responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : نشریه حوزه المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    الجزء : 1  صفحة : 4
آفاق فكرى برون حوزه اى



آفاق فكرى برون حوزه اى
محمد رضا حكيمى
دراين دو سه سال اخير (1 ) شهيدان بسيارى داشتيم حتى در ميان عالمان و روحانيان . در غم از دست دادن شهيدان ممكن است تامل در سعادت جاويدى كه نصيب آنان مى گردد مايه تسلاى خاطر شود يا به دليل بسيارى آنان بگوييم چون كسان بسيارى از دست داده ايم داغها و غمها بر آنان همه پخش مى گردد و فرد خاصى موجب غم خاصى نخواهد بود.اين چگونگى در جاى خود درست است ليكن كسانى هستند كه غم از دست رفتن آنان را نمى توان به اين چگونگيها فراموش كرد و ضايعه فقدان آنان را نمى توان از ياد برد. .

از شمار دو چشم يك تن كم و زشمار خرد هزاران بيشت

واين به دليل شخصيت استثنايى اينگونه افراداست وابعاد فكرى و آفاق انديشه اى و آثار تحولى و نتايج وجودى آنان .

در مورد عالم شهيد مرحوم حاج شيخ مرتضى مطهرى - رحمه الله عليه - كارازاينگونه است . شخصيت استثنايى گستردگى فكرى درك زمانى شناخت مسائل توجه به واقعيات حركت در واقعيت عصر بيدار در تعهد و جامعيت نمونه همه و همه مسائل و حقايقى است كه از مطهرى انسانى ممتاز و دانايى گرانقدر و متعددى كوشا و رائدى صادق (1) و خدمتگزارى موفق و مبلغى آبرو بخش و مرزبانى توانمند مى سازد و همواره غم از دست دادن او را سنگين مى كند بويژه در نظر كسى كه درد و سوز و سخن او همواره اين بوده است - و هست - كه حوزه ها بايد شخصيتهايى جامع و آگاه بپرورند. بنابراين اكنون كه يكى از جامعترين كسان و كم مانندترين آنان از دست رفته است چگونه مى توان سوگوار نبود واندوه نخورد؟

اين است كه من نمى توانم دراين مجال اندكى با خامه همدلى نكنم و غمگنانه از درد فقدان مردى چونان[ مطهرى] ننالم و براين فقدان جبران ناپذيراندوه نگسارم . غم از دست رفتن اين مرد علم وانديشه و آگاهى هنگامى سنگين تر و سنگين تر مى شود كه از سويى نياز عميق به وجود آنان احساس مى گردد واز سويى كار به دست بسته - ذهنان واپس انديش مى افتد واز سويى كم مانندى اينگونه انديشمندان باز فكر مومن و عالمان كوشاى جامع و بندرت به هم رسيدن آنان بر ملا مى شود آرى:

الها بايد كه تا يك سنگ اصلى ز آفتابلعل گردد در بدخشان يا عقيق اندريمن عمرها بايد كه تا يك كودكى از روى طبععالمى دانا شود يا شاعرى شيرين سخن
كجا ديگر مردى چونان مطهرى به هم مى رسد و در كجا؟ حوزه هاى دانشگاهى كه جاى خود دارد حتى در حوزه هاى سنتى ؟ مردانى همانند مطهرى خود ساخته اند. و اين بدان علت است كه در حوزه هاى علميه با وجودايمان و تعهد و ايثار شايان واستعدادهاى سرشار و كوششهاى مخلصانه و جد و جهد معروف طلبگى باز هم افراد مفيد وارزنده كمتر پرورده مى شوند بويژه با توجه به امكانات علمى و تربيتى حوزه و غناى مواريث حوزه اييان و شمار محصلان علوم دينى و طالب علمان روحانى . 4

علت فاجعه چيست ؟ نبودن برنامه ريزى صحيح و غنى و كم بودن مربيان لايق و نيرومند واسوگان فرزانه و جامع و متون پيراسته و پر بار و همچنين عدم جامعيت در سير و سلوك فكرى و حركت عقلى و پرورشى و اخلاقى . و چون چنين است هنگامى كه در ميان اين همه نبود و كمبود كسانى خود كسى مى شوند و به بودنى مى رسند و قوام مى يابند واز مقدار زمينه هاى موجود واستادان معدود حداكثراستفاده را مى برند و به مرتبه اى از((حضور))و((انتاج))و((مرزبانى))و((اشراف))مىرسند از دست رفتن آنان دردى بزرگ به حساب مى آيد و خلئى جبران ناپذير.

واقع اين است كه دراينگونه مجالس((يادبود)) گردآمدن و نشستن بايد دست كم شامل دو نتيجه باشد:

1-اينكه انسان حاضر در اين مراسم راچه گويندگان چه شنوندگان و چه بر پا دارندگان همه را يكى به خود آورد و دل غافل رااز غفلت بيرون كشد و به جانها بيدارى دهد و گذشت عمر وفناى دوران را در نظرها مجسم كند و به ما بگويد كه :

از عمر رفته نيز شمارى كنمشمار جدى و عقرب و جوزارا اين دشت خوابگاه شهيدان استفرصت شمار وقت تماشا را و از تماشاى اين دشت خونين واين شهيدستان بزرگ ما را به سوى تاملهاى عميق و روانپرور وانسان ساز سوق دهد و به پذيرفتن تعهدهاى گران بخواند و با تقيدها و تكليفها بيشتر آشنا و مانوس سازد و به زادگيرى ازاين گذرگاه گذران و مزرعه آن جهان وادار كند كه( لمثل هذا فليعمل العاملون) .

2اينكه از گفتگو درباره فقيدان و شهيدانى چونان مطهرى و ياد و ياد كرد آنان به اسوه يابى و سرمشق بردارى بر سيم و بويژه طلاب جوان . بهترين بهره اى كه ازاينگونه مراسم مى توان گرفت همين است كه ابعاد شخصيت انسان فقيد تشريح گردد وارزشهاى تعهدى و مكتبى و تكليفى وادراكى وانتاجى واجتماعى و صنفى وى نموده شود

الف - جوانانى كه بهترين و با ارزشترين سرمايه ابدى خود يعنى جوانى و نيرومندى و سلامتى را به كف گرفته اند و به اين عرصه پا نهاده اند بدانند كه بايد براى خود چه چيز تهيه كنند چگونه خود را پرورش دهند چه بايد بشوند و چه شخصيتى بايد به دست آورند و به چه قوام وجودى وادراكى و حضورى وانتاجى بايد برسند.

ب -سالمندان دوستان و مستفيدان از شخصيت فقيد نيزاز نو در گستردگى انديشه وارزشهاى وجودى وابعاد فكرى او تامل كنند و در راه ادامه واقامه رسالت او گام بردارند نه اينكه - خداى ناخواسته - چنان از درك مسائل زمان و شناخت حوادث جهان و فهم ماهيات احكام و جوهريات دين عقب باشند كه در صدد كشتن فكر و محوانديشه و نفى آثار وادراك و جامعيت او برآيند.

بنابر آنچه ياد شد بهترين كار دراين فرصت طرح كردن مسائل حوزه و روحانيت است . و در مجلس ياد كرد يكى ازاركان بزرگ حوزه آن هم در مسجداعظم قم و در نخستين سالهاى پيروزى بزرگ چه كارى از آنچه ذكر گرديد بهتر؟اين است كه اين - بنده دراين مقام مى كوشد تا پاره اى از چيزهايى را كه سودمند - بلكه علاوه بر آن وظيفه تشخيص مى دهد ياد كند تا به خواست و توفيق خداوند بزرگ بهره اى گرفته شود و حقايقى معروض افتد و واقعياتى از مغفول بودن در يد و راهى براى جويايى روشن گردد و ميزانى براى( صنف محترم) از خود صنف در پيشديد قرار داده شود كه درابعادى چند معيار باشد. و تاازاين محفل مايه شاديى نيز براى روح آن شهيد سعيد فراهم آيد. .من آنچه اكنون در نظر گرفته ام در چند بخش معروض مى دارم:

ابعاد فكري
مطهرى داراى ابعاد وجودى و آفاق فكرى گسترده اى بود كه او را به صورتى از ديگران ممتاز مى ساخت و جدا مى كرد. وسعت انديشه معلومات سرشار و آگاهيهاى سودمنداو امتياز ياد شده را دراو نشان مى داد و درخشان مى نمود.اين چگونگى در او نشانه كمال بود و موجب مدح و ستايش ولى برى احوزه كه چون او و هماننداو كم دارد و ندارد به گونه اى ناشنگر ضعف است و نقص . ما مى توانين مطهرى را يك فرداستثنايى به شمار آوريم ولى او در حقيقت استثنايى نبود او به عنوان يك عالم مسلمان مرزبان دراين زمان و دراين جهان همانى بود كه بايد باشد عالمى مسلمان و آگاه و متعهد كه در زمان خود زندگى مى كرد نه در قرنها قرن پيش از زمان خود. پس چرا حوزه چنين كسانى كمتر مى پرود و كمتر به اجتماع تحويل مى دهد؟ سخن اين است ...

حوزه ها بايد سيدجمال الدين اسدآبادى و شيخ محمد خيابانى (1) بپرورند و تحويل اقاليم قبله دهند. واگرازاين مرتبه بگذريم به يقين بايد كسانى چون( مطهرى) و (بهشتى) بپرورندو تحويل دهنداز حد شخصيت و درك زمانى و شعور عصرى اينان سرسوزنى پايين تر نمى تواند آمد.

در قرن بيستم مسيحى و چهاردهم اسلامى كه آنهمه متفكر و مصلح و صاحب مكتب وانديشه ور وانقلابى و مرامساز و رهبراقتصاد شناس وانسانگر او ... در سراسر جهان و در شرق واسلام ظهور كرده است آيا قانع توان شد كه مديران اجتماع اسلامى و رهبران حاكميت معنوى و پروردگان حوزه هاى دينى از نظر آگاهى و شناخت و ديد و درايت و فهم زمان و درك جهان در حد نامبردگان نيز نباشند؟اين به هيچ روى قابل قبول نيست . و زيان بزرگ چنين كمبودى همواره محسوس و ملموس است .اگر كسى دين را در مفهوم انبيايى آن درك و لمس كند مى بيند كه داشتن آگاهى زمانى يكى از عناصراصلى دين و ديندارى و حفظ و تبليغ دين است . كسانى چون مطهرى تا آن

اندازه كه موفق گشتند. در حدود تعهد و آگاهى لازم براى يك روحانى مسئول پيش رفتند. آنان با معيارهاى مهم ياد گشته (داشتن علم و تحصيل درك زمانى و پرداختن به مرزبانى ) تا حدود زيادى منطبق بودند و چندان استثنايى نبودند. آرى آنان استثنايى نبودند براى ديگران بايد فكرى كرد. براى حوزه بايد كارى كرد كه از پروردن آنچنان كسانى ناتوان نباشد. به سخن ديگر: كم بودن و نبودن كسانى مثل مطهرى با آن آگاهى و تفكر و آثار - كه به آنهااشاره اى خواهيم كرد - نشان مى دهد كه حوزه و برنامه هاى حوزه و روش پرورش در حوزه بيش از حد ناقص است و گر نه چرا بايد مطهرى و بهشتى تااين اندازه منحصر باشند چرا؟

مديريت روحى و فكرى جامعه
روحانيت مذاهب بخصوص روحانيت متعهد شيعى مدعى مديريت روحى و فكرى جامعه است . وظيفه سنگينى كه ائمه طاهرين( ع) بر دوش عالمان - بويژه عالمان عصر غيبت - نهاده اند همين اقتضا دارد اماانجام دادن اين وظيفه و موفقيت دراين باره به چه صورت خواهد بود؟اگر فكر كنيم كه رسالت روحانيت در پرورش افراد حوزه ها در همين حدى است كه الان هست و در بيشترى ديده مى شود و روحانيت را با سامان فعلى و برنامه هاى موجود بپذيريم آنگاه كسانى چون مطهرى و بهشتى افرادى اسثنايى خواهند بود ليكن حقيقت اين نيست . كسى كه دين را در( عينيت جامعه) بفهمد مى بيند كه مرحوم مطهرى عالمى بود در حد نصاب كه بايد همواره از حوزه هاامثال او - و برترازاو - بيرون آيند و به انجام دادن وظايف مرزبانى بپردازند.

عالم دين بايد در همه مرزهاى فكرى واعتقادى عصر خود و جامعه خود حضور داشته باشد تا هر جا رخنه اى افتاد خللى واقع شد دشمنى حمله كرد به جبران و مقابله برخيزد. روحانيت ازاين جهت مانند دولت است .اگر دولت در هر كدام از پستها و مشاغل افرادى نداشته باشد كه به كار آن پستها و مشاغل بيايند مديريت سياسى قسمتى از جامعه را از دست مى دهد. روحانيت نيز كه مديريت روحى و فكرى را به عهده دارد اگر هر مقامى و موضعى را كه در فكر و فرهنگ معاصر مطرح است خالى

بگذارد وبراى آن كسى و كسانى نداشته باشند بيقين آن رااز دست مى دهد ; واز دست داد ديگران خواهند گرفت .اين است كه بايدافرادى جامع بپرورد و برنامه هايى جامع پديد آورد تا كسانى متخصص در مسائل گوناگون فكرى اعتقادى تبليغى تحقيقى وارشادى ... پرورده شوند

حضور در زمان
غيبت از زمان و حضور در زمان . دو مسئله عجيب و مهم است . برخى كسان از زمانى كه در آن زندگى مى كنند غايبند و در آن حضور ندارند. واينگونه كسان - با كمال تاسف . بسيارند بويژه در ميان تحصيل كردگان حوزه اى و فقه اصول خواندگان دوره اى برخى به عكس اينند يعنى در زمان خود حاضرند و با حضور زمانى آگاهانه اى كه دارند مايه رونق دين و مذهب و مكتبند.

عالمان ما در گذشته اينگونه بوده اند حاضر در زمان خويش و عصر خويش و نسل خويش . بزرگترين عالمان متعهد ما هميشه درارتباطى عينى با زمان زندگى مى كرده اند نه ارتباطى ذهنى و تقويمى( علامه حلى) كه از سويى فقيهى متبحراست از سوى ديگر متكلم و عقايد شناسى زبردست است . در آثاراين فقيه بزرگ به كتابهاى منطقى و فلسفى نيز بر مى خوريم كه براى پاسخگويى به مسائل فكرى واعتقادى آن روز جوانان متفكران و روشنفكران نوشته است زيرا اينگونه عالمان مرزبان نمى توانسته انداز ساير مسائلى كه در جامعه اسلام مى گذرد و همچنين مسائلى كه درارتباط با ديگر جوامع فكرى و فرهنگى قرار دارد غافل مانند يا خود را به غفلت زنند و بار مسئوليت رااز دوش بر زمين نهند. چنين كارى بر خلاف تكليف و تعهد و شناخت و رسالت است . و هيچگاه يك دانشمند آگاه اسلامى به خلاف تعهد و تكليف و شناخت و رسالت نمى گرايد.

روحانيت اصيل و متعهد ما در زمانهاى گذشته اغلب با فرهنگ زمان همگام بوده است . و در فكر و شعور زمان خود - حتى فكر و شعورادبى و هنرى - حضور داشته است . نمونه ديگر( سيد مرتضى علم الهدى) است .اين شخصيت چند بعدى كم مانند را بنگريد كه حتى از تشكيل محافل ادبى و انجمن نقد شعر و شعر شناسى نيز غفلت نمى كرده است . مطهرى نيز با شناختى كه از تاريخ گذشته و علماى متعهد داشت خود بدانان تاسى كرد و سلف صالح رااسوه گرفت . وامروز طلاب جوان بايداين اسوه گيرى رااز مطهرى فرا گيرند.

4 شناخت مرزهاى فكرى
روحانيت - چنانكه ياد شد - مديريت فكرى جامعه را بر عهده خويش مى داند. بنابراين بايد مرزهاى فكرى را بخوبى بشناسد. چنانكه در مديريت سياسى مرزها را مى شناسند و براى هر مرزى مرزبانى لايق مى گمارند. در مديريت فكرى واعتقادى واخلاقى نيز بايد چنين باشد و گر نه وظايف لازم درست انجام نمى يابد واز حمله ها و رخنه ها جلوگيرى نمى شود. بايد مرزهاى فكرى واستعدادى جامعه بخوبى معلوم گردد. نمى توان با يك حركت ساده تصور كرد به وظيفه عظيم( حراست دينى) ( مرزبانى) عمل كرده ايم . پروردگان حوزه ها در برابر گروههاى گوناگون فكرى و سنى و معلوماتى و ... وظايف گوناگونى بر عهده دارند. بايداين گروهها رااز هم باز شناسند و براى هر كدام آنچه لازم است آماده سازند و با آنان بدانگونه كه در خوراست سلوك كنند. جوانى كه در گوشه شهرى مذهبى بيسواد يا با چند كلاس سوادابتدايى در يك دكان نانوايى خميرگيرى مى كند يك مرز فكرى دارد و جوانى كه پا به دانشگاه نهاده و دهها كتاب خوانده و به خارج رفته و بااستادان و مكتبها و زبانها آشنايى يافته است مرز فكرى ديگرى دارد. آن جوان كارگر به همان شب جمعه تا شب جمعه و آمدن در تكيه و مسجد محل و گوش دادن به حرفهاى آخوند محل قانع است و دينش با همان حفظ مى شود ولى نسلهاى سرگردان در آفاق فكرها و برخوردها چه ؟ براى آنان بايد چه كرد؟.

همچنين امروز كه جهان به( اقتصاد جديد) مجهز شده است و روابط و پديده هاى آن سالهاست كه به كشور نيز وارد شده واستقرار يافته است در روابط تجارى و ... واردوى سرمايه دارى در همه جا از جمله در كشور خود ما چونان لشكر مغول بيداد مى كند امروز كه ملت ما در جهنم سوزان تكاثرطلبى تكاثر طلبان مى سوزد و خاكستر مى شود آيا مى توان اين اقتصاد جهنمى را نشناخت و به عناوينى ظاهرالصلاح اين جنايت عظمى و خيانت كبرى را ناديده گرفت يا توجيه كرد و مشروع پنداشت؟...

اينهاست مرزهاى آگاهى و عدم آگاهى مرزهاى شناخت و عدم شناخت .اگر دشمن بتواند ثابت كند كه اسلام قادر براجراى عدالت اجتماعى نيست يا اصلا دراسلام العياذبالله - عدالت اجتماعى مطرح نيست و با بى درفقه ندارد براى ما و دين ما واين اقدام و قيام وانقلاب چه خواهد ماند؟ ما در برابر جهان سوم چه خواهيم گفت ؟ ما بروى مستضعفان چگونه نگاه خواهيم كرد؟ ما بر سر تربت خونين شهيدان چگونه خواهيم رفت ؟ و سرانجام مااز دين على بن ابيطالب( ع) - مستضعف بزرگ تاريخ انسان - چگونه دم خواهيم زد؟

! بارى اگر روحانيت مدعى مرزبانى فكرى و شعورى است بايد نخست اين مرزها را بشناسد مسائل جهان نو را بفهمد و سپس نقاط كور مرزهاى فكرى واجتماعى را به وسيله كتابها قوى و غنى مذهبى با سبك متين و نثر جذاب روشن كند. همچنين بايد به تشكيل مجامع وايجادارتباطات سودمند مبادرت ورزد و براى اين دو كار مهم همواره دهها تربيت يافته آگاه و زبده داشته باشد.

ما مسئله را خيلى ساده گرفته ايم ! آنچه الان در حوزه هاى روحانيت مطرح است و كيفيتى كه اكنون حكفرمااست و مديريتهايى كه اكنون ارائه مى گردد نه با روش و سابقه سلف بزرگ مى بينيم آنان فرهنگ زمان خويش را مى شناخته اند واين شناخت را در مورد وظايف مرزبانى خويش به كار مى گرفته اند. جالب توجه است كه مى نگريم مدرسان هيئت و نجوم و رياضيات و طب ( از جمله قانون ابن سينا) خود روحانى بوده اند. واين امر به اين معنى است كه در فرهنگ بشرى معاصر آنان هيچ مسئله اى نبوده است كه براى آنان مطرح نباشد. منظور من ازاين بيان اين نيست كه طلبه بايد علامه دهر باشد نه بلكه منظوراين است كه حوزه بايد همه چيز داشته باشد جامع و جامع پرور باشد. حوزه بايد با برنامه ريزى غنى و دقيق و آگاهانه و باايجاد طرحهاى جامع و رعايت اصول تقسسيم كار و تخصص به چنان جامعيتى برسد كه بتواند در همه مرزهاى فكرى معاصر حاضر باشد و هر جا حضور و دفاعى يا توجيهى و روشنگريى لازم است

انجام وظيفه نمايد نظير آنچه مرحوم مطهرى درابعادى چند ارائه داد. مااگر بخواهيم دين را دراين نسل نگاه داريم و به نسل ديگر برسانيم ناگزيريم كه در مسائل ياد شده و مسائلى كه سپس ياد خواهد شد با چشم تامل و تعهد بنگريم .

5 حقانيت استوار مكتب
اين سخن از حضرت امام حعفر صادق[ ع] رئيس مذهب ما معروف است :

ليت الساط على رووس اصحابى ليتفقهوا فى الدين .

- كاش تازيانه بر سر شاگردان من بگيرند و آنان را وا دارند تا دين وابعاد آن را به بهترين وجه بفهمند و درك كنند.

اين سخن پيشواى الاهى مااست . واين نشانه نهايت حقانيت است . و چنين مكتبى قاطع ترين استوارترين و بزرگترين مكتب اصيل اعتقادى است كه بااين خاطر جمعى به خودو به محتواى خود در موضع خويش ايستاده است و فهمنده و درك - كننده و پژوهشگر و مطلب شكاف و بحث آشنا و دليل آزما مى طلبد. واكنون آيا لازمه وفادارى نسبت به اين شعار بزرگ بى نظير (ليت السياط... ليتفقهوالله) واين مكتب قاطع بى بديل چيست ؟ آيا نبايد ما همه مبانى اين مكتب را ازالاهيات تااخلاق و سياست و تااقتصاد و عدالت اجتماعى به صورتى سزاوار مطرح سازيم و همه گونه آمادگى براى هر تحقيق واشكال و مسئله و نظر و رسيدگى داشته باشيم ؟ آيا نبايد كليت حوزه داراى اين مركزيت در سطح فرهنگ معاصر بشرى باشد؟ و آيااين آرمان چگونه تحقق خواهد يافت آرمانى كه در عين حالتكليف است و وظيفه ؟

6 شناخت تحولات
جامعه علاوه بر حركت مادى كه تنظيم آن به عهده دولتها و حكومتهااست حركتى فكرى و شعورى و جهان بينانه نيز دارد حركتى برمبناى ايدئولوژى و طرز تفكر و تصور.اين حركت حركتى است روحى و اعتقادى . و همين حركت است كه همواره با تحولات سر و كار دارد. مرزبانان حوزه هاى اعتقادى و فرهنگى جامعه بايد براى پاسدارى از اين حوزه ها نخست تحولات را بخوبى بشناسند و حركتهاى ياد شده را دريابند.اگراين تحولات را واين حركتها را و زمان را كه ظرف اين تحولات و حركات است نشناسند در درياى پيچيده و پوشيده مسائل و قضايا غرق مى گردند و نسلهايى را كه دل به آنان بسته اند نيز مايوس مى سازند و غرق مى كنند. واينجاست كه امام صادق( ع) مى فرمايد:

العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس 1

هركس زمان خويش را بشناسد مسائل پيچيده براو شبيخون نمى زند.

در غيراينصورت يعنى در صورتى كه انسان بويژه انسان عام و روحانى و مبلغ زمان و عناصر زمان و فرهنگ زمان و زبان زمان و روح زمان و حركت زمان را نشناسد همه گونه مورد هجوم مسائل و رويدادها قرار خواهد گرفت و مواضع رااز دست خواهد داد و با نسلها فاصله خواهد گرفت . زمان ظرف تحولات است . بايد تحولات را بشناسيم تا بتوانيم به مرزبانى برخيزيم و تكليف خويش راادا كنيم .

7.سخنى از شيخ طوسى مرزبان بزرگ
اين تحولات كه از آن ياد كرديم همواره در جامعه مسائلى پديد مى آورد بويژه در قلمرو و فكر وانديشه و ديد و در و تصور واخلاق و رفتار و باور واعتقاد.اكنون وظيفه مرزبانان فكر واعتقاداين است كه بر مركب اين تحولات سوار گردند نه اينكه زيرگامهاى تحولات خرد شوند. و سوار شدن بر مركب تحولات به چيست ؟ به بسته ذهنى است و واپس انديشى و زمان نشناسى و ... يا با باز فكرى و والاانديشى و زمان شناسى و...

به سخن ديگر تحولات بنوعى به مبارزه با وضع موجود بر مى خيزند. اگر كسى بخواهد دراين مبارزه پيروز گردد بايدمانند يك جنگ دشمن منطقه نفوذ دشمن نقاط آسيب پذير نقاط قوت نقاط تداركاتى كيفيت سنگرگيرى و نوع اسلحه دشمن همه و همه را بخوبى بشناسد. و چون طبيعت تحول همراه با نوآورى و نوگسترى است بايد شما نيز به اسلحه نو فكرنو شناخت نو شعورنو هنرنو فرهنگ نو و زبان نو مسلح شويد تا بتوانيد مرزهاى اصالتهاى اعتقادى واخلاقى كهن را پاس داريد. دراينجا تعليمى عظيم و مقدس از شيخ الطايفه ابوجعفر محمدبن حسن طوسى - رحمه الله عليه - نقل مى كنيم تعليمى از حدود 950 سال پيش كه تا هم اكنون نيز مثل خورشيد مى درخشيد.اين تعليم را - كه در كتاب( شيخ آقا بزرگ تهرانى) آورده ام - دراينجا نيز مى آورم تا مايه بيداريى باشد براى آنان كه بايد بيدار گردند

. إكان شيوخنا - رحمهم الله المتقدمون منهم والمتاخرون ... تلغوالنهايه القصوى فى استقصاء مااقتضت ازمنتهم من الادله والكلام على المخالفين فانه قدتجدد من شبهات القوم مايحتاج معهاال ترتيبات اخر

- علماى بزرگ ما خداى آنان را در رحمت بيكران خويش غرق سازد چه آنان كه در قديم بوده اند و چه آنان كه سپس آمده اند همه درباره پيدا كردن دليلهاى زمان پسند و آنچه طبيعت زمان اقتضا مى كرده است تا نهايت درجه ممكن كوشيده اند و پيش تاخته اند و در برابر ديگران و مخالفان موضع آگاهانه داشته اند. چون همواره شبهه ها و مسائل تازه اى القا مى شده است ازاين رو آنان نيز آگاهيها و دليلهاى تازه اى - براى حقانيت حق - عرضه مى كرده اند ... (و ما نيز بايد همواره دليلهاى تازه زمان پسند عرضه كنيم

دراين تعبير شيخ الطايفه نيك بنگريد:( مااقتضت ازمنتهم) كه ملاك كار را زمان قرار داده است نه فراراز زمان و طرد زمان و قهر با زمان و نشناختن زمان و پس پشت انداختن زمان ....

آرى جامعه با تحولات خود نياز به تبيينهاى تازه اى پيدا مى كند. و توجه به اين تبيينها ازاصول عمده مرزبانى حقايق دينى است .

8 برنامه ريزى نه كلىگويى
پيروزى در ميدان وظايفى كه ياد شد از جمله بستگى دارد به برنامه ريزى . رهبرى و تربيت با كلى گويى انجام نمى پذيرد. نمى توان در داخل حوزه خود را محصور كرد واز واقعيات و مسائل جامعه بيخبر بود واز روستا و محروميت و فقر و جهل و تبعيض دردى مطابق اسلام باشد و خود برنامه اى نداشت . بايد يك برنامه اسلامى براى مديريت جامعه تنظيم گردد و دراين كار آگاهان دخالت كنند نه بسته ذهنان . همينجا يادآورى كنم كه بايد برنامه ريزى در عين اسلامى بودن - و صد درصداسلامى بودن . آگاهانه و به وسيله عقلهاى پر تجربه و نيرومند تنظيم يابد و منطبق با تجربه هاى علمى روز و شناخت مسائل روز و واقعيات حيات انسانى باشد. روحانيت بايد طرحها و برنامه ها و دستورالعملهايى دقيق ارائه دهد اما نه بيگانه با جريان حيات بشرى دراين روزگار نه فى المثل چنان باشد كه انگار بگويند: دراين زمان باالاغ به سفر برويد.اينگونه نباشد كه اسلام را منزوى خواهد كرد. اكنون كه قدرت در دست مذهب است برنامه ريزى را هم بايد مذهب انجام دهد. واگرامروز مذهب نتواند در برنامه ريزيها حضور آگاهانه و متخصصانه و واقعگرايانه اى ابراز دارد زيان آن از حد بيان بيرون است . واين امر بر هيچ آگاهى پوشيده نيست .

9 مسائل و تكليفها
مسائل مهم و بسيارى در جامعه وجود دارد كه همه مربوط است به مديريت فكرى جامعه . روحانيت اگر دراين مسائل دخالت نكند دين و تعاليم دين را فراموشانده است . واگر دخالت كند اما ناشيانه و بسته ذهنانه دين را ضايع كرده و برباد داده است .اينكه امروز قدرت در دست مذهب است و هر روحانى به هر جا وارد شود در آنجا قدرت و نفوذ خواهد داشت معنايش اين نيست كه اسلام و تعاليم عاليه آن در همه جا همه كس نفوذ يافته است . اينكه امروزاينهمه عربى و دعا و موعظه (باتناسب و بى تناسب با جاذبه و دافعه و ...) از راديو تلويزيون مملكت پخش مى شود معنايش اين نيست كه تربيت ناب و والاى اسلام در جانها و روانها ريشه داونيده است يا به اين صورت ريشه خواهد دوانيد. ما سرنا رااز سرگشادش باد مى كنيم ( البته به استثناى عواملى كه آگاهانه عمل مى كنند و در هر جا مى خواهند كه همينگونه باشد). كجا در حكومت على( ع) اينهمه موعظه و دعا و روضه و مصيبت و ذكر جهنم و عقاب عرضه مى گشت ؟ على( ع) كه خودامام اهل دعا و عبادت بود دعا را به هنگام خود در خلوت نخلستان مى خواند واگر گاهى كميل را به همراه مى برد سرانجام براى خلوت با خداى خويش به او مى فرمود:اى كميل برو و مرا تنها گذار! و در عوض يعنى در عوض اينهمه سخنرانى و وعظ و حرف و وعده و وعيد شب به در خانه فقيران دورافتاده و خارج از شهر مى رفت (زيرا كه فقيران شهرى نامشان در دفتر حكومت ثبت بود و جيره داشتند) و روزاز جانب بينوايان و محرومان دفاع مى كرد و همواره اموال را مساوى تقسيم مى فرمود و اشراف واعيانى نمى شناخت واشراف واعيان و مالداران را به دور خود راه نمى داد و وقتى كسانى مى گفتند مابه اسلام خدمت كرده ايم (و مثلا در گذشته پول داده ايم اعلاميه چاپ كرده ايم زندان رفته ايم اعتصابات بازار و ... رااداره كرده ايم و...) مى فرمود:اجرتان با خداست . جامعه بايد براساس عدالت و مساوات اداره شود نه براساس امتياز و تخصيص . (و آنچه قابل دفاع است - دراين قرن آشفته اين است و لاغير...

( بارى امور و مسائل چندى است كه بايد روحانيت به آنها توجه نمايد و براى بهبود وضع آنهااقدام كند اما به وسيله افرادى از هر جهت شايسته :از نظر آگاهى بازفكرى وسيع انديشى تعهدشناسى پرهيزپيشگى حضور زمانى شناخت عصرى و نسلى و شناخت موضوع مورد اقدام و مورد نظارت با داشتن اخلاق انسانى واسلامى لازم در هر يك از موارد. من دراينجا به چند مسئله اشاره مى كنم :

الف - مسئله كودكان
يكى از مسائل بسيار مهم كه بايد به صورتى تخصصى دقيق در آن باره كار بشود و آن كار مطابق با تجربه هاى علمى زمان باشد مسئله كودك و تربيت كودك است . پس ازاين قيام بزرگ دست كم بايد نسلى كه در ظرف 10 تا 20 سال آينده مى آينده مى آيد از دختر و پسر زن و مرد بقال و عطار و طلبه و پزشك و قاضى و مهندس و پليس و نظامى و ... همه و همه انسانهايى مسلمان و متعهد و متخلق به اخلاق اسلامى - به معناى صحيح آن - باشند.اگر چشم به هم بزنيم و بيست سال بگذرد و چنين نشود گناه عظيم اين كوتاهى به گردن كيست ؟ و چنانكه ياد شد نمى توان كلى گويى كرد نمى توان نشست و گفت كودكان را با موازين اسلامى تربيت كنيد.اگر كلى گويى كافى بود همان يك سوره( حمد) نازل مى گشت و بس و ديگر بقيه قرآن كريم و آنهمه حديث نبوى و 260 سال دوره امامت لازم نبود. روحانيت بايد دراينباره نيز طرحها و برنامه ها كتابها مجله ها و دستورالعملهايى دقيق اسلامى منطبق باموازين تجربه و تخصص ارائه بدهد هم درباره تربيت در كشور ما بسيار ضعيف و ناپخته است و بعداز دوره گذشته در مواردى بدتر هم شده است . برخى ناواردان سودطلبان بازاريان كاسبكار مطبوعاتى و ... وارد شده اند و صدماتى نيز به بار آورده اند. بايد به اينها همه رسيدگى شود و آثار بد آنها و جزوه هاى ناباب از ميان برداشته گردد. بايد عده اى بروند و پس از تحصيل تخصص روز و شناخت تعايم اسلام درباره كودك و آشنايى باادبيات كودكان و شناخت روحيات اجتماع به اين كار مهم دست زنند. همچنين لازم است از نادانيها و عوامگريهايى كه موجب زده شدن كودك و نوجوان از تربيت واسلام است - در هر مركزى كه باشد - جلوگيرى شود وافراد فاقد صلاحيت را دور بزنند در هر جا چه در مراكز گفتارى چه نوشتارى و چه رفتاري
ب مسئله جوانان
اهميت مسئله جوانان به هيچ روى پوشيده نيست . همه مصلحان و مربيان بزرگ تاريخ به مسئله جوانان توجهى ويژه داشته اند. درباره جوانان از جمله بايد به اين امور توجه بسيار كرد و بر آنها مراقبت آگاهانه بسيار داشت :

1 تربيت جسمى جوانان .

2 تربيت روحى جوانان .

3 تغذيه فكرى جوانان .

4 نگهداشت اخلاقى جوانان .

5 متعهد سازى آرمانى جوانان .

6 تهيه كتابها و نشريه هاى سالم و جذاب براى جوانان

7 تامين سرگرميها و تنوعهاى لازم و رفع تنهاييهاى مضر آنان با برنامه ريزيهاى سالم و وزين

8 تامين مشاوران دلسوز و آگاه و تهيه مراكزى براى مشاوره و تربيت اشخاصى براى اين منظور.

9 واقعگرايى در هدايت غريزه و كنترل آن .

10اميدوار نگاه داشتن آنان از طريق دادن شعارهاى صحيح و عمل به آن شعارها.

ج مسئله نظام دانشگاهى
رسيدگى آگاهانه و سالم به نظام دانشگاهى دوراز هرگونه خامرايى و بسته - ذهنى و عوام مسلكى از وظايف عمده مرزبانى فكرى واعتقادى واخلاقى و مكتبى است .

د مسئله مطبوعات و نشريات
حالت پايين و وضع منحط بيشتر مطبوعات و نشريات نشان مى دهد كه كسى درباره اين امر عظيم احساس مسئوليت نمى كند. روحانيت - بنابر ادعاى مديريت فكرى جامعه - بايد رسيدگى صحيح به اين امر را در راس مسائل خويش قرار دهد چه از راه تربيت تويسندگان متفكر و آگاه و غير عوام مسلك و غير عوامزده و چه از راه ايجاد مطوبعات مترقى آزاد جهت بخش آبرومند پربار حركت آفرين و آگاهى آموز

ه. مسئله راديو تلويزيون
مسئله اخلاق عمومى
اكنون كه مذهب دراين جامعه به نام حاكميت اسلامى حضور فعال دارد بايد سيماى روحى جامعه نيزاسلامى باشد. بايد مردمى كه دراين جامعه زندگى مى كنند و كسانى كه از خارج مى آيند همه حس كنند و بدانند كه اين جامعه از نظر روحى واخلاقى و عمل و تعهد برخورد و رفتار معامله و كسب نگاه وامانت انسانيت و شرف و ... اسلامى است . و آيااكنون چنين است ؟

واين يكى ديگراز وظايف بزرگ روحانيت است كه با تربيت معلمان و مبلغان شريف و آگاه و عاقل و خوش سليقه و باادب و موقع شناس و گسيل داشتن آنان به سوى اجتماع جوهره اخلاق اسلامى را در ميان مردم نفوذ دهد تا بحق اجتماع مااجتماعى اسلامى باشد. با بستن شمارى مشروبفروشى و فشار عاميانه بر رعايت برخى ظواهراسلامى نمى توان ادعا كرد كه جامعه نمونه تعاليم والا و مثل علياى اخلاق محمدى و اسلامى است .

حفظ آرامش و سكينه روحى دراجتماع
يكى از آفات بزرگ اجتماع و محيط وجود تشنج درگيرى خشونت شلوغى صداهاى بسيار و پخشهاى بلندگويى قوى وامثال آنها در فضاى زندگى انسانى است . جامعه راازاين حيث نيز بايد سالم نگاه داشت و در امان قرار داد. زيرااين امور به ضدسالم سازى محيط كمك مى كند. روحانيت دراين باره نيز موظف است كه مراقبت كند و مردم را چنان بپرورد و صاحبان مجامع و وعاظ و خوانندگان دعا و برگزار كنندگان مراسم را چنان بياگاهاند كه باعث هيچيك ازاين ناملايمات روحى و نفسى و آزارهاى اجتماعى وايذاء عمومى نگردند. روحانيت دراين مورد از نظرارتباط با مردم و صاحبان مجالس و سردمداران بلندگو شعار و گويندگان بلندگو شناس امكانات گسترده اى دراختيار دارد: مسجدها منبرها مجلسها دوره ها جماعتها و بالاتراز همه جمعه ها... چه بسيار مردمان خسته بيمار دانشجو طلبه محقق كارگراز كار برگشته كوفته و سالخوردگان خسته اعصاب هستند كه ازاين كيفيت رنج مى برند و ظلم مى بينند واز آرامش واستراحت ممنوع مى گردند اين ظلم چرا؟ و چه بسياراوقات در خيابانها و ميدانها و معابر كلمات مقدسى پخش مى شود كه اصلا تناسب ندارد و مردم حال توجه ندارند و جز هتك مقدسات حاصلى ندارد و نمى توان اين كار رااز نظر موازين شرعى جايز دانست تا چه رسد به راجح . جاهلان يا بى توجهان ياد كه داران يا خود مدارانى كه تصور مى كنند( و چنين وانمود مى سازند) كه با پخش وقت و بيوقت و بلند گوها دين را و شعائر دين را ترويج مى كنند زيان مى رسانند واشتباه مى كنند و چه بسا خيانت كنند نه خدمت . ضرر و زيان اين امر تا به جايى است كه امام دوبار و در دو نوبت دراين باره حساسيت نشان دادند و پيام فرستادند. بينيد بايد كار به كجا رسيده باشد كه امام صبور را دو بار به تذكر و تعرض وا دارد. چرا روحانيون و مبلغين دراين باره ها مسامحه مى كنند. بايد آرامش و آسايش مردم در يك جامعه اسلامى تامين باشد وارواح سكون داشته باشند و به تفكر كه يكى از مهمترين عبادات نيز هست توفيق يابند. بايد مردم مااهل تامل و خوديابى و دور نگرايى و... نيز باشند.اصلا چرا بايد بلند گو به سوى خارج از چهارديوارى محل برگزارى وعظ يا... متوجه باشد و صدا را بزور براى مستمعين احتمالى و متنفرين قطعى به وضعى ناهنجار پخش كند چرا؟ چه كسى گفته است كه بايد چنين باشد و چه كسى اين بدعت را باب كرده است ؟ 2 من دراينجا براى نكته برخى رندان معرض ( كه مى خواهنداوضاع چنين باشد) يا خود خواهان لا تعهد يانادانا مقدس نما دهان نگشايند وافكاراصلاحى دلسوختگان را تخطئه نكنند و چماق بر ندارند وانسان را تحت عنوان( ضد بلند گو) تكفير ننمايند يا بعضى دكه داران جنجال طلب تظاهر دوست به دست و پا نيفتند يااحيانا پاره اى جوانان خوشدل علاقمند به شعائر و تظاهرهاى مذهبى و بيخبراز ديگر جانبها و جنبه ها دل آزرده نگردند سخنان و دستورات على( ع) را ياد مى كنم . پيشواى مااميرالمومنين على بن ابيطالب( ع) در عهدنامه ( حكومتنامه )اى كه براى سردار بزرگ و حاكم زاهد مالك اشتر نخعى نوشته است از جمله بااو چنين دستور مى دهد:

واذااقمت فى صلاتك للناس فلا تكوتن متقرالله (1)...

هنگامى كه با مردم نماز جماعت مى خوانى چنان مخوان ( و چندان طول مده ) كه مردم رااز دين برمانى واز نماز متنفر سازى !

ببينيد! آيا چيزى از نماز آنهم نماز جماعت بهتر هست ؟ بااين حال همين نماز جماعت ممكن است موجب نفرت جامعه از نماز و عبادت گردد تا چه رسد به چيزهاى ديگر.البته روزهايى هست كه بايد مظاهرى در اجتماع پديدار باشد و جامعه داراى شور و نشورى گردد ليكن اين روزها در همه سال دو سه روزى بيش نيست و در همان دو سه روز هم اين چگونگى در چند ساعت از روز خواهد بود آنهم دراماكن بزرگ و خيابانها و ميدانهاى وسيع ... و با رعايت اندازه و تناسب و در نظر داشتن حسن ادا و حسن صورت و خواندن اشعار يا جمله هاى سنگين و دعاها و زيارتهاى كوتاه مناسب ... ما چرا توجه نداريم كه تعاليم دين بيشتر بايد به صورت( جوهر روحانى) باشد تا( جنجال جسمانى)

چون ادب و مدارا و متانت و رعايت احوال همگانى در تعليم و تبليغ دين جزء وظايف است (و مسئله مزاحمتهاى صوتى به نام تبليغ به عنوان يك نمونه ياد شد) من دراينجا تعليم ديگرى از على( ع) نقل مى كنم تا دينداران علاقه مند بيدار گردند و نفوذيان بدكار رسوا شوند و ساده لوحان بيخبر به خود آيند.امروز ما موارد بسيارى داريم كه برخوردهايى كه به نام دين با مردم مى شود از قبيل بلندگوها و صداى آنهاست همه كوبنده بى تناسب زجرآور و بدوراز روح والاى دين و تعاليم دين بايد جلوى همه اينها گرفته شود افراد بى صبر عقده دار عصبانى مزاج مرموز نادان مقدس نماى بيخرد علاقمند بيخبر وامثال اينان نبايد در موضع عرضه هاى دينى و تذكرهاى دينى و مراقبتهاى دينى گذاشته شوند از در ورودى يك اداره گرفته تا درگاه يك مسجد تا...

على( ع) در دستورنامه اى ديگر كه براى استانداران خويش نوشته است مى فرمايد

: وصلوا بهم صلاه اضعفهم ولا تكونوا فتانين ...(1)

نماز جماعت را به اندازه طاقت ضعيفترين و بى بنيه ترين افراد طول بدهيد و مبادا باعث گرديد تا دين مردم ( و علاقه مردم به دين و شعائر و عبادات ) ضايع گردد.

على( ع) مجسمه تمام نماى پيامبراكرم و مرشداعظم است . و همين دستور نيز دراصل ازبانى دين و راهنماى نخستين است . على( ع) خود چنين مى فرمايد

: ...فان فى الناس من به العاه وله الحاجه . وقد سالت رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - حين وجهنى الى اليمن : كيف اصلى بهم ؟ فقال(: صل بهم كصلاه كصلاه اضعفهم وكن بالمومنين رحيما)2

- نماز جماعت را با مدارا و ساده بخوانيد زيرا در ميام مردم كسانى هستند كه بيمارند و طاقت زيادى ندارند يا گرفتارى دارند و بايد به كار خود برسند. هنگامى كه پيامبراكرم( ص) مرا به يمن فرستاد پرسيدم نماز جماعت را چگونه بخوانيم ؟ فرمود(:نماز جماعت را به اندازه توان ضعيفترين و ناتوانترين مردم بخوان و با مردم به دلرحمى و مدارا رفتار كن)!

اين است اخلاق تبليغى و روش تربيتى دراسلام . با آنهمه سفارشى كه درباره نماز شده است و درباره خواندن قرآن در نماز واذكار ديگر و تكرار ذكرهاى ركوع و سجود و دعاى بسيار كردن واز خدا تقاضا كردن واو رااثنا گفتن در قنوت و طولانى كردن قنوت ... و بااينكه يكى از امتيازات شيعه آل محمد( ص) طول سجود شمرده شده است (دراحاديث رسيده است كه شيعيان سجده ها را طولانى مى كنند و به هنگام به خاك نهادن پيشانى در برابر خدوند متعال درنگ بسيار مى نمايند) بااين وصف در مسائل اجتماعى كه پاى مردم و گرفتارى و بيمارى و هزار مشكل و مسئله ديگر در كاراست ( بويژه دراين ايام ) تا آن اندازه كه ملاحظه كرديد به رفق و مدارا و رعايت حال كسى كه نيازى به رعايت دارد سفارش شده است . اميداست مسئولان ماموران و متصديان هرامرى اگر چه برگزارى يك مجلس ساده دو ساعته در مسجد محل همه و همه به روحيه انسانى اسلام توجه مى كنند موجب آزار كسى و نفرت كسى و خستگى كسى از دين يا سر خورده شدن جوانى و ناآگاهى و... نشوند و همه گونه اخلاق محمدى را در عمل نشان دهند. اميداست مبلغان و مربيان دينى اين مسائل را كه اهميت بسيار دارد در هر مورد مورد توجه و تعهد كامل قرار دهند.امروز كه مذهب حاكم است بايد كارى كرد و روشى داشت كه مردم همه مردم حتى غير مسلمانان همواره حضور و حاكميت مذهب را بخواهند وادامه آن را طالب باشند. واگر خداى ناكرده والعياذبالله تعالى روزى اين حاكميت نبود افسوس اين روزها را بخورند. بايداينچنين باشد. كدام مسلمانى جزاين مى انديسشيد و جزاين مى خواهد؟ ¸

براى تكميل اين بحث و تاكيد بيشتر براهميت رفق و مدارا در دعوتها واعمال وامور مذهبى نقل حديثى ديگراز پيامبراكرم( ص) مناسب است .اين حديث در( صحيح بخارى) روايت شده است :

قال رجل : يا رسول الله ! لااكاد ادرك الصلاه مما يطول بنا فلان . فما رايت النبى( ص) فى موعظه اشد غضبا من يومئذ. فقال( : ايهاالناس !انكم متقرون فمن صلى بالناس فليخفف قان فيهم المريض والضعيف وذاالحاجه...)

ابن مسعودانصارى مى گويد: مردى به پيامبراكرم عرض كرد: من نمى توانم نمازم را به جماعت بخوانم چون امام جماعت نماز را طول مى دهد. پيامبر چنان غضبناك گشت كه هيچگاه او را مثل آن روز غضبناك و خشمگين نديده بودم . آنگاه مردم را جمع كرد و فرمود(: اى مردمى كه امام جماعتيد شمااشخاص رااز دين مى رمانيد و متنفر مى سازيد. هر كس نماز جماعت مى خوامد سبك بخواند زيرا ميان مردم مريض هست ضعيف هست گرفتار كار و شغل هست...

( حال ازاينجا حساب بلندگوها واينهمه تكرار واصرار بر موعظه و دعا و عربى خوانى و... را شما خود بكنيد!

ح -هنر و مسائل هنرى
مسئله هنر و تناسب و زيبايى وانسجام وابداع وابتكار در تبيين و عرضه يكى ديگراز مسائل بسيار بااهميت است . هنر به معناى( ايجاد تناسب براى القاى فكر و تصور) همواره در مظاهر دينى حضور داشته است . قرآن كريم از نظر هنرى و رعايت زيبايى و تناسب در عرضه و القاء سر آمد كتابهاى تاريخ انسان است .امامن نيز به ابعاد هنرى و رعايت آن در بعد كلام و بلاغت و آهنگورى واژه ها و تقارن در تعبير همواره توجه داشته اند. به شعر و شاعرى متعهد نيزارج بسيار مى نهاده اند. كتاب( مناقب) ابن شهر آشوب مازندرانى سرشاراست از ذكر اردوى شاعرانى كه شيرامون پيامبراكرم( ص) وامامان مطهر( ع) حضور داشته اند. ما نمى توانيم ناديده بگيريم يااز كمك به آن و ترقى و پيشرفت آن چشم بپوشيم . روحانيت دراين باره نيز بايد برنامه هايى داشته باشد.اينكه چند تن از طلاب را -عنداللزوم -به سراغ اين امر در جاهاى مختلف بفرستد بدون اينكه آنان سابقه تحصيل و تخصص و شناخت واستعدادى دراين باره داشته باشند زيانش بر كسى پوشيده نيست . من خود دراين دو سه سال شاهد زيانهاى بزرگ اين خامگرى و مسامحه شعارى بوده ام
ط - حضور تبليغى در خارج كشور
حضور تبليغى ما در خارج كشور در سراسر جهان معاصر همواره ضعيف بوده است بلكه بايد گفت در حد صفر بوده است . در مواردى هم كه اقدامى شده است بايد گفت كمتر كسانى فرستاده شده اند كه كارآمد باشند و ساخته شده براى چنين امرى .اگر ما فرهنگ جهان معاصر را واقوام را نشناسيم چگونه مى توانيم حضور تبليغى در ميان آنان داشته باشيم ؟ يكى از واجبات روحانيت شناخت جهان معاصر و فرهنگ بشرى معاصر و پروردن لايق و مبرز و متقى و بصير و متعهد و آزادنگر براى حضور در اين جهان واين فرهنگ است .اين انزوايى كه نصيب اسلام گشته است از خوداسلام نيست از ماست از مسلمين است از مبلغين اسلامى است . ما شيعه دراين باره بسشتر غفلت و كوتاهى كرده ايم . بايد مدارس خاص تربيت مبلغان و مولفان و متفكرانى پديد آيد كه قادر بر حضور در جامعه جهان معاصرگردند و حضور فكرى واقدامى اسلام را در جهان معاصر تامين كنند. واخيرا ديديم كه لزوم ياد گرفتن زبانهاى خارجى راامام يادآور گشتند و زبان يك قسمت قضيه است نه همه آن . براى تبليغ شناخت فرهنگ و روحيات هر قومى لازم است و عمده .

حضور فرهنگى در سطح جهان
حضور فرهنگى عميق تر واصيل تر از حضور تبليغى است . در حقيقت چيزى كه مى تواند پشتوانه پيشرفت تبليغ و تاثير خلاق و بنيادى آن در جامعه اى و در ميان قومى باشد همان حضور فرهنگى است . روحانيت ما بايداز نظرافكار نظريات نشريات تحقيقات و ديگرابعاد فرهنگى بخشى و آثارى داشته باشد كه حضور فرهنگى او را در جهان تحقق بخشد و تامين و تضمين كند.

از يكى ازاستادان محترم اقتصاد شنيدم كه مى گفت:( بهترين و تحقيقى ترين كتابى كه درباره كارل ماركس وافكاراو در يكىاز كشورهاى معروف خارجى تدريس مى شود نوشته يك كشيش است). ملاحظه كنيد كشيش مسيحى كه خود روزهاى يكشنبه در كليسا حاضراست بهترين كتاب را در شناخت افكار ماركس مى نويسد و آن كتاب به صورت كتابى درسى در مى آيد.او بدينگونه مسيحيت را پاس مى دارد زيرا جوانانى كه تصور مى كنند مذهبيهااين مطالب را نمى دانند و گرنه درباره عقايد خود تجديد نظر مى كردند هنگامى كه ببينند خير مى دانند و خوب هم مى دانند و تجديد نظر مى كردند نمى كنند بلكه براى آن مطالب در جاى خود شاسخ هم دارند درباره محتواى آن مكتبها متزلزل مى شدند واز نو به خواندن و تحقيق درباره مذهب مى پردازند. و آيااگر متفكران اسلامى وارداين قلمروها بشوند بااستعدادها و دقت خاصى كه از آنان معروف است چه خواهند كرد؟ بارى معناى حضور فرهنگى اين است .اينكه بزرگان سلف امثال فارابى واخوان الصفا حتى درباره موسيقى كتاب مى نوشته اند به همين منظور بوده است .

يا شناخت كشورهاى اسلامى ومسلمين جهان
يكى ديگراز وظايف عمده و موصوعات مهم شناخت كشورهاى اسلامى است

و آگاه شدن ازاوضاع مسلمين در كشورهاى اسلامى و در ساير نقاط جهان . ما بايد كشورهاى اسلامى را به صورتى دقيق بشناسيم از نظر مسائل تاريخى مسائل جغرافيايى انسانى اقتصادى فرهنگى سياسى نظامى و... بايد بدانيم اين كشورها هر كدام در آجا قرار دارند؟ با چه كشورهايى هم مرزند؟ وضع داخلى آنها چگونه است ؟ سياست خارجى آنها چيست ؟ آيا مورد طمع استعمارند؟ آيا مستعمره گشته اند؟ نيمه مستعمره اند؟ آيا چنين نيستند؟ مسيحيت و يهوديت و مكاتب الحادى در آنها حضورى دارند؟ يا ندارند؟ و در آنجا كه دارند چه نوع حضورى است ؟ وضع جوانان آنها چگونه است ؟ اقتصاد آنها بر چه پايه اى استواراست ؟ طمع استعمار در آنهااز چه جهت است ؟ حكام و دولتهاى آنها تا چه اندازه مستقلند و تا چه اندازه وابسته و دست نشانده ؟ و دهها مسئله ديگر...اين يك وظيفه بزرگ دينى واسلامى است . و معلوم است كه بارآن بر دوش روحانيت است در مسئله نخست و سپس ديگر مراكز مربوط و مسئول .

همچنين بايداز مسلمانانى كه در سراسر جهان در هر جا و هر نقطه و به هر تعداد و هراندازه هستند و زندگى مى كنند و هم ازاوضاع آنان نيز آگاه باشيم . بايداز همه آمار داشته باشيم واز مشكلات و مسائل آنان نقاط سلامت و نقاط ضعف آنان مقدار واقع شدن آنان در دسترس ايادى استعمار( چه ايادى تبليغى چه فرهنگى چه سياسى چه بهداشتى و طبى و چه بازرگانى ) باخبر گرديم

يب حضور تعليمى تبليغى امدادى وارشادى در كشورهاى اسلامى و در ميان مسلمين جهان
پس از حاصل شدن شناختى كه در بخش پيش اشاره كرديم نوبت به اداى تكليف وجدانى واسلامى و برادرى ما مى رسد. هنگامى كه كشورهاى اسلامى جوانان اين كشورها و مسلمانان ساير نقاط جهان را شناختيم وظيفه تماس يافتن وارتباط گرفتن با آنان پيش مى آيد. ما بايد با همه آنان به اندازه امكان تماس داشته باشيم و هر كمكى در هر باره كه از ما ساخته است به آنان برسانيم .

چه بسا ما بتوانيم بااقدامى ساده كارى بكنيم كه براى برخى از آنان اهميت بسيار داشته باشد. تنها در كمك مادى ما مى توانيم با جوگيرى ازاسراف در خرج و مصرف به بخشى از آنان كه در نهايت فقر و مسكنت به سر مى برند كمكهاى شايان كنيم

اين مسئله را كه بااختصار ياد شد بايد جدى گرفت و آن را يك امر تكليفى تلقى كرد.

در همينجا خوب است يادآورى كنم كه مردم ما هنوزازاسراف در مصرف دست بر نداشته اند بويژه برخى از بانوان خانه دار!اينهمه مصرف اسرافى در لباس و وسايل واينهمه خرج و زحمت و هزينه گذارى در مهمانيها واينهمه تنوع در غذا و سفره چرا و براى چه ؟ بااينكه چه بسيار مردمى در جهان ( و چه بسا درايران ) هستند كه حتى از يك نوع غذاى خام در شبانه روز محرومند. روحانيت بايد برنامه اى تبليغى و تعليمى وارشادى و وسيع تهيه بيند و مردم را به يك قوام معقول درباره مصرف هدايت كند .

ادامه مقاله را درشماره آينده بخوانيد

--------------------------------------------------------------------------------

پاورقى
1 دراينجا مقصوداز دو سال اخير با توجه به تاريخ اين سخنرانى ( ارديبهشت 1539). سالهاى 58 و 57است .

2اشاره است به ضرب المثل عربى معروف: ( الرائد لايكذب اهله) . اشاره اى ديگر دراين باره خواهد آمد.

3 دراينجا نظرم بيشتر به بعد آگاهى و شناخت اين دو مرد بزرگ و دو روحانى كم نظير معطوف است .

4 تحف العقول .261.

5- البته اكنون به بركت تذكرهاى امام اين مزاحمتها تا حدود بسيارى كم شده است ولى سخن بر سرغفلت از وظايف و سستى در حضورها و مراقبتهاى لازم است .

6 بايد نثر موعظه مذهبى و دعا و توسل و كلمات بيدار كننده و

پندآموز به اندازه اى باشد و چنان ظريف و مناسب انجام يابد كه مردم همواره راغب باشند آنها را بشنوند و خود با جان و دل در پى شنيدن باشند و پس از شنيدن به ذهن بسپارند و بدان عمل كنند. مردم بايد خود حركت كنند و با رغبت به محافل حاضر شوند و به تانى به گفته ها گوش دهند. و بايد چنان متراكم و خشن و با هياهو نباشد كه مردم فرصت به ذهن سپردن و تامل كردن و ياد گرفتن نيابند تا چه رسد به عمل كردن و نبايد چنان باشد كه سير و دلزده و خسته و متنفر گردند.اين است روش القاى دينى و تربيت روحى . واگر جزاين شد خدمت و تبليغ نيست خيانت و تنفيراست .

7 نهج البلاغه صبحى الصالح .440 فيض .1023.

8 نهج البلاغه صبحى الصالح .426 فيض .986.

9 نهج البلاغه صبحى الصالح .440 فيض .1023.


اسم الکتاب : نشریه حوزه المؤلف : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    الجزء : 1  صفحة : 4
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست