چنين بود كه مردم شيعة ايران وقتي فرياد امام خميني(رحمه الله) را شنيدند و دين خدا را در خطر ديدند به گونهاي خودجوش بر ضد نظام باطل پهلوي قيام كردند.
خاستگاههاي اجتماعي سياسي
موضع مردم و رهبران مذهبي در قبال پادشاهان
با ظهور اسلام در جزيرة العرب و نفوذ آن در كشورهاي دور و نزديك، ايرانيان از جمله مردماني بودند كه با آيين توحيدي پيامبر گرامي اسلام(صلى الله عليه وآله) آشنا شدند و به تدريج بدان تمايل يافتند و رفته رفته اسلام آوردند. پس ازمدتي فرهنگِ اين دين آسماني با فرهنگهاي باستانيِ ايران درآميخت و آرام آرام بر آنها غلبه يافت و سرانجام آيين اسلام به منزله مذهب رسميِ ايران پذيرفته شد.
در اين دوران از تاريخ ايران، همانند دورههاي پيش از اسلام، سلسلههاي گوناگون پادشاهي بر اين سرزمين حكومت كردند. برخي از اين سلاطين ميكوشيدند تا خود را علاقهمند به دين و هواخواه اسلام جلوه دهند، و به اين منظور، گاه دست به اقداماتي ميزدند. اما به رَغم اين تلاشها، مردمِ مسلمان، اغلب، آنان را حكّام جور ميدانستند و طبق باورهاي دينيشان حكومت آنان را غصبي ميشمردند. اين تلقي در قبال حكومتها و سلاطين، در رفتار مردم و پيشوايان و مراجعِ دينيشان ظهور و بروز ميكرد، و اساساً برخورد علماي دين با پادشاهان و گماشتگان آنان، خود، اين تلقي را دامن ميزد! براي نمونه موضع ميرزاي قمي(رحمه الله) در قبال پادشاهانِ معروف قاجار، يعني آغا محمّد خان قاجار و فتحعليشاه تا حدي گوياي اين باورِ نهادينه در قبال سلسلههاي پادشاهي است.
در كتاب نخستين روياروييهاي انديشهگران ايران آمده است فتحعليشاه قاجار با ارسال نامهاي براي عالمِ برجستة آن روزگار، مرحوم ميرزاي قمي،