اين ويژگيها از خصايص بندگان حقيقي خداست؛ يعني اگر كسي فقط بندة خدا باشد، تنها پسند و ناپسند خداوند براي او معنا دارد، و از اين قرار، اگر پروردگار او از رفتار وي راضي باشد، ناخوشاينديِ هيچ كسِ ديگري در نظر او اهميتي نخواهد داشت، و همينطور اگر ارتكاب عملي نزد مقام ربوبي نافرماني به شمار آيد، تشويق و تحسين هيچ تنابندهاي موجب تحريص و تمايل وي بدان كار نخواهد شد.
امر ديگري كه در شناخت اسلام اهميتي بنيادين دارد، دريافت معارف دين از سرچشمههاي حقيقي آن است.
عقل:درك پارهاي اعتقادات ديني جز به مدد عقل صورت نميپذيرد. اثباتِ اصل وجود خدا و مسائل خداشناسي نظير توحيد و برخي اعتقادات ضروري همچون نبوّت و معاد بر عهدة عقل است. پارهاي مردم دربارة خداوند تصورات نادرستي دارند: برخي خدا را عينِ طبيعت ميدانند؛ كساني او را روح جهان ميشمارند؛ بعضي وي را قوانين كلّي يا رياضي عالم ميخوانند و ...؛ همچنين افرادي نيز اصلِ وجود خدا را انكار ميكنند و آفرينش را حاصل اتفاق و تصادف ميپندارند. يافتن پاسخ آن سؤالات و ردّ اين شبهات، همگي بر عهدة عقل است و دانشي كه به اين امر ميپردازد فلسفه نام دارد.
بنابراين اگر كسي بخواهد اين مسائل را به درستي بشناسد و از آموزههاي دين در اين زمينه به درستي دفاع كند، بهناچار بايد فلسفة اسلامي را بياموزد تا بعد بتواند پس از آشنايي با فلسفههاي ديگر و تطبيق مسائلِ مشترك ميان آنها، به اثبات آموزههاي دين و ردّ ادعاها و شبهههاي مخالفان بپردازد.
گفتني است تقدم اين علم بر ديگر معارف دين، تقدمي عقلي و منطقي است، و نظم و ترتيب زماني و آموزشيِ علوم در نظر نيست.