همكاران غير روحاني ايفا كرد. به گفته محمدحسين فضل‌الله، انتشار اين نشريه، چشم و قلب مردم را در برابر تكوين چالش‌هاي جديد گشود.[20]

اضواء الاسلام در خودآگاهي نسل جديد شيعة عراق و آشنايي آنان با تفكرات نوين اسلامي بسيار مؤثر واقع شد. يكي از بخش‌هاي قابل توجه در اين مجله, انتشار مقالات آيت‌الله سيدمحمدباقر صدر در ستوني، با عنوان «رسالتنا» بود. اين مقالات كه در خصوص موضوعات مختلف و با ديدگاهـي اسلامي منتشر مي‌شد، به واسطة بار معنايي، وضوح و روشني و ايجاد روحيه اميد، اهميت خاصي داشتند. مقالات ياد شده براي نخستين بار در سال 1968 م توسط عبدالحسين بقال جمع آوري و در كتابي هم نام با ستون اضواء، يعني «رسالتنا» در نجف چاپ و منتشر گرديد. اين اثر كه شامل شانزده مقاله منسوب به آيت‌الله سيدمحمدباقر صدر مي‌باشد، يك بار در سال 1401ق/1981م، با مقدمه‌اي از محمدحسين فضل‌الله و به ويراستاري محمد‌جبار در بيروت به چاپ رسيد. جبار، ويراستار اين اثر معتقد است كه از مجموعه اين مقالات، تنها پنج مقاله توسط آيت‌الله صدر نوشته شده و حتي مقاله پنجم نيز با همكاري محمدمهدي شمس‌الدين، تأليف شده است. وي تدوين بقيه مقاله‌ها را اثر شمس‌الدين مي‌داند. در مجموع، مقالات منتشره در اين ستون، روحيه و طرز تفكر حاكم در ميان روحانيون جوان نجف را در آن زمان به خوبـي نشان مي‌دهد. چهار مقاله آيت‌الله صدر در ارتباط با موضوعات مهم و اساسي جهان اسلام، چون احياي امت اسلامي، رسالت ما در رويارويي با چالش‌هاي جديد، كاپيتاليست و ماركسيست و بيم‌ها و اميد‌هاي جامعه اسلامي نوشته شده است. نكته قابل توجه آنكه در اين مقالات، هيچ‌گونه موضوع سياسي مطرح نگرديده است و با زباني كاملاً انتزاعي و تجريدي بــه مشكلات جهـــان اسلام و روش‌هاي مقابله با آن مي‌پردازد. براي مثال، وي در مقاله چهارم، اسلام را پايـه و مبنايــي معرفي مي‌كند كه مي‌توان تمدني كامل و پيشرفته روي آن ساخت.[21]

به گفته آيت‌الله صدر، تمدن غرب بر مبناي ايدئولوژيكيِ خود كه همان دموكراسي است، براساس مسائلي چون آزادي‌هاي اساسي در حيطه تفكر، مذهب، سياست، اقتصاد و فرهنگ ساخته شده[22] و تمدن ديگر، يعني ماركسيست، تمدني است كه با فرهنگ و تمدن كاپيتاليست در رقابت و ستيز بوده و از ديدي مادي، نسبت به جهان، زندگي، جامعه و تاريخ به عنوان مبناي ايدئولوژيكي خود برخوردار مي‌باشد.[23]

وي آن‌گاه، ضمن برحذر داشتن مسلمانان از پذيرش نسنجيده و غير منتقدانه تمدن‌هاي بيگانه، معتقد است كه مسلمانان بايد اسلام را به عنوان مبنا و زير بناي ايدئولوژيكي و چارچوبي عمومي براي تفكر، مفاهيم وابسته به تمدن، جهان هستي، زندگي، انسان‌ها و جامعه قرار دهند.[24]

شمس‌الدين نيز همانند آيت‌الله صدر، در مقاله‌هاي خود، اسلام را به عنوان تنها جايگزين مناسب براي تمدن غربي معرفي مي‌كند. وي اسلام را يك جهان‌بيني پيشرفته و نيروي مقتدر اجتماعي، منشأ احيا، بازسازي، پيشرفت و ترقي مي‌داند. نياز جهان اسلام به اتحاد و جلوگيري از تفرقه در بين مسلمانان، اشغال فلسطين توسط يهوديان، اسلام و ترقي، اسلام و اصلاح‌طلبي و اسلام در برابر استعار غـرب، از جمله موضوعاتي است كه شمس‌الدين در مقالات خود به آنها پرداخته است.

كناره‌گيري آيت‌الله صدر از اضواء الاسلام

اما هنوز مدت زمان زيادي از انتشار مقاله‌ها نگذشته بود كه آيت‌الله صدر در تابستان 1379ق/1960م، مجبور به كنارگيري از اضواء شد. چاپ ستون رسالتنا، موجي از انتقاد را از سوي شخصيت‌هاي مختلفي از علماي داخل و خارج از جامعه شيعي عـراق درپي داشت. آيت‌الله صدر، متهــم شد كه ديدگاه‌هاي فلسفي شخصي خود را به گونه‌اي مطرح نموده كه گويي باز نمودي از ديدگاه تمامي علماست، حتي برخي از علما معتقد بودند كه مجله اضواء به جاي اينكه سخن‌گوي جامعه علماي عظام باشد، تبديل به وسيله‌اي براي بيان ديدگاه‌هاي شخصيتي تازه‌كار و نوآموز (سيدمحمدباقر صدر) شده است. آنان، كنترل بيشتر بر مطالب چاپ شده در نشريه را خواسار شدند.[25]

به نظر مي‌رسد علاوه بر رقابت‌هاي سنتي موجود در حوزه نجف، عوامل متعددي در كناره‌گيري آيت‌الله صدر از مجله اضواء نقش داشته است. منابع حزب‌الدعوه معتقدند كه بحران ايجاد شده، عليه آيت‌الله صدر، حركتي سازمان يافته از سوي حزب بعث بود كه بعضي از عناصر حزب، چون حسين صافي طراح آن بودند. صافي كه وكيلي بعثي و اهل نجف بود، رابطه‌اي نزديك با آيت‌الله سيدمحسن حكيم داشت و از طرفداران مبارزه با كمونيسم و مخالفان حزب‌الدعوه محسوب مي‌شد. آيت‌الله صدر، خود در مورد هويت و انگيزه طراحان اين مسئله، در نامه‌اي كه به آيت‌الله سيدمحمدباقر حكيم نوشته در اين مورد مي‌نويسد:

پس از عزيمت شما به لبنان، با بدگويي، شايعه پراكني، الفاظ و گفته‌هاي درشت و حتي خشونت، همگي عليه ملازم شما (صدر) طغيان كردند تا او را درهم بشكنند. اين مبارزه در ميان برخي از افراد كميته رهبري اضواء و پيروانشان آغاز شد... سپس با كمك فتنه‌گري و آشوب از سوي افراد ديگري چون حسين صافي شدت يافت. من نمي‌دانم بين اين دو، پيوندي وجود دارد يا اينكه رابطه‌اي تصادفي است».[26]

به همين دليل آ يت الله سيدمحمدباقر حكيم نيز بر اين باور بود كه مبارزه فوق، توسط حزب بعث برنامه‌ريزي شده بود. وي در اين مورد مي‌نويسد:

اگر چه در ظاهر، عده‌اي از علما مسبب حمله به صدر محسوب مي‌شدند، اما واقعيت آن است كه دست حزب بعث، پشت پرده بود، چون استاد صدر، در برخي از نامه‌هايش تصديق مي‌كند كه وكيل حسين صافي در اين جريان نقش داشته است. صافي كه قبلاً معمم بوده و از نوادگان خانواده‌هاي روحاني محسوب مي‌شد، با بعضي از علماي با نفوذ ارتباط داشته و به عنوان مسئول و نماينده حزب بعث در نجف، در وراي اين مبارزه بود.[27]

شايان توجه است كه در طول اين دوره، هيچ‌گونه برخورد ايدئولوژيكي بين طبقة روحاني و حزب بعث وجود نداشت. در واقع، هر دو گروه در نبرد و مبارزه خود عليه قاسم و كمونيست‌ها، انگيزه مشتركي داشتند. اما عده ديگري معتقد بودند كه حملات سياسي به صدر، ارتباط مستقيمي با اختلاف ديدگاه محافل شيعه عراق در مورد درگيري ايران و مصر در آن زمان داشت. در واقع، اين اختلاف از مقابله دو ايدئولوژي متضاد، يعني ناسيوناليسم عرب، به رهبري ناصر و موضع طرفداري از غرب به رهبري شاه ايران در خاورميانه، ناشي بود. در ماه جولاي سال 1379ق/1960م دولت مصر به رهبري ناصر در واكنش به اقدام دولت ايران مبني بر به رسميت شناختن اسرائيل، تمام روابط ديپلماتيك خود را با ايران قطع نمود. شيخ محمود شلتوت، مفتي الازهر نيز طي فتوايي، ضمن حمايت از اقدام ناصر، تمامي مسلمانان را به واكنش در برابر اقدام شاه ايران فرا خواند.[28]

اين مسئله باعث شد تا در بين محافل شيعي عراق دو ديدگاه متضاد شكل بگيرد. گروهي معتقد بودند كه با تمام اين احوال، مصر كشوري سني مذهب است و بايد از شاه به عنوان حاكم تنها كشور شيعي جهان حمايت كرد، اما در مقابل، برخي نيز طرفدار ناصر بوده و به موضع‌گيري عليه شاه ايران اعتقاد داشتند. در چنين شرايطي، آيت‌الله سيدمحسن حكيم كه ظاهراً تمايلي به تيرگي روابط خود با شاه ايران نداشت، در مقابل تلگرام‌ها و درخواست‌هاي مكرر، جهت محكوم كردن اقدام شاه، طـي نامــه‌اي محتاطانه به آيت‌الله بهبهاني در تهران، در مورد اعتراضات و نارضايتي مسلمانان، از سياست دولت ايران در قبال اسرائيل هشدار داد. وي در اين نامه، ابراز اميدواري كرد كه مقامات ايراني در مورد وظايف اسلامي خود توجه بيشتري نمايند.[29]

متن نامه به گونه‌اي بود كه نه اعتراض مستقيمي را بيان مي‌كرد و نه نامي از شاه برده شده بود. همچنين آيت‌الله حكيم در پاسخ سؤال آيت‌الله صدر در مورد اقدام شاه ايران، نارضايتي‌اش را از اين مسئله بيان داشت.[30] اما چندي بعد موضع آيت‌الله حكيم و نامة وي به بهبهاني در مجله اضواء منتشر گرديد. اين اقدام كه ظاهراً بدون اجازه وي صورت گرفته بود. موجب نارضايتي آيت‌الله حكيم و تيرگي روابط وي با آيت‌الله صدر شد. به هر حال، با كناره‌گيري، آيت‌الله صدر، مجله اضواء فعاليت خود را تحت نظارت محمدحسين فضل‌الله روحاني جوان لبناني از سر گرفت.

اقدامات جماعةالعلماء

اما همان گونه كه بيان شد، يكي از مهم‌ترين اقدامات جماعةالعلماء، مبارزه با كمونيست و گسترش انديشه‌هاي ماركيستي بود. در سال 1377ق/1958م، طي كودتايي به رهبري عبدالكريم قاسم، نظام پادشاهي عراق سرنگون شد. حكومت جديد و شعارهاي آن مبني بر پايان دادن به تبعيض‌هاي موجود در رژيم گذشته، اميد‌هايي را در ميان شيعيان برانگيخت و حتي حمايت برخي از علماي شيعه را درپي داشت، اما به‌تدريج و در نتيجه سياست‌هاي قاسم، رابطة جامعه شيعي عراق و مخصوصاً طبقه مجتهدان با وي دگرگون شد. از يك سو حزب كمونيست كه در كوتاي 1377ق/1958م نقش فعالي ايفا نموده بود. به تدريج، قدرتمندترين حزب و نيروي با نفوذ كشور مطرح شد،[31] از سوي ديگر، برخي از سياست‌هاي قاسم، به‌ويژه در بخش قانون ثبت احوال، موجب خشم طبقه روحانيت، اعم از شيعه و اهل‌سنت شد.

بدين ترتيب، درپي صدور قانون احوال شخصي و همچنين افزايش نقش ماركسيست‌ها و گسترش فعاليت‌شان، بيشتر مراجع بزرگ تقليد به تدريج در تأييد دولت عبدالكريم قاسم احتياط به خرج دادند و سپس طولي نكشيد كه در مقابل آن موضع مخالف گرفتند. اما به نظر مي‌رسد ارتباط و تعامل دو جامعه شيعي ايران و عراق، طي سال‌هاي بعد از انقلاب 1377ق/1958م در فعاليت جماعت‌العلما نيز به گونه‌اي تأثير داشته است. فعاليت گسترده كمونيست‌ها در اين سال‌ها و انقلاب‌هاي موفق روستايي آنها در مناطقي از جهان چون چين، جنوب شرق آسيا و كوبا به مثابه زنگ هشداري براي غرب بود. اين مسئله باعث شد تا ايالات متحده امريكا برخي از هم‌پيمانان خود، از جمله ايران را دربارة انجام اصلاحات مشابه براي مقابله با نفوذ كمونيست‌ها تحت فشار قرار دهد.[32]

نتيجه اين سياست، اقدام شاه ايران مبني بر اجراي انقلاب شاه و ملت بود كه بخشي از آن شامل اصلاحات ارضي مي‌شد. اما اين اقدام با واكنش جامعه روحانيت ايران روبه‌رو شد. آيت‌الله بروجردي كه در اين زمان مرجعيت اعلاي شيعه را در اختيار داشت، طي فتوايي عليه لايحه اصلاحات ارضي (1378ق/ سال 1959 م) آن را با شريعت و قانون اساسـي ايران مغاير اعلام نمود.[33]

موضع آيت‌الله بروجردي، بيان‌گر نقض همكاري بين روحانيت ايران و دولت اين كشور از نظر سياست ملي بود.[34] اين مسئله باعث شد كه نه تنها مجتهدان ايراني، بلكه مراجع و مجتهدان ساكن در عتبات نيز خط مشي سكوت و بي‌تفاوتي در مسائل سياسي را كنار نهاده، به شكل جدي وارد اين عرصه شوند. چند روز بعد از موضع‌گيري آيت‌الله بروجردي در مورد لايحه اصلاحات ارضي، آيت‌الله حكيم در فوريه 1380ق سال 1960 طي فتوايي، عضويت در حزب كمونيست را حرام اعلام كرد. در اين فتوا آمده است:

بسم الله الرحمن الرحيم، عضويت در حزب كمونيست حرام است، زيرا اين امر، ترويج كفر و الحاد است. خداوند شما و همه مسلمانان را از اين امر در پناه خود محفوظ بدارد و به ايمان و تسليم شما بيفزايد. و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. محسن حكيم 17شعبان 1379.

همچنين آيت‌الله مرتضي آل‌ياسين، رياست جماعةالعلماء، طي فتوايي كه در 23 آوريل و در هفته‌نامه الفيحا در شهر حله منتشر شد، طرفداري و حمايت از حزب كمونيست را در زمره ارتكاب گناهان كبيره اعلام كرد.[35] آيت‌الله مهدي شيرازي نيز در همان ماه، فتوايي صادر كرد كه براساس آن نماز و روزه كساني كه از حزب كمونيست حمايت نمايند، قبول نخواهد بود. همچنين براساس اين فتوا، خريد گوشت از قصاب معتقد به اصول كمونيسم جايز نبوده و جواناني كه چنين اعتقادي داشته، از پدران خود ارثي نخواهند برد.[36]

اما نكته قابل توجه در مورد آيت‌الله سيدمحسن حكيم آن است كه وي به رغم صدور فتواي مشهورش در زمينه تحريم عضويت در حزب كمونيست، هرگز به صورت صريح و آشكار، اقدامات قاسم را محكوم نكرد. به نظر مي‌رسد تصميم آيت‌الله حكيم در خصوص عدم مخالفت صريح با اصلاحات قاسم، علاوه بر مشي سنتي وي مبني بر عدم دخالت در سياست، ناشي از ارتباط بخشي از اصلاحات ياد شده با سرنوشت و رفاه بخش عمـده‌اي از جامعه شيعــي عــراق، يعني كشاورزان ايـن جامعه بود. علت ديگر در عدم محكوميت صريح قاسم از ناحيه آيت‌الله حكيم آن بود كه وي و طبقه وسيعي از طرفداران كمونيست تنها به جنبه‌هاي اجتماعي آن گرايش يافته و هرگز اين تمايل آنان جنبه اعتقادي نيافت. علوي در مورد قانون اصلاح امور كشاورزي و نتايج آن مي‌نويسد: «قاسم، قانون اصلاح امور كشاورزي را تصويب كرد. به موجب اين قانون، كشاورزان مستعضف كه بيشتر شيعه مذهب بودند، از سلطه نظام ارباب و رعيتي آزاد شدند».[37]

براساس اين قانون كه ظاهراً هدف آن تضعيف طبقه ملّاك و بهبود وضعيت كشاورزان بود، سقف‌هايي براي اجاره زمين معين شد. از آن به بعد قرار شد، مالكيت محدود به هزار دونم زمين آبي و دوهزار دونم زمين ديمي شود. ما به‌التفاوت آن قرار شد به صورت قرضه سه درصدي بيست‌ساله از طرف دولت به مالكان پرداخت شود. قرار شد زمين در بين روستاييان به صورت 30 ـ 60 دونم زمين آبي و 60 ـ 120 دونم زمين ديمي تقسيم شود. استقبال كشاورزان از اصلاحات ارضي قاسم به گونه‌اي بود كه وقتي فتواي منسوب به آيت‌الله حكيم مبني بر باطل بودن نماز اقامه شده در زمين‌هايي كه براساس لايحه اصلاحات ارضي مصادره شده بود، منتشر گرديد، كشاورزان طي نامه‌اي به آيت‌الله حكيم خواستار تأييد آن شدند. بسياري از كشاورزان شيعه معتقد بودند كه آيت‌الله حكيم به واسطه فقر و شرايط بد زندگي آنها، هرگز با بهبود شرايط زندگي‌يشان مخالفت نخواهد نمود.[38]

به هر حال، جماعةالعلماء كه در سال 1379ق/1960م تشكيل شد 1399ق/1979م، عمدة فعاليت‌هاي خود را بر امور فرهنگي متمركز كرد. گرچه اين گروه رسماً در اين سال (1399ق/1979م) حمايت خود را از تغيير روش به تاكتيك‌هاي خشونت‌آميز، اعلام نمود،[39] اما واقعيت آن است كه چه آن زمان در عراق و چه زماني كه چندي پس از آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، تعدادي از رهبران آن فعاليت‌هاي خود را در ايران (تهران و قم) آغاز نمودند، رويكرد اساسي آنان معطوف به توده‌هاي مردم و اساساً، فرهنگي بود. هر چند فعاليت‌هاي اين گروه نقش مهمي در سقوط حكومت عبدالكريم قاسم داشت، اما به دليل عدم انسجام داخلي اين گروه و شرايط ديكتاتوري آن زمان، به خصوص بعد از پايان دوره برادران عارف، فعاليت‌هاي تشكيلاتي آنها به تدريج به خاموشي گراييد. تا اينكه به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي ايران، دوباره فعاليت‌هاي خود را ابتدا از عراق آغاز و سپس در ايران ادامه دادند.

اما در دور جديد فعاليت‌هاي جماعةالعلماء طولي نكشيد كه در نيمه اول دهه 1401ق/1981م، به علت بروز اختلاف و تنش‌هاي سياسي، اين گروه به سه طيف مشخص تقسيم شدند كه عبارت بودند از؛ گروه اول: سيدمحمدباقر حكيم، سيدحسين صدر، سيدعبدالعزيز حكيم و سيدصدرالدين قپانچي كه چندي بعد، مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق را تأسيس نمودند، گروه دوم: با گرايشات حزب الدعوه، شامل شيخ محمدباقر ناصري، سيدكاظم حائري، شيخ محمدمهدي آصفي و سيدعبدالرحيم شوكي، گروه سوم: جريان موسوم به شيرازي‌ها بودند كه در قالب سازمان عمل اسلامي قابل تعريف‌اند.

نتيجه

براساس آن‌چه گفته شد، پيدايي هويت سياسي در ميان جامعه شيعي عراق، تحول اجتناب ناپذيري بود كه در دهة 1379ق/1960م و در پاسخ به نيازي ديرينه بروز يافت. احياي تشيع در عراق و فعال شدن بعد سياسي آن را مي‌توان از احساس قوي بي‌حرمتي و محدوديتي ناشي دانست كه شيعيان اين كشور، به طور خاص، آن را تجربه كرده بودند. فروپاشي نظام پادشاهي عراق در سال 1377ق/ 1958م، و قدرت‌گيري عبدالكريم قاسم، صحنه عراق را براي فعاليت جريان‌هاي غير ديني و از جمله كمونيسم آماده كرد. سيل عظيم جوانان شيعي كه پس از تحصيلات عاليه به طور فزاينده‌اي از جوامع سنتي خود بيگانه مي‌شدند و در همان حال، به آينده خود در نظام اجتماعي ـ سياسي موجود اميدي نداشتند، رشد كمونيسم و سوسياليسم را در دهه‌هاي 1359ق/1940م و 1369ق/1950م تشديد نمود. اين وضعيت تا پايان دهه پنجاه ميلادي تداوم يافت. در پايان اين دهه، تلاش آشكاري براي باز گردانيدن جوانان شيعي در عراق آغاز شد. در واقع، احياي تشيع، به منزله يك اعتقاد و عمل شخصي، در دهه‌هاي 1369ق/1950م و 1379ق/1960م، واكنشي بود در برابر غير مذهبي شدن روز افزون جامعه عراق و جذب شيعيان جوان تحصيل كرده به سوي كمونيست‌ها. به هر حال، بهره‌گيري ايدئولوژ‌هاي سكولار از مسائل جامعة شيعي و افول نهاد روحانيت، واكنشي در ميان مسلمانان ديندار برانگيخت و موجب بازگشت روحانيون شيعي به زندگي اجتماعي شد. در اثر اين تحول بود كه پاره‌اي از روحانيون كه مخاطرات مرحله را درك كرده بودند، با تأسيس جماعةالعلماء به حركت درآمدند و «ضرورت انسجام فعاليت‌هاي ديني ـ سياسي منظم» را مطرح كردند. اين اقدام اگر چه در ابتدا با انگيزه‌هاي ديني و فرهنگي صورت گرفت، اما در تداوم جنبش سياسي شيعيان عراق و بيداري آنان نقش تعيين كننده‌اي ايفا كرد.

جدول شماره 1 تركيب اوليه جماعةالعلماء (1960 م)

نام

شهـر

سن

مرتضي آل‌ياسين

محمدتقي بحر العلوم

موسي بحر العلوم

محمدجواد شيخ راضي

اسماعيل صدر

محمدابوالقاسم خوئي

محمدباقر الشخصي

عباس الرميثي

محمدحسن الجواهري

حسين همداني

حسين دجيلي

كاظمين

نجف

نجف

نجف

كاظمين

نجف

نجف

نجف

نجف

نجف

نجف

61 ـ 70

61 ـ 70

61 ـ 70

61 ـ 70

61 ـ 70

51 ـ 60

61 ـ 70

61 ـ 70

61 ـ 70

51 ـ 60

51 ـ 60

51 ـ 60

منبع :Faleh.A.Jabar,p,111

منابع

آبراهاميان، يرواند، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي و ليلايي، تهران، ني، چ پنجم، 1379.

ابراهيم، فرهاد، الطائفيه والسياسه في العام العربي (نموذج الشيعه في العراق )، دمشق، مكتبه مدبولي، 1996 م.

حسيني، محمد، الامام الشهيد محمدباقرالصدر، دراسه في مسيرته ومنهجه، بيروت، دارالفرات، 1989 م.

حكيم، محمدباقر، الامام حكيم، النجف الاشرف، منشورات دارالحكمه، 2005 م.

خرسان، صلاح، حزب الدعوه الاسلاميه حقايق ووثايق، دمشق، الموسسه العربيه للدراسات والبحوث الاستراتيجيه، 1999 م.

شبر، حسن، حزب الدعوه الاسلاميه، قم، باقيات، 1427.

صبوري، منوچهر، ‌جامعه شناسي سياسي، تهران، سخن، 1381.

صدر، محمدباقر، رسالتنا، تهران، التوحيد، ط.الثالثه، 1987.

علوي، حسن، الشيعه و الدوله القوميه في العراق، قم، روح الامين، 1426.

علي، مجيدكاظم، العراق في عهد عبدالكريم قاسم (1963- 1958 )، بغداد، مكتبه، اليقظه العربيه، بي‌تا.

عنايت، حميد، انديشه سياسي دراسلام معاصر، ترجمه بهاالدين خرمشاهي تهران، خوارزمي، چ چهارم 1380 ق.

قبانچي، صدرالدين، الجهاد السياسي للسيد الشهيد الصدر، تهران، المجلس الاعلي للثوره الاسلاميه في العراق، ط.الثانيه، 1404 ق.

كاتب، احمد، تجربه الثوره الاسلاميه في العراق (1920حتي 1980)، تهران، دارالقبس الاسلامي، 1981 ق.

گروهي از نويسندگاه حوزه علميه اميرالمؤمنين(ع)، قضيه العراقيه من خلال مواقف الامام الشيرازي، مشهد، اصدار، اللجنه الثقافيه المدرسه الامام اميرالمومنين(ع) العلميه، المطبعه التجاريه، 1401 ق.

مار، فب، تاريخ نوين عراق، ترجمه محمد عباس پور، مشهد، آستان قدس رضوي، 1380.

محمدي، بيوك، ‌جامعه شناسي سياسي، تهران، متون درسي، 1379.

نش، كيت، جامعه شناسي سياسي معاصر، ترجمه محمد تقي دلفرو، تهران، كوير، چ سوم، 1384.

وردي، علي، لمحات الاجتماعيه من تاريخ العراق الحديث، قم، المكتبه الحيدريه، 1425.

ويلي، جويس، ان، نهضت اسلامي شيعيان عراق، ترجمه مهوش غلامي، تهران، اطلاعات، 1373.

Akhavi , shahrough , Religon and politics in contemporary Iran, university of New York, press 1980

Amatzia , Baram, Radical Shiite opposition movements in Iraq, university of New York press 1990

Batatu, Hanna, Iraq Shia, The political role and the process of their integration in to society, Washington, Georg town university centre for contemporary Arab studies, 1987.

Cole, Juan and Keddie Nikki, shiism and social protest, New Haven, Yale univevsity pressT1986

Jabar, A, Faleh, the Shiite Movement in Iraq, first published, London, Saqi, book, 2003


استاديار دانشگاه رازي كرمانشاه. تاريخ دريافت: 17/11/88 تاريخ پذيرش: 27/1/89 .

E-mail: sdadfar@razi.ac.ir


[1]. بيوک محمدي، جامعه‌شناسي سياسي، ص 133.

[2]. منوچهر صبوري، جامعه شناسي سياسي، ص 84-83.

[3]. علي وردي، لمحات الاجتماعيه من تاريخ العراق الحديث، ص 128-127.

[4]. احمد الکاتب، تجربه الثوره الاسلاميه في العراق (1920 حتي 1980)، ص96-94.

[5]. فب مار، تاريخ نوين عراق، ترجمه محمدعباسپور، ص 261.

[6]. Baram , Amatzia, Radical shiite opposition movements in Iraq.

[7]. قوانين غير مدون درباره اختلافات جنايي و جزايي و اختلافات مدني عشاير شيعه به سواني، که اصطلاحي است عاميانه و مشتق از کلمه سنت، شناخته مي شود . اين قوانين روابط عشايري را بر حسب عرف موروثي سازمان مي دهد. در هر يک از عشاير شيعه، تني چند از افراد قبايل وجود دارند که سواني را به خوبي ياد گرفته و از جزئيات آن مطلع هستند که اين افراد را عوارف مي نامند . اين عوارف در واقع قضات عشيره هستند که رأي آنها به عنوان رأي عادلانه و احکام و آرايي مقدس مورد قبول مي باشد. اختلافاتي که ميان افراد يک عشيره يا عشيره اي ديگر به وقوع مي پيوست، برحسب قوانين سواني حل و فصل مي گرديد . به دنبال انقلاب 1958، عبدالکريم قاسم بالغو اين قوانين، اعلام نمود که از آن به بعد، افراد قبيله شيوخ يا روستائيان برطبق قوانين مدني و جنايي معمول در مناطق شهري محاکمه خواهند شد.

[8]. Juan, Cole and Nikki, keddie, shiism and social protest, p. 33.

[9]. Faleh. A. jabar, p, the Shiite Movement in Iraq, p. 95.

[10]. Juan, Cole and Nikki , keddie shiism and social protest, p . 35.

[11]. Ibid, p . 37.

[12]. فرهاد ابراهيم،الطائفيه والسياسه في العام العربي ( نموذج الشيعه في العراق )، ص 250.

[13]. همان، ص 251.

[14]. Faleh A. jabar, the Shiite Movement in Iraq, P.110

[15]. محمدباقر حکيم،موسوعه الحوزه العلميه و المرجعيه، الجزء الثالث، الامام حکيم، ص ، 165-163.

[16]. صدرالدين القبانچي، الجهاد السياسي للسيد الشهيد الصدر، ص21-20.

[17]. sayyid muhamad , Bahar al- ulum , leader of the Bahral – ulum family, chirman of Alal – Bayt foundation in London,interviewed in london , 16 november 1995, cited in faleh A . jabar, p. 112.

[18]. جويس ان، ويلي، نهضت اسلامي شيعيان عراق، ترجمه مهوش غلامي، ص 56.

[19]. حسن شبر، حزب الدعوه الاسلاميه، ص 230 – 232.

[20]. محمد حسين، فضل‌الله، کتاب الجهاد، تقريرات البحث، ص 92.

[21]. محمد باقر صدر، رسالتنا، ص 18.

[22]. همان، ص 22.

[23]. همان، ص 27.

[24]. همان، ص 32.

[25]. محمد، حسيني، الامام الشهيد محمدباقرالصدر، دراسه في مسيرته ومنهجه، ص 250.

[26]. الجهاد، العدد 14، من منشورات حزب الدعوه، جمادي الثاني 1401 ق.

[27]. همان

[28]. حسن شبر، حزب الدعوه الاسلاميه، ص 260 – 263 / حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ص 94.

[29]. براي اطلاع بيشتر از متن نامه آيت ا... حکيم و تحولات مربوط به اين واقعه، رک: حسن شبر، حزب الدعوه الاسلاميه، ص 252 – 263 / صلاح خرسان، حزب الدعوه الاسلاميه حقايق ووثايق، ص 102 ـ 103.

[30]. همان.

[31]. محمدکاظم علي، العراق في عهد عبدالکريم قاسم، ص 287.

[32]. يروآند آبراهاميان،ايران بين دو انقلاب، پيشين، ص 518.

[33]. همان، ص 522.

[34]. Shahrough , Akhavi , Religon and politics in contemporary Iran, p . 91

[35]. حسن شبر، حزب الدعوة الاسلامية، ص 228، محمد باقر حکيم، الامام حکيم، ص 286 ـ 287 / فرهاد ابراهيم،الطائفيه والسياسه في العام العربي (نموذج الشيعه في العراق)، ص 251.

[36]. گروهي از نويسندگان، القضيه العراقيه من خلال مواقف الامام الشيرازي، ص 20.

[37]. حسن علوي،الشيعه و الدوله القوميه في العراق، ص 121.

[38]. Hanna, Batatu ,The political role and the process of their integration in to society, p.869-Faleh A. jabar , p.123

[39]. جويس . ان ويلي،نهضت اسلامي شيعيان عراق، ترجمه مهوش غلامي، ص 87..

اسم الکتاب : تاریخ اسلام در آینه پژوهش المؤلف : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    الجزء : 24  صفحة : 2
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست