و نيز بازار مصرف گستردة آن از ديرباز اين كشور را به كانون توجه و طمع قدرتهاي بيگانه بدل ساخته بود. لشكركشيها و مداخلهجوييهاي روسها، پرتغاليها، انگليسيها و امريكاييها در ايران گواه اين مدعاست.
به هر روي كوتاهترين و كمهزينهترين راه براي رسيدن به اين هدفها، رويِ كار آوردن حكومتي دست نشانده در ايران بود، و بر همين اساس با تلاش قدرتهاي بيگانه ـ و بهخصوص انگلستان ـ رژيم پهلوي به قدرت رسيد.
پس از كودتاي 28 مرداد نيز، كه عملاً امريكاييها جايگزين انگليسيها شدند و عنان رژيم پهلوي را در دست گرفتند، اين وضع ادامه يافت و حكومت ايران همچنان آلت دست ابرقدرت جديد و برخي قدرتهاي ديگر بود.
دكترين امنيت ملّي و ژاندارميِ منطقه
با توجه به آنچه گذشت، اگر قدرتهاي بيگانه ميتوانستند امنيت داخليِ ايران را به نفع رژيم حفظ كنند و نيز قدرت نظامي و سياسي دستگاه پهلوي را تا حد لازم ارتقا بخشند، اهداف سهگانة آنها تحقق مييافت؛ يعني از سويي بر منابع و معادن سرشار ايران سلطه مييافتند، و بازار مصرف بزرگي براي محصولاتشان ميگشودند، و از ديگر سوي ميتوانستند از طريق نيروي نظامي ايران، تمام حركتهاي اسلام خواهانه و استقلالطلبانه را سركوب و متوقف سازند.
چنين بود كه ايران به منزلة ژاندارم منطقه انتخاب شد و پس از خروج نيروهاي انگلستان از خليج فارس (در سال 1350)، مسئوليت امنيت منطقه بر عهده آن قرار گرفت.[1] سركوب شورش فراگيري كه در منطقة «ظفار» كشور عمان، كه تا دو سال (1352ـ1354) طول كشيد، از جمله اقدامات حكومت پهلوي در اين زمينه بود.[2]
[1] حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، ص 559 ـ 560. [2] همان، ص 56.