و نفاق قرار گيرد و خود يکي از افراد آنان شود و اکنون نيز در خارج از کشور به سر ميبرد. به هر روي اين موج به دليل آراسته بودن به برخي مسائل اسلامي، حتي طلاب را نيز تحت تأثير قرار ميداد. بنابراين مرحوم علامه مطهري با آن روشنبيني ويژه، تصميم گرفت حرکتي پايهاي را آغاز کند. هيچکس به اندازه آن شهيد از سوي اين گروهها احساس خطر نميکرد. برخي نامههايي که او براي حضرت امام(رحمه الله) نوشته، چاپ شده است. او در اين آثار و نيز در کتابهايش از اين احساس مسئوليت حکايت ميکند از اينکه چنين خطر شديدي از سوي ايدئولوژيهاي التقاطي وي را رنج ميداده است.[1]
کساني ديگر نيز بودند که با نهايت حُسن نيت و با وجود فداکاري در مسائل مبارزاتي و دلسوزي براي انقلاب اسلامي، اين توطئه را جدي نميگرفتند و حتي به اينان کمک مادي نيز ميکردند. شهيد مطهري به خاطر همين سختکوشي و مواضع
[1] شهيد آيتالله مطهري در فرازي از نامهاي که در سال 1356 شمسي خطاب به امام خميني(رحمه الله) نوشته است، يادآور ميشود:
«...شايد به قدر کافي مستحضر باشيد که نفوذ افکار مارکسيستي تا برخي محافل مذهبي در ميان بعضي از دوستاني که انتظار نميرفت، پيشروي کرده، لااقل در حدي که با هر گونه موضعگيري، ولو موضعگيري فکري در برابر آنها به استناد اينکه فعلاً صلاح نيست مبارزه ميشود و حتماً به هر وسيله هست بايد نظر حضرتعالي به وسيله بيت محترم به افرادي که واقعاً از اين جهت در اشتباهاند ابلاغ شود.
جريان دوم، جريان به اصطلاح گروه مسما به مجاهدين است. اينها در ابتدا يک گروه سياسي بودند، ولي تدريجاً به صورت يک انشعاب مذهبي دارند در ميآيند. درست مانند خوارج که در ابتدا حرکتشان يک حرکت سياسي بود، بعد به صورت يک مذهب با يک سلسله اصول و فروع در آمدند. کوچکترين بدعت اينها اين است که به قول خودشان به خودکفايي رسيدهاند و هر مقام روحاني و مرجع ديني را نفي ميکنند. از همينجا ميتوان تا آخر خواند. ديگر اينکه در عين اظهار وفاداري به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد امام جعفر صادق(عليه السلام) نزد اينها مقدس و محترم است. البته اينها آنهايي هستند که بر مسلک سابق خود باقي هستند. آنها که اعلام تغيير موضع کردهاند تکليفشان روشن است. بنده هم اطلاعاتم درباره آنها معالواسطه است، ولي افراد متدين و فهيمي که سالها با آنها زندان بودهاند هستند و من معتقدم حضرتعالي از آنها، نه فقط از يک نفر آنها، جداجدا بخواهيد نظرات خود و مشهودات خود را بنويسند و خدمتتان ارسال دارند و عجيب اين است که هنوز هستند برخي از دوستان ما و ارادتمندان شما که کارهاي اينها را توجيه و تأويل ميکنند» (سيري در زندگاني استاد مطهري، ص 81).