اسم الکتاب : سفر به سرزمين هزار آيين المؤلف : مصباح یزدی، محمد تقی الجزء : 1 صفحة : 183
آنكه در حدود نيم ساعت، از راهرو ششم به پنجم و از پنجم به چهارم و از چهارم به سوم و از سوم به دوم و از دوم به اول و از اول به راهرو ديگر در طرف چپ برخلاف اول و دوم كه از طرفراست شروع كرده بودم وارد مىشدم، باز برمىگشتم و از راهرو اول مىگذشتم و به راهرو دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم مىرفتم همين طور مىرفتم و بر مىگشتم و راه خروجى را پيدا نمىكردم، ديدم جز خسته شدن و كار بيهوده انجام دادن چيز ديگرى نخواهد بود. به راهنما گفتم، راهنمايى كرد و از راهرو اول خارج شدم.»
آيتالله مرتضوى درباره اين امامباره خاطره ديگرى هم دارند كه شنيدنى است:
«نگهبان حسينيه به نزد من آمد و مرا مخاطب قرار داده و گفت: اجازه مىدهيد كه يك كار بسيار شگفتانگيز را كه مربوط به اين حسينيه است به شما نشان دهم؟ من در جواب گفتم بسيار شائق هستم.
وى گفت: شما در آن طرف حسينيه برويد و گوش خود را روى ديوار حسينيه قرار دهيد من در اين طرف حسينيه قرار مىگيرم، به من نگاه كنيد كارى را كه انجام مىدهم صداى آن را مانند اينكه جلوى شما انجام دهم خواهيد شنيد در صورتى كه فاصله صد متر است. وى در آن طرف و من در اين طرف حسينيه قرار گرفتيم. ديدم كه او كاغذى را در ميان دو دست خود گرفته و آن را پاره مىكند. صداى پارگى آن به طور طبيعى به گوشم رسيد، بعد يك كبريت به دست گرفت و از ميان آن يك چوب كبريت درآورد و آن را به جعبه كبريت زد و روشن نمود. صداىاصطكاك چوب كبريت به جعبه كبريت كاملا عادى به گوشم رسيد.
اسم الکتاب : سفر به سرزمين هزار آيين المؤلف : مصباح یزدی، محمد تقی الجزء : 1 صفحة : 183