طمطراق مشغول سخنراني بودند او در مسجدي در محله پاچنار تهران براي عدهاي اندک وعظ مينمود و از اين کار خسته و افسرده نميشد و وانميخورد؛ زيرا تشخيص داده بود وظيفهاش همين است و بايد داروي دردهاي اجتماعي را به آنها معرفي کند، اگرچه عدهاي زبان به مذمت بگشايند و شنوندگان سخن حق کم باشند. دوستانش چنين سبکي را برنميتابيدند؛ به او انتقاد ميکردند چه لزومي دارد اين حرفها را مطرح کني، کسي نميپذيرد؛ سخناني مطرح کن که مشتري بيشتري دارد. عدهاي ديگر تهديدش کردند اگر از اين حرکت دست برنداري تو را خواهيم کشت. او پاسخ داد اگر انسان قرار است بميرد، چه بهتر که در راه بيان حقايق و دفاع از ديانت از دنيا برود و بيترديد اين تهديدها مطهري را بيشتر تشجيع ميکرد تا حقايق را بگويد.
اگر مطهري در قيد حيات بود و در چنين مجالسي حضور داشت به وارثان نسلهاي انقلابي و خانوادههاي شهدا و ايثارگران قريب به اين مضمون را ميفرمود که اي عزيزان مراقب ارزشهاي ديني باشيد؛ زيرا آسان و رايگان به دست شما نرسيده است؛ اين را از شما نگيرند؛ وسوسههاي شيطان ايمان شما را به يغما نبرد؛ به هوش باشيد! دزدان سرگردنه در لباسهاي گوناگون آمادهاند؛ انسانهاي به ظاهر آدم و در باطن شيطان در ميان من و شما وجود دارند؛ فريب قيافههاي آنها را نخوريد؛ درباره عمق افکارشان بينديشيد و درباره اهداف و انگيزههاي آنان فکر کنيد.
يک وقت کسي در يک محفل علمي با دانشمنداني همتاي خودش مينشيند؛ بحث علمي ميکند؛ شبههاي را هم به منزله فرض بيان مينمايد و از ديگران پاسخ ميخواهد، اين اشکالي ندارد.[1] اما اگر کسي بيايد در حضور عدهاي جوان، يک موضوع دقيق فلسفي، يا يک شبهه را طرح کند و پاسخش را هم ندهد، چه هدفي را تعقيب ميکند؟
[1] سخنراني در جمع دانشجويان دانشگاه تهران به مناسبت فرارسيدن يازدهمين سالگرد شهادت استاد مطهري، (19/2/1369).