سرسختانه در برابر اينان، بسياري از دوستان خود را از دست داد. اين مطلبي است که بنده از نزديک از آن آگاهي دارم. اگر روزگاري مصلحت ايجاب کند، اسناد مربوط به اين ماجرا را خواهم گفت، ولي هنوز فکر نميکنم اين شرايط فرا رسيده باشد. اگر استاد مطهري به شهادت نرسيده بود، امروز معرفتي درست دربارهاش نداشتيم. به هر روي اين وضع مرارتبار گذشت و او نيز در بحبوحه حوادث و فشارهاي دروني و بيروني به وظيفه خود عمل کرد و از هيچ چيز نهراسيد. با اينکه دوستانش ميگفتند: اينان خطري ندارند؛ بياهميتاند؛ وقتي انقلاب پيروز شود در مشت ما هستند و نقشههايشان بيرنگ ميشود، شهيد مطهري استدلالش اين بود که خطر فکري با خطر نظامي تفاوت دارد؛ يورشهاي نظامي را ميتوان با سلاح سرکوب کرد، اما تهاجم فکري را بايد با ارائه بينشي درست پاسخ داد و خنثاسازي چنين شبهاتي که امواج التقاطي بهوجود ميآورند، يک کار منطقي و درازمدت ميطلبد. از آنجا که او يار و ياوري نداشت، خود آستين همت را بالا زد و بهتنهايي به مبارزه با اين معضل پرداخت.[1]
فراست و سرسختي
استاد شهيد مرتضي مطهري با التقاط و انحراف از اسلام ناب محمدي سرسختانه مبارزه ميکرد و تا مدتها تنها کسي بود که به اين خطر توجه داشت. تا سالهاي 1352 و 1353 بسياري از علما، فضلا و محققان در تهران، قم، مشهد و شهرهاي ديگر به اين خطر توجه نميکردند. آنان نوشتههاي مجاهدين خلق، غربگرايان و ديگر گروههاي التقاطي را ميخواندند؛ مطالب اشتباه و انحراف را نيز تشخيص ميدادند و بهخوبي
[1] سخنراني در دانشگاه علوم پزشکي رفسنجان، (12/2/1380)؛ بيانات در حسينيه ثارالله در جمع هيئت ثارالله رفسنجان، همان تاريخ.