معرفت وجود نخواهد داشت. نتيجه آنكه هر كسي دين را با فهم شخصي خود درك كرده و هيچ كس حق ندارد در اين زمينه با ديگري مناقشه و سختگيري كند؛ حتّي موحدان هم بر مشركان برتري ندارند و هر كسي تابع ذهنياتي است كه عرف و عادات و رسوم و علوم براي وي به ارمغان آوردهاند.[1]
تهاجم در حوزة ارزشها
دومين ميدانِ ستيز با فرهنگ دين، عرصة ارزشهاست. پس از هجومهايِ ويرانگري كه در عرصة باورها صورت ميگيرد و حاصل آن سست شدن ايمان و يقين امّت مسلمان و بهخصوص نسلهاي نوجوان و جوان است، نوبتِ تاختن به ارزشها و گرايشهاي آنان فرا ميرسد.
اعتباري خواندن ارزشها
دربارة هويت واقعي انسان و استعدادها و تواناييهاي او ديدگاههاي متفاوت و بلكه متضادي مطرح شده است. در يك ديدگاه، انسان موجودي كاملاً آزاد و مستقل انگاشته ميشود كه براي شناخت سعادتِ خويش و راه رسيدن به آنْ خودكفاست؛ او موجودي است داراي قدرت مطلق، و رها از قيد و بند هر گونه تكليف و الزام خارجي. در ديدگاه دوم، انسان از قدرت شناخت لازم، و نه كافي، براي رسيدن به سعادت واقعي برخوردار، و نيازمند راهنماييِ الهي است. او تحت تدبير و هدايت قدرتي ماورايي قرار دارد و براي نيل به مقصود نهايي خويش از جانب خدا و به وسيلة پيامبران تكاليف و الزامهايي بر عهده دارد.
نگرة نخست از اين دو ديدگاه را «انسانمداري» يا «اومانيسم» نام نهادهاند. اين ديدگاه در پايان قرن سيزدهم ميلادي در جنوب ايتاليا شكل
[1] براي آگاهي بيشتر در اين زمينه مراجعه كنيد به: محمّدتقي مصباح يزدي، چكيدهاي از انديشههاي بنيادين اسلامي، ترجمه و تدوين حسينعلي عربي و محمّدمهدي نادري قمي، ص 31 ـ 43.